هنر و تاریخ ایران ( دوره ساسانیان ) 

سیمرغ، نشان شاهنشاهی ساسانی

سیمرغ، نشان شاهنشاهی ساسانی

منبع ویکی پدیا و گوگل ؛ گرداوری گروه فن و هنر ایران زمین 

 

از انواع هنر دورة ساسانی می توان به معماری ، مجسمه سازی و نقاشی اشاره کرد که همه ساله مقدار زیادی از آنها توسط باستان شناسان کشف می شود .

معماری
در دوره ساسانی هنر معماری نسبت به مجسمه سازی و نقاشی در درجه اول قرار داشت . آثار اولیه معماری ساسانی شباهت بسیاری به معماری دوره پارتی دارد .

 

 

 

 

 

از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .  The Palace of Ardashir Pāpakan – کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروز آباد

 

از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .  The Palace of Ardashir Pāpakan - کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروز آباد

از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است . The Palace of Ardashir Pāpakan – کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروز آباد

از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .  The Palace of Ardashir Pāpakan - کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروز آباد

از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است . The Palace of Ardashir Pāpakan – کاخ اردشیر بابکان یا آتشکده فیروز آباد

یکی از آثار دوره ساسانی طاق کسری است که بقایای دربار معروف خسرو اول و دوم در تیسفون می باشد . این طاق اکنون در کناردجله در نزدیکی بغداد در جایی به نام سلمان پاک قرار دارد .
در فاصلة یکصد کیلومتری تیسفون قصر دستگرد قرار داشته خسرو دوم پرویز بوده است . دیگر کاخ شیرین است که خسرو دوم آن را برای زن محبوب خود شیرین بنا کرده است و هنوز آثار آن در شهری به نام قصر شیرین باقی است .
یکی از جالبترین آثار تاریخی ، غاری است که در صخره ای در طاق بستان کنده اند و شکارگاه خسرو دوم را نشان می دهد . این آثار در مدخل شهر کرمانشاهان هنوز باقی است . یکی از آنها شاپور اول را نشان می دهد که والرین در جلوی او به زانو درآمده و سیریادیس امپراتور جدید روم در حال احترام به پیش شاپور ایستاده است . در غار شاپور نیز مجسمة بزرگی از شاپور اول پیدا شده که اکنون در آن غار برپا است.

ساسانیان 

در28 آوريل سال 224 ميلادي اردشير يكم توانست اردوان پنجم آخرين شاه اشكاني را در دشت هرمزگان شكست دهد و شاهنشاهي ساساني را بنياد گذاردوشروع به تسخير سرزميني كرد كه خود آنرا ايران ميناميد. در سلسله ساسانی دين و حكومت تكيه گاه يكديگر بودند و آنان در تمام قلمرو سياسي خود دست به تبليغ مذهب زدند. شاهنشاهی ساسانی مانند اسلاف خود يعني پارتها جنگهاي بسياري با روميها داشتند و گاه پيروز و گاه مغلوب ميشدند.طبقات اجتماعي ، دين، سپاه و جنگهاي غرب ايران ،اهميت فرهنگي ايران ،يادگارهاي معماري ،ظهور ماني و مزدك ،سنتهاي درباري و برادركشي شاهان متاخر از خصوصيات بازر اين دوره است .يزدگرد سوم آخرين شاه ساساني در سال 651 ميلادي پس از اينكه كشور خود را در جنگ به عربها ميبازد،كشته ميشود و يكبار ديگر ايران پس از اسكندر مقدوني به دست مهاجماني غير ايراني مي افتدو تا دوره صفويه حكومت ملي مستقلي با قابليت تسلط ‌بركل ايران به خود نميبيند. در عين حال اسلام نيز با .اعراب به ايران آورده ميشود و تحولي در

 

شعر و موسیقی
در ایران پیش از اسلام شعر به معنی امروزی و وزنهای عروضی عرب وجود نداشته بلکه چامه و چکامه یا اشعار ایرانی ، ترانه هایی بوده که مانند اشعار اروپایی هجایی بوده و هجاهای آنها کوتاه و بلند می شده است .
در زمان ساسانیان بویژه در عصر خسرو پرویز ، موسیقی پیشرفت بسیاری کرد و موسیقیدانـان بزرگی مانند : باربد ، نکیسا ، سرکب ، بامشاد و رامتین در آن روزگار می زیسته اند.

 

شاهنشاهی ساسانی و یا ساسانیان (که ساکنینش به آن ایران‌شهر می‌گفتند) آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از ظهور اسلام است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، آخرین شاهنشاه اشکانی بنا کرد و ایران را مجددا پس از سقوط هخامنشیان برای نخستین بار یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی درآورد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در طی دوره‌ای بالغ بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت دنیای باستان محسوب می‌شدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسپون در نزدیکی بغداد در عراقامروزی بود. بر طبق افسانه‌ای، پرچم ایران در این دوره، درفش کاویانی بود.

دورهٔ ساسانی یکی از مهمترین، حساس‌ترین و تأثیرگذارترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. شاهنشاهی ساسانی، آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام‌آوردن ایرانیان است. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی از بسیاری جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. ایران در دورهٔ ساسانیان، تاثیر زیادی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیر ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، تأثیر آنها به هند، چین،اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد. ساسانیان نقشی برجسته در شکل‌گیری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش عمدهٔ چیزی که امروزه به نام تمدن اسلامی در هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل شد.

جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران تقسیم می‌شد.دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومت ساسانی محسوب می‌شدند. دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشته‌شدن یزدگرد سوم طی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران تحت سلطهٔ اعراب مسلمان درآمد.

 

 

نام «ساسانیان» از «ساسان» گرفته شده، که اردشیر از نوادگان اوست و داریوش سوم هخامنشی (دارایِ دارایان) را از نیاکان او دانسته‌اند. نخستکارنامه اردشیر بابکان به این نسبت گواهی داده و بازهم به نوشته شاهنامه، ساسان پدر اردشیر، از موبدان پارسی بود که ریاست معبد آناهیتای شهر استخر پارس را بر عهده داشت. از بازماندگان دارا که در فارس می‌زیست. اردشیر در دستگاه بابک که موبد آتشکده آناهیتا، همچنین شهردار و مرزبان پارس بود، پرورش یافت، ولی دربارهٔ نسبت او با بابک اختلاف وجود دارد. او به گواهی بسیاری از تاریخی نویسان، مردی نیرومند و دلیر بود که سرانجام بر اردوان پنجم اشکانی در دشت هرمزگان پیروز شده و تسخیر سرزمینی که خود به آن ایران می‌گفت را آغاز کرد.
کاخ اردشیر بابکان در فیروزآباد فارس
در آغاز قرن سوم ساسانی تسلط خاندان اشکانی بر نواحی پارس کاهش یافته بود و هر شهر قابل اعتنایی برای خود شاه مستقلی داشت. مهمترین شهر پارس در این زمان شهر استخر بود و ساسان که از دودمان نجبا بود ریاست معبد آناهیتای شهر را بر عهده داشت. پس از وی پسرش بابک جانشینش شد. بابک از طریق روابط خوبی که با خاندان حاکم بر استخر یعنی بازرنگی‌ها داشت پسرش اردشیر را به مقام ارگبدی دارابگرد رساند. اندکی بعد اردشیر برخی از حاکمان محلی پارس را مغلوب کرد و مقام آنها را بدست آورد سپس بر گوچهر شورید و وی را مغلوب کرده و خود حاکم شهر شد. اردشیر قصد داشت تمام ایالت پارس را بدست آورد اما پدرش سعی داشت این کار با رضایت شاه اشکانی باشد. شاه اشکانی – اردوان پنجم – وی و پسرش را به عنوان یاغی یاد کرد و از تأیید حکومت پارس برای شاپور برادر اردشیر خود داری کرد. مدتی بعد بابک در گذشت و شاپور جانشینش شد. بین اردشیر و شاپور در گیری ایجاد شد که به با مرگ ناگهانی شاپور به نفع اردشیر به پایان آمد. اردشیر برادران باقی‌مانده اش را کشت و ایالت کرمان را نیز تسخیر کرد. در نهایت اردوان پنجم به حاکم اهواز دستور داد تا اردشیر را سرکوب کند اما اردشیر اصفهان را تسخیر کرده و سپس به جنگ حاکم اهواز شتافت. حاکم اهواز مغلوب شد و اردوان پنجم خود به نبرد با وی برخاست. در واپسین جنگ در جلگه هرمزدگان اردوان از اردشیر شکست خورده و کشته شد. اردشیر به دختر اردشیر یا برادر زاده اش ازدواج کرد و در سال ۲۲۶ میلادی تاج گذاری نمود

 

 

 

ویژگی های نقوش گیاهی در دوره ساسانی:

تاریخ ایران دوره ساسانیان

تاریخ ایران دوره ساسانیان

1- نقوش گیاهی پر کننده فضاهای خالی و میانی انسانی و حیوانی است .
2- تنوع اندکی در نقوش گیاهی دیده می شود .
3- از نقوش گیاهی در حواشی طرحها استفاده می شود .
4- شیوه تکرار و قرینه سازی در نقوش گیاهی کاربرد دارد.
5- نقوش گیاهی قوس دار و دورانی، کاربرد دارد.

 

 

ساسانیان رفته‌رفته توانمندتر شده، هویت فرهنگی، نظامی و مذهبی ایرانشهر را نزدیک به چهارصد سال گسترش داده و مرزها را تا سالهای پایانی برپایی‌شان، به گستره امپراتوری هخامنشی نزدیک‌تر کردند، هرچند که با گذشت زمان، دستگاه مذهبی در کار کشورداری و دربار نفوذ بسیار نمود و نبردهای چندین ساله با رومیان نیز، کشور را فرسودند.

 

 

صلیب

صلیب مسیحی به علامتی مانند گفته می‌شود. صلیب انواع مختلفی دارد و مسیحیان آنرا به عنوان نماد مسیحیت به کار می‌برند. صلیب از نمادهای آیین مهرپرستی نیز هست .

صلیب مسیح

صلیب مسیح

 

پرده پایانی شاهنشاهیِ ایرانشهرِ ساسانی، در پایان دوره خسرو پرویز (به پهلوی: ابرویز) با پیروزی سپاه ایران در نبرد اورشلیم (در شاهنامه: گنگ دژ هودخ فرو افتاد. پیروزی در این نبرد ۲۱ روزه به فرماندهی شهربراز سردار خسرو، و با یاری جنگ‌افزارهای سنگین و دژکوب و منجنیق، همراه شد با فرستادن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح) از اورشلیم به پایتخت ایران. اما این رویداد خشم رومیان مسیحی را به دلیل بی‌احترامی به چلیپای مسیح برانگیخت؛ نبردهایی به شکست و پَس نشینی سپاه ایران انجامید و سرانجام خسروپرویز، شاه نیرومند و با اراده‌ای که با وجود اشتباه‌ها و معایبش، در دوران پادشاهی خود جلوی زیاده‌خواهی بزرگان را گرفته بود،  با خشم بزرگان بخاطر شکست‌ها، به ظاهر با نیرنگ و دسیسه از سوی برخی سپاهیان، و با همکاری پسرش شیرویه (قباد دوم) کشته شد.

با مرگ خسرو، و در پی آن مرگ گمان‌برانگیز قباد (که بسیاری از برادران خود را کشت)، در زمانی کمتر از شش ماه، چرخه‌ای مرگبار از کینه‌توزی، جاه طلبی و خونخواهی آغاز شد و به فروپاشی دستگاه ساسانی انجامید. بسیاری از بزرگان و ارتشیان کشته شدند تا آنجا که در نبود مردان خاندان شاهی، پوران دختر خسرو پرویز و پس از او، آزرمیدخت، خواهر پوراندخت را به شاهی برگزیدند. با گزینش‌های پی‌درپی و برگزیدن بیش از ده شاهنشاه در مدت چهار سال، یزدگرد سوم از سوی بزرگان استخر برگزیده شد ولی چون نسبتی نزدیک با شاه نداشت محبوبیتی نیافت. سرانجام لشکر خلیفه عمرابن الخطاب آگاه از ناتوانی مرزبانان، رفته رفته به کشور نفوذ کرد.[منبع نامعتبر؟] بازمانده سپاه ایران در نبرد جسر (یا نبرد پل) پیروز شده، ولی دو نبرد سرنوشت سازِ قادسیه و جنگ نهاوند با پیروزی اعراب پایان یافتند و پس از سقوط نهاوند ایران دیگر نتوانست یکپارچگی خود را بار دیگر بدست آورد و همهٔ شهرهای ایران یکی پس از دیگری به‌دست اعراب افتاد.
پایتخت ایران، شهر تیسفون (به عربی مدائن) در ۶۳۷ میلادی به دست اعراب افتاد، یزدگرد سوم با سرنوشتی ناآشکار گریخت و اثری از او نماند؛ به گمان برخی از تاریخ نگاران، آسیابانی از مرو او را به‌خاطر جامه زربافتش کشت. با مرگ یزدگرد به سال ۶۵۱ میلادی، شاهنشاهی ساسانی پایان یافت، هرچند که بازماندگان خاندان شاهی در ایران، یا گریختگان به چین، از جمله پیروز پسر یزدگرد؛ برای استقلال دوباره ایرانشهر از خلافت عمر بسیار کوشیدند.
قلعه دختر – ساخته شده به دست اردشیر بابکان بنیانگذار امپراطوری ساسانیان – فیروزآباد فارس Qal’eh Dokhtar


این باور و این دید ایرانشهری یا منش ایرانشهری یا ایرانی از دوره ساسانی سرچشمه گرفته‌است… ساسانیان اولین سلسله‌ای در ایران هستند که ایده ایرانشهر را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می‌کنند. مهمترین میراث ساسانیان این است که ما اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می‌کنیم. ما پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم.
رویدادهای مهم
۲۲۴ شکست و قتل اردوان پنجم∗ به وسیله اردشیر بابکان حاکم فارس (بعداً اردشیر یکم ساسانی) در نبرد هرمزدگان و پایان پادشاهی ۴۷۱ ساله اشکانیان. اردشیر بابکان به خود عنوان شاهنشاه(شاه شاهان) داد و سلسله ساسانیان را بنیانگذاری نمود.
۲۳۰ لشکر ساسانی به نواحی تحت حکمرانی امپراتوری روم در جزیره میانرودان یورش بردند و شهر نصیبین را محاصره کردند ولی نتوانستند این شهر را تسخیر کنند.
حدود ۲۳۷ تا ۲۳۸ اردشیر بابکان پادشاه ساسانی حملات جدیدتری علیه پادشاهی روم آغاز کرد و شهرهای نصیبین و حران را فتح نمود.

سیمرغ، نشان شاهنشاهی ساسانی

سیمرغ، نشان شاهنشاهی ساسانی

تاریخچه
شکل‌گیری و تاریخ دوره آغازین (۲۰۵-۳۱۰)
روایت‌های متناقضی از سقوط امپراتوری اشکانی و در پی آن خیزش شاهنشاهی ساسانی وجود دارد که جزئیات این دوره را در هاله‌ای از ابهام قرار داره است. شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر اول (اردشیر بابکان) در شهر استخر بنیان نهاده شد.

پاپک در آغاز حکمران ناحیه‌ای بود که به آن «خیر» می‌گفتند. با این حال، در سال ۲۰۰، او موفق به سرنگون کردن «گوچهر» شد و خودش را حکمران جدید Bazrangids خواند. مادر او Rodhagh، دختر حکمران ایالتی پارس بود. پاپک و بزرگ‌ترین پسرش شاپور، موفق شدند تا قدرت خود را به سرتاسر پارس گسترش دهند. به خاطر طبیعت گیج‌کننده منابع، رویدادهای بعدی ناواضح و گنگ است. با این وجود، با اطمینان می‌توان گفت که پس از مرگ پاپک، اردشیر که در آن هنگام حکمران دارابگرب بود، در نزاعی برای به قدرت رسیدن، وارد جنگی با برادر بزرگ‌ترش شاپور شد. منابع نشان می‌دهند که شاپور، که برای ملاقات کردن با برادرش رفته بود، بر اثر فروپاشی سقف بر سرش کشته شد. در سال ۲۰۸، اردشیر با خاموش کردن شورش‌هایی از طرف دیگر برادرهایش که اعدام شدند، خود را حکمران تمام پارس خواند.

 

وقتی که اردشیر خود را شاهنشاه خواند، پایتخت خود را به بخش‌های جنوبی پارس منتقل کرد و شهر اردشیرخوره (سابقاً گور، امروزه در فیروزآباد) را برپا کرد. این شهر که کوه‌های بلند از آن نگهداری می‌کرند و به آسانی از طریق گردنه‌های باریک قابل دفاع بود، تبدیل به مرکز قدرت‌گیری بیشتر اردشیر شد. این شهر توسط یک دیوار دایره‌ای‌شکل بلند احاطه شده بود که احتمالاً از روی دیوار مشابهی در دارابگرد نمونه‌برداری شده بود و بر بخش شمالی آن یک کاخ بزرگ قرار داشت که بقایای آن هنوز هم پابرجاست. اردشیر پس از اینکه قدرت خود را در پارس پابرجا کرد، به سرعت قلمرو خود را گسترش داد، از شاهان محلی پارس خواست تا سوگند بخورند با او وفادار باشند و استان‌های مجاور خود از جمله کرمان، اصفهان، شوش و میشان را تحت کنترل خود درآورد. توجه اردوان پنجم، شاهنشاه اشکانی، خیلی زود معطوف به قدرت‌گیری اردشیر شد. او در ابتدا در سال ۲۲۴ به حکمران خوزستان دستور داده بود تا وارد جنگی علیه اردشیر شود، اما اردشیر در این جنگ پیروز شد. اردوان پنجم در دومین تلاش برای شکست دادن اردشیر، او را در جنگی در هرمزگان ملاقات کرد، که اردوان پنجم در این جنگ شکست خورد و کشته شد. پس از کشته شدن شاهنشاه اشکانی، اردشیر به استان‌های غربی حکومت حالا-سرنگون‌شدهٔ اشکانی هجوم برد و آنها را تصاحب کرد.

در آن هنگام دودمان اشکانی بین طرفدارن اردوان پنجم و بلاش ششم تقسیم شده بود، که احتمالاً اردشیر را قادر ساخت تا اقتدار خود در جنوب را با کمترین مداخله یا اصلاً بدون مداخله اشکانیان، یکپارچه و مستحکم کند.

جغرافیای استان فارس که از دیگر بخش‌های ایران جدا بود، به اردشیر یاری رساند. اردشیر که در سال ۲۲۴ میلادی در تیسپون به عنوان یگانه حکمران فارس تاجگذاری کرد، عنوان شاهنشاه یا «شاه شاهان» را برای خود برگزید (کتیبه‌ها از آذر-آناهید به عنوان Banebshenan banebshen یا شهبانوی شهبانوها ذکر به میان می‌آورند، اما پیوند او با اردشیر ثابت نشده است)، به امپراتوری اشکانی که ۴۰۰ ساله بود پایان داد و چهار قرن پادشاهی ساسانیان بر ایران آغاز گشت.

در چند سال بعدی، شورشیان محلی گرداگرد امپراتوری سربرآوردند. با این وجود، اردشیر بابکان امپراتوری نوین خد را بیش از پیش به سمت شرق و شمال غربی گسترش داد، استان‌های سیستان، گرگان، خراسان، مرو (واقع در ترکمنستان امروزی)، بلخ و خوارزم را به تصاحب خود درآورد. او همچنین بحرین و موصل را هم به قلمرو ساسانی ضمیمه کرد. بعدها در سنگ‌نبشته‌های ساسانی ادعا شده‌است که شاهان کوشانی، تورانی و مکرانی سلطه‌پذیر اردشیر شده‌اند، هرچند که بر طبق شواهد سکه‌شناسی، به احتمال زیاد آنها سلطه‌پذیر فرزند اردشیر، شاپور اول، پادشاه آینده شده‌اند.

از سوی غرب، یورش‌هایی علیه هترا، ارمنستان، آدیابن، با موفقیت کمتری روبرو بود. در سال ۲۳۰، او تا ژرفای قلمروهای روم نیز پیش رفت که این حمله دو سال بعد در طی یک ضدحمله از طرف رومیان، بدون داشتن نتیجه قطعی پایان یافت، هرچند که امپراتور روم، الکساندر سوروس، در روم پیروزی خود را جشن گرفت.

پسر اردشیر بابکان، شاپور اول، گسترش‌دادن شاهنشاهی ساسانیان را ادامه داد، باختر را تصاحب کرد و بخش غربی امپراتوری کوشان را هم به تصاحب خود درآورد، همچنین چندین لشگرکشی علیه امپراتوری روم را هم ترتیب داد. شاپور نخست در حمله به میان‌رودان روم، حران و نصیبین را تصاحب کرد، اما در سال ۲۴۳، سردار رومی Timesitheus، ایرانی‌ها را در نبرد راسائنا شکست داد و سرزمین‌های از دست رفته را پس گرفت. پیشروی‌های متعاقب امپراتور گردیان سوم (۲۳۸-۲۴۴) در پایین رود فرات در نبرد مسیخه شکست خورد (۲۴۴)، که منجر به قتل رسیدن گوردیان توسط نیروهای خودش شد و شاپور را قادر ساخت تا یک صلح‌نامه بسیار مقرون‌به‌صرف‌تر را با امپراتور تازه، فیلیپ عرب منعقد کند، که به سبب آن او 500,000 دیناری غرامت دریافت کرد و خراجی را هم به صورت سالانه بر دوش رومی‌ها گذاشت.

شاپور خیلی زود جنگ را از سر گرفت، رومی‌ها را در نبرد باربالیسوس شکست داد (۲۵۳) و سپس احتمالاً انطاکیه را گرفت و تاراج کرد. نتیجه ضدحمله‌های رومی‌ها تحت امپراتوری والرین با مصیبت و فاجعه همراه بود که ارتش روم در ادسا محاصره و درهم شکسته شد و والرین توسط شاپور به اسارت گرفته شد و تا پایان عمرش زندانی شاپور باقی ماند. شاپور پیروزی خود را با کنده‌کاری کردن یک نقش برجسته شکوهمند در نقش رستم و بیشاپور جشن گرفت و همچنین در نزدیکی تخت جمشید هم یک سنگ‌نبشته یادبود به زبان‌های فارسی و یونانی حکاکی کرد. او از موفقیت خود برای پیشروی در آناتولی بهره برد (۲۶۰)، اما پس از شکست خوردن از رومی‌ها و هم‌پیمانانشان اذینه پالمیرایی، با آشفتگی عقب‌نشینی کرد و حرم‌سرای خود و تمامی قلمروهای رومی که اشغال کرده بود را از دست داد.

انطاکیه

انطاکیه

انطاکیه (به یونانی: Αντιόχεια)،(به لاتین: Antiochia) نام شهری باستانی در سوی خاوری رود عاصی می‌باشد. امروزه شهر انتاکیه در ترکیهٔ کنونی جای آن را گرفته‌است. این شهر در پایان سدهٔ چهارم پیش از میلاد و به دست سلوکوس یکم بنیاد نهاده‌شد. . حدود سال ۲۶۱ میلادی هنگامی که شاپور یکم رومیان را شکست می‌دهد، انطاکیه توسط لشکریان او تاراج می‌شود )

شاپور برنامه‌های آبادانی پرشماری داشت. او دستور به ساخت نخستین پل سدی در ایران را داد و شهرهای بسیاری را هم بنیان نهاد، که برخی از آنها توسط مهاجرینی از قلمروهای روم اسکان داده شدند که از جمله این مهاجرین، مسیحیانی بودند که می‌توانستند تحت لوای شاهنشاهی ساسانی، آزادانه دین خورد را پرستش کنند. دو شهر، بیشاپور و نیشاپور از روی او نامگذاری شده‌اند. او خصوصاً کیش مانوی‌گری را مورد لطف خود قرار داد و از مانی (که یکی از کتاب‌هایش، شاپورگان را به او هدیه کرده) محافظت کرد و بسیاری از مبلغین مانوی‌گری را به خارج از مرزهای ایران به جهت تبلیغ دین خود فرستاد. او همچنین با یک خاخام بابلی به نام ساموئل دوستی برقرار کرد. این دوستی برای جامعه یهودیان پرسود بود و به آنها مهلتی داد تا وضع قوانین طاقت‌فرسا علیه آنها را به تعویق بیوفتد. شاهان بعدی سیاست تحمل دینی شاپور را لغو کردند. بهرام اول تحت فشار مغ‌های زرتشتی و تأثیرگذاری‌های موبدموبدان، کرتیر، مانی را کشت و پیروان او را مورد آزار و اذیت قرار داد. بهرام دوم، همانند پدرش، تحت تأثیر خواسته‌های موبدان زرتشتی بود. در حیت پادشاهی او، پایتخت ساسانیان، تیسپون، مورد چپاول رومی‌ها، تحت امپراتوری کاروس قرار گرفت و بخش‌های عمدهٔ از ارمنستان، پس از نیم‌قرن استیلای ایرانیان بر آن، به دیوکلتیان واگذار شد.

نرسه، جانشین بهرام سوم (که مدت کوتاهی در سال ۲۹۳ فرمان راند)، جنگ دیگری را علیه رومی‌ها به راه انداخت. نرسه پس از موفقیت‌های اولیه علیه امپراتور گالریوس در رقه سوریه در فرات در سال ۲۹۶، محتمل شکست بزرگی شد. گالریوس نیروهای خود را احتمالاً در بهار ۲۹۸، با دسته‌ای جمع‌آوری‌شده از زمین‌های اجاره‌ای دانوبی امپراتوری، تقویت کرد. نرسه از ارمنستان و میان‌رودان آن طرف‌تر نرفت، که به گالریوس اجازه داد تا در ۲۹۸ تعرضی را در شمال میان‌رودان از طریق ارمنستان انجام دهد. نرسه به ارمنستان عقب‌نشینی کرد تا با نیروهای گالریوس بجنگد، که عواملی به ضرر او بود، زمین‌های پر از پستی و بلندی ارمنستان به نفع پیاده‌نظام روم بود، اما نه به نفع سواره‌نظام ساسانی. کمک‌های محلی به گالریوس او را قادر ساختند تا بتواند نیروهای ایرانی را غافلگیر کند و در دو نبرد پیاپی، گالریوس بر نرسه پیروز شد.

در حین دومین جنگ، نیروهای رومی کمپ نرسه، خزانه او، حرم‌سرای او و همسرش را محاصره کردند. گالریوس به سمت سرزمین ماد و آدیبانه پیشروی کرد و پیروزی‌های پیاپی‌ای به‌دست آورد، که مهم‌ترین آنها در نزدیکی ارض روم بود، قبل از اول اکتبر ۲۹۸ امنیت را در نصیبین برقرار کرد. از دجله به طرف پایین رفت، تیسپون را گرفت.

نرسه قبلاً یک سفیر برای گالریوس فرستاده بود تا درخواست کند فرزندان و همسرانش را برگرداند. گفتگو برای صلح در بهار ۲۹۹ آغاز شد، که هم دیوکلتیان و هم گالریوس عهده‌دار آن شدند.

شرایط صلح سنگین بودند: ایران قلمروهایی به روم تسلیم می‌کرد، به طوری که دجله مرز بین دو امپراتوری می‌شد. مفاد دیگری هم نوشته شده بود مبنی بر اینکه ارمنستان به روم برگردد و دژ Ziatha هم مرز آن باشد. ایبری قفقاز تحت یک گماشتهٔ رومی، به روم وفادار بماند، نصیبین که حالا تحت فرمان روم بود، تبدیل به تنها آب‌گذر برای تجارت بین ایران و روم شود، و روم که کنترل پنج ساتراپی بین دجله و ارمنستان را به دست می‌گرفت: Ingilene, Sophanene (Sophene), Arzanene (Aghdznik), کردوئنه, و Zabdicene (در نزدیکی حکاری در ترکیه امروزی).

ساسانی‌ها پنج استان غربی دجله را واگذار کردند و موافقت کردند که در امورات ارمنستان و گرجستان مداخله نکنند. در پیامد این شکست، نرسه تخت را تسلیم کرد و یک سال بعد از دنیا رفت و تخت ساسانی را برای پسرش، هرمز دوم بر جای گذاشت. آشوب در سرتاسر کشور برپا گشت، و در هنگامی که هرمز شورش‌هایی را در سیستان و کوشان سرکوب می‌کرد، در کنترل اشراف‌زادگان ناتوان بود و در نهایت در سال ۳۰۹ توسط بادیه‌نشینان عرب در یک مسافرت شکارچی‌گری به قتل رسید.

نخستین دوره شکوفایی (۳۰۹-۳۷۹)
پس از مرگ هرمز، عرب‌ها از سوی شمال آغاز به ویران‌گری و به تاراج بردن شهرهای شرقی امپراتوری کردند، حتی به استان فارس هم حمله کردند که زادگاه شاهان ساسانی بود. در همین اوقات، اشرافیان ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومی‌ها پناهنده شد). تخت پادشاهی برای شاپور دوم رزرو شد. شاپور دوم فرزند هنوز-زاده۰نشدهٔ یکی از زن‌های هرمز دوم بود که «در رحم» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد. در حین جوانی او، مادرش و اشراف‌زادگان کشور را اداره می‌کردند. پیرو پا به سن گذاشتن شاپور دوم، او قدرت را به طور ظاهری در دست گرفت و خیلی زود ثابت کرد که یک حاکم فعال و کارا است.

شاپور دوم در ابتدا ارتش کوچک اما منظم و کارآزمودهٔ خود را به طرف جنوب برای مبارزه با اعراب برد، که آنها را شکست داد، امنیت را در نواحی جنوبی امپراتوری برقرار کرد. او سپس شروع به اولین لشگرکشی خود علیه روم در غرب کرد، که در آنجا نیروهای ایرانی یک سری جنگ‌ها را بردند، اما در تصاحب قلمرو ناتوان بودند، چرا که محاصره‌های مکرر شهر حساس و مرزی نصیبین با شکست مواجه می‌شد و روم در بازپس‌گیری شهرهای Singara و آمیدا که به دست ایرانی‌ها افتاده بودند هم موفق بود.

این لشگرکشی‌ها با حملات ناگهانی قبایل بیابان‌گرد در مرزهای شرقی امپراتوری متوقف شدند، که فرارود را تهدید می‌کرد، ناحیه‌ای بسیار حیاتی از نظر استراتژیکی برای کنترل کردن جاده ابریشم. از این رو شاپور در شرق به طرف فرارود رفت تا با قبایل بیابان‌گرد شرقی روبرو شود، ولی فرماندهان محلی او توانستند یورش‌های گرفتارکننده‌ای را بر رومی‌ها وارد کنند. او قبایل آسیای مرکزی را در هم شکست، و آن ناحیه را به عنوان یک استان جدید به کشور ضمیمه کرد. او سپس سرزمینی را تصاحب کرد که امروزه به نام افغانستان شناخته می‌شود.

به دنبال این پیروزی، گسترش فرهنگی هم نائل شد و هنر ساسانی در ترکستان نفوذ کرد، تا به چین هم رسید. شاپور در کنار پادشاه بیابان‌گردها، گرومبات، شروع به دومین لشگرکشی خود بر ضد رومی‌ها در ۳۵۹ کرد و خیلی زود موفق شد Singara و آمیدا را دوباره تصاحب کند. امپراتور روم ژولیان، در پاسخ، تا عمق قلمروهای ایران پیش رفت و نیروهای شاپور را در نبرد تیسپون شکست داد. با این حال او در گرفتن پایتخت ایران ناتوان بود، و وقتی که سعی می‌کرد تا به قلمروهای روم عقب‌نشینی کند، به قتل رسید. جانشین او ژوویان، در ساحل‌رود شرقی دجله به دام افتاد، و مجبور شد تمام استان‌هایی که ایرانی‌ها در ۲۹۸ به روم واگذار کرده بودند را پس دهد، همینطور نصیبین و Singara هم به ایران واگذار کرد، تا در مقابل بتواند ارتشش را از ایران بیرون ببرد.

شاپور دوم یک سیاست دینی بی‌رحمانه را پی گرفت. در طی دوران پادشاهی او، جمع‌آوری اوستا، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، مرتدها و از دین برگشته‌ها مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحی‌سازی امپراتور روم توسط کنستانتین بزرگ. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودی‌ها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی می‌کردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند (Raba را هم ببینید). در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قوی‌تر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت.

دوره میانی (۳۷۹-۴۹۸)

 
از مرگ شاپور دوم تا نخستین تاجگذاری قباد اول، یک دوره عمدتاً همراه با صلح و آرامش بین ایران و روم برقرار بود (که در این هنگام به نام روم شرقی یا امپراتوری بیزانس شناخته می‌شد). تنها دو جنگ کوچک بین آنها در گرفت که اولی طی سال‌های ۴۲۱ تا ۴۲۲ و دومی هم در سال ۴۴۰ بود. در تمام این دوره، سیاست دینی ساسانیان از یک پادشاه به پادشاه دیگر به طور قابل توجهی تغییر می‌کرد. باوجود یک سری حاکمان ضعیف، سیستم اداری که در دوران شاپور دوم مقرر شده بود، پابرجا باقی ماند و امپراتوری به شکل رضایت‌بخشی عمل می‌کرد.

پس از اینکه شاپور دوم در سال ۳۷۹ از دنیا رفت، او یک امپراتوری قدرمتند را برای نابرادری خود اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳ پسر بهرام کوشانی) و همینطور پسر خود شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸) برجا گذاشت، که هیچکدام از آنها استعداد نیای خود را نشان ندادند. اردشیر دوم که به عنوان نابرادری پادشاه رشد کرده بود، نتوانست جانشین خوبی برای برادر خود شود و شاپور سوم که یک شخصیت اندوهگین بود تا بتواند به چیزی برسد. بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹) هرچند که مثل پدرش ناتوان نبود، نتوانست افتخار بزرگی برای شاهنشاهی کسب کند. در طی این دوره، ارمنستان طی یک موافقت‌نامه‌ای بین ایران و روم تقسیم شد. ساسانی‌ها حکمرانی خود بر ارمنستان بزرگ را بازیافتند و امپراتوری بیزانس یک بخش کوچک از ارمنستان غربی را در دست داشت.

یزدگرد اول (۳۹۹-۴۲۱)، پسر بهرام چهارم، اغلب با کنستانتین اول، امپراتور روم مقایسه می‌شود. همانند او، هم به صورت فیزیکی و هم از نظر دیپلماسی قدرتمند بود. یزدگر اول همانند همتای رومی خود، فرصت‌طلب بود. او مانند کنستانتین بزرگ، سیاست مصالحه دینی را در پیش گرفت و آزادی برای رشد اقلیت‌های مذهبی را فراهم کرد. آزار و اذیت مسیحیان را متوقف کرد و حتی اشراف و موبدان که به آزار آنها می‌پرداختند را مجازات کرد. پادشاهی او یک دوره نسبتاً صلح‌آمیز بود. او صلحی پابرجا با رومی‌ها برقرار کرد و حتی تئودئوس دوم (۴۰۸-۴۵۰) را هم تحت کفالت خود قبول کرد. او همچنین با یک شاهزاده یهودی ازدواج کرد که برای او پسری به نام نرسی به دنیا آورد.

جانشین یزدگرد اول، پسر او، بهرام پنجم (۴۲۱-۴۳۸) معروف به بهرام گور بود، یکی از شناخته‌شده‌ترین شاهان ساسانی که قهرمان بسیاری از افسانه‌ها در ادبیات فارسی است. این افسانه‌ها حتی پس از نابودی شاهنشاهی ساسانی توسط اعراب هم پایدار ماندند. بهرام پنجم، که عمدتاً با نام بهرام گور شناخته می‌شود، پس از مرگ ناگهانی یزدگرد اول (یا ترور او)، به رغم مخالفت‌های اشراف و با کمک المنذر، سلطان عربی حیره، تاج پادشاهی را تصاحب کرد. مادر بهرام پنجم شوشان‌دخت بود، دختر رأس جالوت یهودی. در ۴۲۷، او در شرق با قبایل بیابان‌گرد هپتالیان مبارزه کرد و آنها را درهم شکست و نفوذ خود را تا آسیای میانه گسترش داد که در آنجا تصویر او برای قرن‌ها بر روی سکه‌های بخارایی (در ازبکستان امروزی) نقش بسته بود. بهرام پنجم پادشاه دست‌نشانده ایران در ارمنستان را برکنار کرد و آنجا را به یکی از استان‌های ایران تبدیل کرد.

بهرام پنجم در سنت و فرهنگ ایرانی یک سوگلی تمام‌عیار است، که داستان‌های زیادی از دلاوری‌ها و زیبایی او، از پیروزی‌های او بر رومی‌ها، مردمان ترک، هندی‌ها و آفریقایی‌ها و ماجراهای او در شکار و عشق روایت می‌شود. او همچنین بهرام گور هم خوانده می‌شود. واژه گور به معنای گور خر است که به دلیل علاقه او به شکار و به خصوص به شکار گور خر بر او نهاده شده است. او نماد شاهی در اوج دوران شکوفایی است. او تاج شاهی رادر رقابت با برادرش تصاحب کرد و با دشمنان خارجی هم مبارزه کرد، اما عمدتاً خودش را با شکار و مهمانی‌های درباری با همسران و درباریان سرگرم نگه می‌داشت. او تجسم رونق و رفاه شاهانه بود. در این دوران، بهترین آثار از ادبیات ساسانی نوشته شدند، قطعات سرشناسی از موسیقی ساسانی تنظیم و ساخته شدند و ورزش‌های همانند چوگانتبدیل به سرگرمی شاهانه شدند، سنتی که تا به امروز هم در بسیاری از نظام‌های پادشاهی حفظ شده است.

یزدگرد دوم (۴۳۸-۴۵۷) پسر بهرام گور، یک پادشاه متعادل بود، اما برخلاف یزدگرد اول، یک سیاست ظالمانه در برابر اقلیت‌های مذهبی در پیش گرفت، خصوصاً برای مسیحیان.

در ابتدای سلطنت او، یزدگرد دوم ارتشی متشکل از ملیت‌های گوناگون از جمله متحدان هندی‌اش را جمع‌آوری کرد، و در سال ۴۴۱ به امپراتوری روم شرقی حمله کرد، اما خیلی زود پس از جنگی محدود، مجدداً صلح و آرامش برقرار شد. او سپس در سال ۴۴۳ نیروهای خود را در نیشاپور جمع کرد و یک لشگرکشی طولانی علیه کیداریان را ترتیب داد. در نهایت، پس از تعدادی جنگ، او کیداریان را شکست داد و در سال ۴۵۰ آنها را به آنسوی رود آمودریا راند.

در طی لشگرکشی یزدگرد دوم به غرب، به مسیحیانی که در لشکرش بودند مشکوک شد و آنها را از حکومت و ارتش اخراج کرد. او سپس مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داد و تا حد خیلی کمتری هم همین کار را در مقابل یهودیان انجام داد. به منظور دوباره زرتشتی‌سازی ارمنستان، او شورشی از طرف مسیحیان ارمنستان در ۴۵۱ در نبرد آوارایر را سرکوب کرد. با این حال، ارمنی‌ها، عمدتاً مسیحی باقی ماندند. در سال‌های بعدی سلطنت او، او مجدداً با کیداریان وارد نزاع شد تا اینکه در سال ۴۵۷ از دنیا رفت. هرمز سوم (۴۵۷-۴۵۹) فرزند جوانتر یزدگرد دوم، به تخت شاهنشاهی نشست. در طی دوران کوتاه شاهی او، او مرتباً با برادر بزرگتر خود پیروز اول جنگید، که پیروز ار حمایت اشراف‌زادگان هم برخوردار بود، و همینطور در باختر هم با هپتالیان جنگید. او در سال ۴۵۹ توسط برادرش پیروز کشته شد.

در ابتدای قرن پنجم، هپتالیان (هون‌های سفید)، به همراه دیگر گروه‌های بیابان‌گرد به ایران حمله کردند. در ابتدا، بهرام پنجم و بزدگرد دوم شکست‌های قاطعانه‌ای بر آنها وارد کردند و آنها را به سوی شرق راندند. هون‌ها در انتهای قرن پنجم برگشتند و پیروز (۴۵۷-۴۸۴) را در سال ۴۸۳ شکست دادند. به دنبال این پیروزی، هون‌ها به مدت دو سال به بخش‌های شرقی ایران حمله می‌کردند و آنجا را مورد تاخت و تاز و تاراج قرار می‌دادند. آنها تا چند سال پس از آن، خراج‌های سنگینی دریافت می‌کردند.

این حملات بی‌ثباتی و هرج و مرج را برای شاهنشاهی به دنبال داشت. پیروز اول مجدداً سعی کرد تا هپتالیان را بیرون براند، اما در راه هرات، او و ارتشش توسط هون‌ها در صحرا به دام افتادند. پیروز اول کشته شد و ارتش او معدوم شد. پس از این پیروزی، هپتالیان تا شهر هرات پیش رفتند، و امپراتوری را در هرج و مرج و بی‌نظمی قرار دادند. در نهایت، یک اشراف‌زادی ایرانی از خاندان کهن کارن، به نامزرمهر (یا سوخرا) تا حدودی نظم را برقرار کرد. او بلاش، یکی از برادران پیروز اول را شوراند تا به تخت پادشاهی بنشیند، هرچند که تهدید هون‌ها تا زمان سلطنت خسرو اول هم پابرجا ماند. بلاش(۴۸۴-۴۸۸) یک پادشاه ملایم و گشاده‌دست بود، او به مسیحیات امتیازاتی داد؛ با این حال، او کاری برای مقابله با دشمنان امپراتوری انجام نداد، خصوصاً در قبال هون‌های سفید. بلاش، پس از چهار سال سلطنت، کور و معزول شد (گفته می‌شود بزرگان کشور این کار را با او کردند)، و برادرزاده او قباد اول بر تخت نشست.

قباد اول (۴۸۸-۵۳۱) پادشاهی نیرومند و اصلاح‌گر بود. قباد اول از فرقه‌ای که توسط مزدک، فرزند «بامداد» بنیان نهاده شده بود حمایت کرد. مزدک خواستار آن بود که ثروتمند باید ثروت و همسران خود را با فقرا تقسیم کند. نیت قباد ظاهراً این بود که با اتخاذ کردن آموزه‌های مزدک، نفوذ و تأثیر بزرگان و آریستوکراسی رو به رشد را در هم بشکند. این اصلاحات باعث شد تا او مخلوع و در «قلعه فراموشی» در شوش به زندان افکنده شود، و برادر کوچکتر او جاماسپ (زاماسپ) در سال ۴۹۶ به قدرت رسید. قباد اول، با این حال، در سال ۴۹۸ گریخت و پادشاه هون‌های سفید به او پناه داد.

جاماسپ (۴۹۶-۴۹۸) پیرو برکناری قباد اول توسط اشراف، به تخت شاهنشاهی ساسانی نشست. جاماسپ شاهی خوب و مهربان بود، او مالیات‌ها را به منظور کمک به کشاورزان و فقرا کاهش داد. او همچنین به دین زرتشتی اصلی وفادار بود، همان چیزی که قباد اول با تغییر جهت و سرپیچی از آن باعث شده بود تخت و آزادی خود را در ازای آن از دست بدهد. پادشاهی او خیلی زود به اتمام رسید؛ قباد اول، به عنوان رهبر ارتش بزرگی که پادشاه هپتالیان به او داده بود، به پایخت برگشت. جاماست از تخت سلطنت کناره‌گیری کرد و تخت را به برادرش داد. پس از روی کار آمدن مجدد قباد اول، هیچ ذکر دیگری از جاماسپ به میان نیادمده است، اما باور رایج بر این است که برادرش با او رفتار مساعدی داشته است.

دومین دوره شکوفایی (۴۹۸-۶۲۲)[ویرایش]
دوره دوم شکوفایی عصر ساسانی پس از دومین تاجگذاری قباد اول شروع می‌شود. قباد اول با پشتیبانی هپتالیان، یک لشگرکشی علیه رومی‌ها آغاز کرد. در سال ۵۰۲، او ارزروم در ارمنستان را گرفت، اما خیلی زود آن را از دست داد. در سال ۵۰۳، امیدا در دجله را گرفت. در سال ۵۰۴، هون‌های غربی از طرف قفقاز به طرف ارمنستان هجوم بردند که نتیجه آن یک آتش‌بس موقت شد، آمیدا مجدداً تحت کنترل روم درآمد و معاهده صلح هم در سال ۵۰۶ درگرفت. قباد در سال ۵۲۱/۵۲ کنترل لازستان را از دست داد، که حکمرانان آن از آن پس به رومی‌ها وفادار بودند؛ در سال ۵۲۴/۵۲۵ تلاش مشابهی هم از طرف ایبریایی‌ها درگرفت که باعث درگرفتن جنگی بین ایران و روم شد.

در سال ۵۲۷، رومی‌ها نصیبین را مورد تاخت و تاز قرار دادند که دفع شد و تلاش‌های رومی‌ها برای تقویت کردن مواضع خود در نزدیکی مرز دو کشور هم خنثی شد. در سال ۵۳۰، قباد لشکری تحت فرماندهی پیروز مهرانی را برای حمله به دارا، شهر مرزی مهم رومی ارسال کرد. این ارتش به مصاف سردار رومی، بلیساریوس رفت، و هرچند از نظر تعداد بیشتر بودند، در جنگ دارا شکست خورد. در همان سال، ارتش دومی از ایران تحت کنترل مهر-مهرو در Satala توسط نیروهای رومی تحت کنترل Sittas و Dorotheus شکست خورد، اما در سال ۵۳۱، ارتشی از ایران که دسته‌ای از لخمی‌ها به فرماندهی المنذر سوم هم آن را همراهی می‌کردند، بلیساریوس را در نبرد کالینیکوم شکست دادند، و در سال ۵۳۲، معاهده صلح ابدی منعقد شد. هر چند که قباد نمی‌توانست خودش را از زیر یوغ هپتالیان خلاص کند، موفق شد نظم را در مرزهای داخلی برقرار کند و در برابر روم شرقی نیز به طور کلی با موفقیت جنگید. چندین شهر را هم به وجود آورد که برخی از آنها نام خود را از روی نام قباد گرفته‌اند، و همینطور قباد شروع به سامان دادن به مالیات‌ها و اداره داخلی کشور کرد.

پس از قباد اول، فرزند او، خسرو اول، که به او «خسرو انوشیروان» یا «انوشه‌روان» (به معنی دارنده روح جاویدان) هم می‌گویند، بر ایران فرمان راند (۵۳۱-۵۷۹). او مشهورترین و نامدارترین شاه ساسانی است. خسرو اول برای اصلاحاتش در بدنه حکومتی سالخورده ساسانیان شهرت دارد. او یک سیستم معقول برای مالیات‌گیری معرفی کرد که بر طبق بررسی مالکان زمین‌دار بود، که از دوره پدرش شروع شده بود. او سعی کرد از هر جهت رفاه و درآمد شاهنشاهی‌اش را بهبود دهد. اربابان فئودالی سابق، تجهیزات نظامی، پیروان، و ملازمان خودشان را به میدان می‌آوردند. خسرو اول یک نیروی جدید از دهکان‌ها (دهقان‌ها) درست کرد، که توسط دولت مرکزی و اشراف‌زادگان تجهیز می‌شد و حقوق آن پرداخت می‌شد، این کار باعث شد تا ارتش و اشراف بیشتر به دولت مرکزی نزدیک شوند تا به اربابان محلی.

امپراتور ژوستینین یکم (۵۲۷-۵۶۵) به خسرو 440,000 قطعه طلا پرداخت کرد که بخشی از همان معاهده صلح ابدی سال ۵۳۲ بود. در سال ۵۴۰، خسرو معاهده را شکست و به سوریه حمله کرد، انطاکیه را تاراج کرد و مبالغ بزرگی پول از چند شهر اخاذی کرد. موفقیت‌های دیگری هم برای او پدید آمد: در سال ۵۴۱ لازستان از ایران شکست خورد، و در سال ۵۴۲ یکی از یورش‌های رومی‌ها به ارمنستان در Anglon با شکست همراه شد. در همان سال، بر طبق درخواست شاه لازستان، خسرو به لازستان وارد شد، قلعه اصلی بیزانسی‌ها در پترا را تصرف کرد و باقی کشور را هم تحت‌الحمایه خود کرد، که جنگ لازی از همینجا شروع شد. یک آتش‌بس موقت پنج ساله که در سال ۵۴۵ منعقد شده بود در سال ۵۴۷ شکسته شد، آنگاه که لازستان مجدداً جانب خود را تغییر داد و در نهایت با کمک بیزانسی‌ها گاریسون ایرانی خود را بیرون کرد؛ جنگ ادامه یافت اما محدود به لازستان ماند، در نهایت با بسته شدن معاهده صلحی در سال ۵۶۲، لازستان همچنان در دست رومی‌ها باقی ماند.

در سال ۵۶۵ ژوستینین یکم درگذشت و ژوستین دوم (۵۶۵-۵۷۸) جانشین او شد، که تصمیم گرفت تا کمک‌های مالی به سردمداران عرب را متوقف کند تا آنها را از تاخت و تاز به ممالک روم در سوریه باز دارد. یک سال قبل از آن، فرماندار ساسانی ارمنستان، چهر-ویشنسپ از خاندان سورن، یک معبد آتش در دوین در نزدیکی ایروان امروزی بنیان نهاد، و یکی از اعضای بانفوذ خانواده مامیکونیان را اعدام کرد، که این اعدام موجب یک شورش شد که در اثنای آن فرماندار ایرانی و پاسداران او در سال ۵۷۱ کشته شدند، و شورشیان هم به ایبری گریختند. ژوستین دوم از شورش ارمنی‌ها استفاده کرد و وجه پرداختی سالانه خود به خسرو انوشیروان را برای دفاع از معبرهای قفقاز متوقف کرد.

ارمنی‌ها به عنوان متحدین مورد استقبال قرار گرفتند، و ارتشی هم به قلمرو ساسانی ارسال شد که نصیبین را در سال ۵۷۳ محاصره کرد. با این حال، اختلاف و عدم توافق در بین سرداران بیزانسی نه تنها باعث ناکام ماندن محاصره شد، بلکه باعث شد خود آنها هم در شهر قلعه دارا محاصره شوند، که این شهر توسط ایرانی‌ها گرفته شد و سپس آنها سوریه را نابود کردند، که باعث شد ژوستین دوم قبول کند که مبلغی به صورت سالانه در عوض یک آتش‌بس پنج‌ساله در جبهه میان‌رودان به ایران بدهد، هرچند که جنگ در نواحی دیگر همچنان ادامه یافت. در سال ۵۷۶، خسرو انوشیروان آخرین لشگرکشی خود را انجام داد، یورشی به آناتولی که باعث به تاراج بردن سیواس و ملطیه شد، اما با مصیبت و فاجعه پایان یافت: ایرانی‌ها که در بیرون از ملطیه شکست خردند، در حین عبور از فرات در زیر حملات بیزانسی‌ها، تلفات سنگینی دادند. بیزانسی‌ها با استفاده از نابسامانی تا عمق قلمروهای خسرو انوشیروان پیشروی کردند، حتی نیروهای آب‌خاکی را در آنسوی دریای خزر هم تدارک دیدند. خسرو به دنبال عقد قرارداد صلح افتاد، اما پس از یک پیروزی در سال ۵۷۷ در ارمنستان توسط سردارش تهم‌خسرو، تصمیم گرفت تا جنگ را ادامه دهد، و به این ترتیب جنگ در میان‌رودان ادامه یافت. شورش ارمنی‌ها با عفو عمومی پایان یافت، که باعث شد ارمنستان به امپراتوری ساسانی برگردد.

در سال ۵۷۰، Ma ‘d-Karib، برادرناتنی شاه یمن، از خسرو درخواست پادرمیانی کرد. خسرو یک ناوگان و یک ارتش کوچک تحت فرماندهی وهریز به منطقه‌ای در نزدیکی عدن امروزی فرستاد، و آنها به طرف پایتخت San’a’l راهپیمایی کردند، که به تصاحب آنها درآمد. صیف پسر Mard-Karib که در یورش هم شرکت کرده بود، در مدت زمانی میان دوره ۵۷۵ و ۵۷۷ شاه شد. در نتیجه، ساسانیان قادر بودند تا مقری را در عربستان جنوبی برپا کنند تا بتوانند تجارت دریایی با شرق را اداره کنند. بعدها، عربستان جنوبی از اطلاعت از ساسانیان چشم‌پوشی کرد و یک لشگرکشی دیگر در سال ۵۹۸ از طرف ایران اتفاق افتاد که با موفقیت عربستان جنوبی را به عنوان یک استان جدید به شاهنشاهی ساسانی ضمیمه کرد، که تا دوران اغتشاش پس از خسروپرویز پابرجا بود.

شاهنشاهی خسرو انوشیروان شاهد خیزش دهقانان (اربابان روستایی) بود، اشراف زمین‌دار خرده‌پا که بعدها ستون فقرات اداری استانی ساسانیان و سیستم جمع‌آوری مالیات آنان را تشکیل دادند. خسرو اول، آبادگری بزرگ بود، پایتخت خود را بهسازی و آذین کرد، شهرهای جدیدی بنیان نهاد، و ساختمان‌های جدیدی ساخت. او کانال‌ها را بازسازی کرد و زمین‌هایی که در جنگ‌ها نابود شده بودند را مجدداً آباد کرد. دژهای مستحکمی در گردنه‌ها و معبرها ساخت و قبایلی مطیع را در شهرهای مرزی که به دقت انتخاب شده بودند، اسکان داد تا پاسدار آنها از هجوم بیگانگان باشند. او نسبت به همه ادیان مصاحله داشت، هرچند که او آیین زرتشیتی را آیین رسمی دولت ساخته بود و وقتی هم که یکی از فرزندانش مسیحی شد، به خود نگرفت.

پس از انوشیروان، هرمز چهارم (۵۷۹-۵۹۰) بر تخت نشست. جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر می‌شد، اما فاقد نتیجه قطعی بود، تا اینکه هرمز، سردار خود بهرام چوبین را برکنار و تحقیر کرد، که باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد. سال بعد، هرمز توسط یک کودتای کاخی سرنگون شد و پسرش خسرو دوم (خسروپرویز، شاهنشاهی از ۵۹۰ تا ۶۲۸) بر تخت نشست. با این حال، این تغییر در تخت شاهی بهرام چوبین را آرام نکرد، او با خسرو جنگ کرد و او را شکست داد. خسرو مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد، و بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را قصب کرد. خسرو از امپراتور رومموریس (۵۸۲-۶۰۲) درخواست کمک در برابر بهرام را کرد، به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی به بیزانس را داد. برای تقویت کردن این وفاداری، خسرو با دختر موریس، مریم ازدواج کرد. ارتش جدید ایرانی-بیزانسی تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، نرسه و John Mystacon، علیه بهرام شورش کرد، او را در سال ۵۹۱ در جنگ Blarathon شکست داد. وقتی که خسرو به دنبال این پیروزی مجدداً بر تخت نشست، به قول خود وفا کرد و کنترل ارمنستان غربی و ایبری قفقاز را به بیزانس داد. موافقت‌نامه صحل جدید به دو امپراتوری اجازه داد تا نظامی‌گری خود را در جای‌های دیگری دنبال کنند. خسرو قلمرو امپراتوری ساسانی را در مرزهای شرقی گسترش داد و موریس هم کنترل بیزانس بر روی بالکان را پس گرفت.

در سال ۶۰۲، موریس توسط فوکاس (۶۰۲-۶۱۰) سرنگون و کشته شد. خسرو به خونخواهی ناجی خود برخاست و قتل او را بهانه کرد و یک حمله جدید علیه بیزانس ترتیب داد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود که به کمک خسرو شتافت و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد. سرداران خسرو به شکل سامان‌مندی شهرهای مرزی بسیار تقویت‌شدهٔ بیزانسی، میان‌رودان و ارمنستان را مغلوب کردند، تخم یک تهاجم بی‌سابقه را ریختند. ایرانی‌ها در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند.

در سال ۶۱۳، در خارج از انطاکیه، سرداران ایرانی، شهربراز و شاهین بهمن‌زادگان، یک ضدحمله سترگ که توسط شخص هراکلیوس، امپراتور روم رهبری می‌شد را شکست دادند. پس از آن، پیشروی ایرانی‌ها بی‌وقفه ادامه یافت. اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد و صلیب راستین به دست ایرانی‌ها افتاد، شیئی که از نظر رومی‌های مسیحی، مقدس‌تر از آن در دنیا وجود نداشت. اسکندریه در سال ۶۱۹ سقوط کرد، و باقی‌مانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد. رویای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود، در حالیکه امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود. این اوج گسترش قلمرو ایران همراه بود با شکوفایی تمدن ایرانی در زمینه هنر ایرانی، موسیقی ایرانی و معماری ایرانی.

زوال و فروپاشی (۶۲۲-۶۵۱)

 
لشگرکشی‌های خسرو پرویز هرچند که در وهله اول موفق به نظر می‌رسیدند، در واقع باعث فرسوده‌شدن ارتش ایران و تهی شدن خزانه و گنجینه ایران شدند. خسروپرویز در تلاشی برای بازسازی خزینه ملی، مالیات‌ها را بالا برد. در نتیجه، هراکلیوس (۶۱۰-۶۴۱) فرصت غنیمت شمرده و تمامی منابع باقی‌مانده امپراتوری خراب و ویران‌شدهٔ خود را جمع کرد، ارتشش را سازماندهی کرد و یک ضدحمله چشمگیر را تدارک دید. در بین سال‌های ۶۲۲ تا ۶۲۷، او در آناتولی و قفقاز علیه ایرانی‌ها لشگرکشی کرد، در یک رشته از جنگ‌ها در برابر ایرانی‌ها که تحت فرماندهی خسرو، شهربراز، شاهین و شهرپلاکان بودند، به پیروزی رسید، معبد بزرگ زرتشتیان در گنزک را به تارج برد و با خزرها و خاقانات غربی ترک هم هم‌پیمان شد.

در سال ۶۲۶، قسقنطنیه، تحت محاصره نیروهای متحد ایرانی، اسلاوها و آوارها درآمد. ساسانی‌ها تحت فرماندهی شهربراز به شهر سمت شرقی تنگه بسفر حمله کردند، و آوارها و اسلاوها هم از سمت غربی حمله کردند، اما ناوگان بیزانس، از تمامی تلاش‌ها برای فری کردن ایرانی‌ها (که در جنگ‌های محاصره‌ای استاد بودند) به آن سوی تنگه برای کمک به آوارها و اسلاوها جلوگیری کرد و در نهایت محاصره با شکست پایان یافت و امپراتوری روم از فروپاشی نجات یافت. در سال ۶۲۷-۶۸، هراکلیوس یک لشگرکشی زمستانی به میان‌رودان انجام داد و با وجود عزیمت کردن هم‌پیمانان خزر خود، ارتش ایران تحت رهبری راهزاد را در نبرد نینوا شکست داد. سپس به طرف پایین دجله راهپیمایی کرد، آنجا را ویران کرد و کاخ خسرو در دستگرد را تاراج کرد. با تخریب کردن پلی بر کانال نهروان به او اجازه حمله به تیسپون داده نشد، او پیش از صرف نظر کردن از رود سیروان در شمال غربی ایران، تاخت و تازهای دیگری هم انجام داد.

تأثیر پیروزی‌های هراکلیوس، ویران شدن ثروتمندترین قلروهای ساسانیان، و تخریب شرمسارانه اهداف مهم و جالب توجه مثل گنزک و دستگرد، به طرز چشمگیری به شرافت خسرو و پشتیبانی اشراف ایرانی از او آسیب زد. در اوایل سال ۶۲۸، خسرو توسط فرزندش قباد دوم (۶۲۸) (یا شیرویه) سرنگون و کشته شد. قباد دوم بالافاصله پایان جنگ را با پس دادن تمامی قلمروهای گرفته شده از روم، اعلام کرد. در سال ۶۲۹، هراکلیوس چلیپای راستین را با برگذاری یک آیین شکوهمندانه به اورشلیم برگرداند. قباد در عرض چند ماه درگذشت، به دنبال آن جنگ داخلی و هرج و مرج ایران را فرا گرفت. در طی یک دوره چهارساله و جلوس کردن پنج پادشاه پیاپی، از جمله دو دختر خسرو دوم و سپهبد شهربراز، شاهنشاهی ساسانی به طرز قابل توجهی ضعیف شد. قدرت دولت مرکزی به سردارهای ارتش واگذار شد. چندین سال طول می‌کشید تا یک پادشاه قدرتمند از دل یکسری کودتاها سربرآورد، و ساسانیان هیچگاه مجال این را نیافتند که کاملاً نیروی خود را بازیابند.

در بهار ۶۳۲، یزدگرد سوم، یکی از نوه‌های خسرو نخست، که مخفیانه در استخر زندگی می‌کرد، به تخت شاهنشاهی نشست. در همان سال، نخستین قبیله‌های مهاجم عرب، که حالا تحت پرچماسلام با هم متحد شده بودند، به قلروهای ساسانی رسیدند. بر طبق گفته ی Howard-Johnston، سال‌ها جنگ و خونریزی هم ایرانی‌ها و هم بیزانسی‌ها را ضعیف و فرسوده کرده بود. ساسانیان علاوه بر آن بر اثر زوال اقتصادی، مالیات‌ستانی سنگین از مردم، آشوب دینی، طبقه‌بندی اجتماعی سخت‌گیرانه، قدرتگیری فزاینده زمین‌داران ایالتی، و سرنگونی پی‌درپی شاهان، حتی ضعیف‌تر از پیش شدند، که باعث تسهیل شدن تسخیر ایران توسط اعراب شد.

ساسانیان هرگز یک مقاوت تأثیرگذار علیه فشاری که ارتش‌های اولیه اعراب ایجاد کرده بودند، از خود نشان ندادند. یزدگرد که یک پسربچه بود و کاملاً تخت لوای مشاورین قرار داشت و توانایی این را نداشت که یک کشور پهناور که به پادشاهی‌های فئودالی کوچک تجزیه شده بود را متحد کند، با وجود این حقیقت که بیزانسی‌ها که تحت فشارهای مشابه از سوی اعراب بودند، دیگر تهدیدی محسوب نمی‌شدند. فرماندهٔ، خلیفه ابوبکر، خالد ابن ولید، عراق را در طی چندین جنگ برق‌آسا تسخیر کرد. او که در سال ۶۳۴ به جبهه سوریه برای جنگ علیه بیزانسی‌ها رفته بود، جانشینش او را به هنگام نیاز یاری نکرد و مسلمانان در جنگ پل در سال ۶۳۴ شکست خوردند، که با پیروزی ساسانیان به پایان رسید. با این حال، تهدید اعراب متوقف نشد و کمی بعد ارتش‌های منضبط خالد بن ولید مجدداً سربرآوردند. خالد بن ولید یکی از صحابه‌های محمد، پیامبر اسلام و فرمانده ارتش اعراب بود.

در سال ۶۳۷، یکی از ارتش‌های مسلمانان تحت فرماندهی خلیفه عمر بن خطاب یکی از ارتش‌های بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشگر رستم فرخزاد را در دشت‌های القادسیه شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، خود تیسپون پس از یک محاصره طولانی‌مدت سقوط کرد و به دست اعراب افتاد. یزدگرد از تیسپون به طرف شرق رفت، و عمده گنجینه‌های بزرگ شاهنشاهی خود را در تیسپون جا گذاشت. اعراب تیسپون را کمی بعد تسخیر کردند، یک منبع مالی بزرگ به چنگ آوردند و ارتش ساسانی را بی‌پول گذاشتند. تعدادی از فرمانروایان ساسانی سعی کردند نیروهایشان را ترکیب کنند تا مانع از پیشرفت مهاجمین عرب شوند، اما این تلاش‌ها بدون وجود یک نیروی مرکزی تأثیرگذار نبود، و فرمانروایان در جنگ نهاوند شکست خوردند. شاهنشاهی ساسانی، که دیگر ساختار نظامی نداشت، نیروهای مالیات‌ستانی غیراشرافی‌اش لت و پار شده بودند، منابع مالی‌اش نابود شده بودند و طبقه آزاتان آن به تدریج نابود شده بود، حالا تماماً در برابر مهاجمین عاجز و درمانده بود.

یزدگرد بلافاصله پس از شنیدن خبر شکست ایرانی‌ها در جنگ نهاوند، به همراه فرخزاد و تعدادی از اشراف ایرانی باز هم به سوی استان شرقی خراسان پیشروی کرد. طبق روایت بلاذری یزدگرد در گناباد مورد استقبال فرستاده مرزبان مرو (نیزک طرخان) قرار گرفت و مدتی نزد شاه بود اما بدلیل طلب خواستگاری از دختر یزدگرد برای مرزبان مرو، شاه خشمگین شد و گفت ما شاه شاهان باشیم و یک نوکر ما از دختر ما خواستگاری نماید؟! در نتیجه نیزک طرخان با یزدگرد به جنگ برخاست، نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد به گناباد (قلعه زیبد) فرستاد و در آنجا جنگی درگرفت و در نتیجه یزدگرد و افرادش شکست خورده و کشته شدند. برخی از اشراف ایرانی هم در آسیای مرکزی سکونت گزیدند که به طرز قابل توجهی به گسترش فرهنگ و زبان ایرانی در آن نواحی و همچنین به پابرجاسازی نخستین سلسلیه ایرانی اسلامی، سلسله سامانیان، کمک کردند، که به دنبال زنده کردن سنت‌های ساسانی بود.

سقوط غیرمنتظره شاهنشاهی ساسانی در یک دوره پنج‌ساله به اتمام رسید و بیشتر قلمروهای آن ضمیمه خلافت اسلامی شدند، با این حال، بیشتر شهرهای ایرانی در برابر مهاجمین مسلمان مقاومت کردند و چندین بار در برابر آنها جنگیدند. خلفای مسلمان مکرراً شورش‌ها در شهرهی همدان، اصفهان و ری سرکوب می‌کردند. مردم ایران در ابتدا برای گرویدن به اسلام، به طور اندکی تحت فشار قرار داشتند، تحت لوای قانون ذمی در دولت اسلامی و پرداخت جزیه به دین خود باقی ماندند. جزیه در عمل جایگزین مالیات‌های سرانه‌ای شد که ساسانیان می‌گرفتند. به علاوه، «مالیات زمین» کهن ساسانیان (که در عربی به آن Kharaj می‌گویند) هم اتخاذ شد. گفته می‌شود خلیفه عمر گهگاه هیئتی تشکیل می‌داد تا مالیات‌ها بررسی شوند، تا داوری کند که آیا آنها از مبلغی که زمین می‌توانست بهره دهد بیشتر هستند یا نه. گرویدن مردم ایارن به اسلام به تدریج صورت گرفت، خصوصاً با تلاش‌های نخبگان ایرانی برای بدست آوردن جایگاه ناموری تحت خلفای عباسی شدت یافت.
آخرین سکونت گاه یزدگرد سوم

نمای بیرونی قلعه ساسانی

Castle of zibad from the top of shahneshin castle of the last shelter of yazdgerd3
نوادگان
باور بر این است که خاندان‌ها و رهبران مذهبی زیر از نوادگان شاهان ساسانی بودند.

سلسله گاوبارگان (۶۴۲-۷۶۰) نوادگان زاماسپ
پادوسپانیان (۶۶۵-۱۵۹۸) در مازندران، از نوادگان زاماسپ
شروان‌شاهان (۱۱۰۰-۱۳۸۲) از شاخه هرمز چهارم
بنو منجم (قرن نهم و دهم میلادی) نوادگان مهر گشنسپ، شاهزاده ساسانی
خانواده کامکاریان (قرن نهم و دهم میلادی) خانواده‌ای دهقان از نوادگان یزدگرد سوم
آل میکال (قرن ۹ تا ۱۱ میلادی)
ساسانیان و رقیبانشان

دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرف‌های خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرف‌هایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها، مانع از آن می‌شد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتخت‌اش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاری‌های زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کننده‌ای می‌رسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه می‌شد. اما دستگاه ساسانی در این زمان، خود را به اندازه کافی نیرومند نشان داد و توانست ایرانشهر را از آسیب‌های ویرانگر و خطرآفرین دور نگه دارد و در داخل کشور، برای مردم ایران، زندگی مرفه همراه با امنیت تامین کند.

این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطه‌های سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسی‌اش، اثرهای خود را در نسل‌های پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفتهبیزانس و دولت‌های نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیش‌بینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توان جنگی‌اش قوم‌های بیابان‌گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی‌اش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولت‌ها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بی‌بهره بودند.[نیازمند منبع] دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهرمدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگی‌اش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قوم‌های بادیه نشین وصحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است.[نیازمند منبع]

فرهنگ سیاسی

 
نخستین شاهان ساسانی، خود را از تبار ایزدان می‌خواندند. در کتیبه‌ها و سکه‌هایشان، از دوران اردشیر بابکان تا قرن چهارم میلادی، این نکته را می‌توان فهمید. شاهان ساسانی از زمان اردشیر دوم (حکومت: ۳۷۹–۳۸۳ میلادی)، القاب دیگری برای خود برگزیدند که دیگر نشانی از پیوند آنان با خدایان نداشت. در پایان قرن چهارم میلادی، شاهان خود را فقط مزداپرست/مزدیسن (mzdysn) و شاهان شاه (MLK’n MLK’) می‌خواندند و نوشته‌های روی سکه‌هایشان، به علت نامعلومی، مختصرتر شد.

همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازمان‌دهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنه سنگین خود را در امور امپراتوری را محسوس ساخت. اعدام مانی به تحریک کرتیر در دوران بهرام دوم، نشانگر وابستگی حکومت به دستگاه دینی است. تعقیب و آزار منظم زندیکان، یعنی تجدیدنظر طلب‌ها (از جمله مانویان) و به ستوه آوردن مکرر یهودیان، بوداییان و مسیحیان گواه مساعی مستمر دستگاه دینی برای ادامه تسلط خود بر مردم است. با وجودی که دستگاه دینی و دولت ساسانی در ضروریات آشکار با یکدیگر متحد بودند، با اینهمه گه‌گاه کشاکشی میان آنها ظاهر می‌گشت که مایه اصلی آن قدرت و منافع آن بوده است. در منابع فارسی میانه و در گزارش‌های عربی-فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند. امان چنین نفوذ و هماهنگی مستمری را باید اغراق‌آمیز دانست. باید به خاطر داشته باشیم که موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ می‌کردند و دخالت ساسانیان در خودای‌نامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشته است. مثلاً پادشاهانی که از روحانیت حمایت می‌کردند، با الحادها و ارتدادها مبارزه می‌نمودند، یا آتشکده‌ها می‌ساختند یا آنها را توسعه می‌دادند (مانند شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو یکم) مورد ستایش فراوان قرار می‌گرفتند. اما پادشاهانی که در برابر قدرت فزاینده دینی به سود دربار یا مردم می‌ایستادند از آنها به بدی یاد می‌شده است. مثل نرسه (۲۹۳–۳۰۲ میلادی) که ظاهراً به کمک کرتیر که می‌کوشید تاج و تخت را تصاحب کند، چندین بار برای براندازی او توطئه کرد. وی تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان را متوقف ساخته بود.

دولت ساسانی

 
در راس حکومت ساسانی شاه قرارداشت که دارای اختیارات کامل بود. نخستین مقام اداری پس از وی وزرگ فرمادار نام داشت که باید کشور را تحت نظارت شاه اداره می‌کرد. اداره کشور در زمانی که در سفر یا جنگ بود معمولاً به نیابت از وی در اختیار وزیر اعظم یا وزرگ فرمادار بود. وی گاهی یه سرداری سپاه نیز گماشته می‌شد و در جنگها شرکت می‌کرد. مذاکرات سیاسی نیز از وظایف وزرگ فرمادار بود. از وزرای مشهور ساسانی می‌توان ابرسام وزیر اردشیر و مهرنرسه وزیر یزدگرد اول، سورن پهلو وزیر وهرام پنجم و بزرگمهر وزیر انوشیروان را نام برد.

اعضای ثابت هیئت وزرا معمولاً در دوره ساسانی دستخوش تغییر می‌شدند اما کسانی که همواره عضو هیئت وزرا بودند اینها بودند:

وزرگ فرمادار
موبدان موبد
ایران سپاهبد
ایران دبیربد
واستریوش بد.
امور مالیه دولت توسط شخصی ملقب به واستریوشان یا واستریوش بد و تحت نظارت وزیر اعظم اداره می‌شد. واستر یوشان در واقع وزیر مالیه و صعنت و تجارت و کشاورزی بود. آمارگران درجه اول کشور توسط وزرگ فرمادار منصوب می‌شدند اما تحت نظر واستریوشان به کار مشغول بودند و وظیفه آنها برآورد مالی و تجاری از مناظق مختلف کشور بود. عواید دولت از مالیات ثابت و باجهای موردی و غنایم و حقوق گمرکی تامین می‌شد.
بازماندهٔ ایوان خسرو در تیسفون، ۱۸۶۴

دژ شاپورخواست، خرم‌آباد
امور اداری کشور توسط دبیران انجام می‌شد. دبیران در دوره ساسانی طبقه ویژه‌ای داشتند و معمولاً رئیس دبیران ایران از مقربان شاه بود. مکاتبات اداری و سیاسی و نگهداری محاسبات مالی و نظامی به عهده دبیران بود. ریسس دبیران ایران دبیران مهست یا ایران دبیربد نامیده می‌شد. در رتبه بعدی پس از دبیران مهست و تحت نظر وی هفت دبیر کار می‌کردند:

داد دبیر (دبیر عدلیه)
شهر آمار دبیر (دبیر عواید شاهی)
کدگ آمار دبیر (دبیر عایدات درباری)
گنج آمار دبیر (دبیر خزانه)
آخور آمار دبیر (دبیر استبل شاهی)
آتش آمار دبیر (دبیر آتشکده‌ها)
روانگان دبیر (دبیر امور خیریه)
از دید پیروان آیین زرتشت شاه مکلف به انجام تکالیفی بود که از این قرارند:

رعایت دستورهای دینی (دین زرتشت)
اخلاق نیکو
توان عفو و اغماض
محبت به رعایا
توانایی فراهم آوردن آسودگی رعایا
شادی
متذکر بودن به گذرا بودن جهان
تشویق کاردانان و تنبیه نالایقان
دادگری
ابقای رسم بارعام
گشاده‌دستی
بی بیم کردن مردمان
دقت در نصب کارگزاران
از نظر دینی فره ایزدی شاه بدکردار را رها می‌کند و نشانه دور شدن شاه از فره ایزدی این است که مردم غالباً تنگدست شوند و شاه شایستگی اصلاح امور را نداشته باشد یا اینکه در غم مردم نباشد یا راه درمان را نداند. چنین شاهی توان دادگری نخواهد داشت و بر مردم است که به خاطر برقراری دادگری با وی در آویزند.[۳۲]

آیین‌های درباری

 
در مراسم درباری شاه بر تخت می‌نشست و پرده‌ای به فاصله ده زراع در پیش روی این تخت قرار داشت که شاه را از دید حاضرین پنهان می‌کرد. در موقع مقرر پرده دار که از فرزندان یکی از اسواران بود پرده را کنار می‌زد. در فاصله ده زراع از پرده شاهزادگان و اسواران از طبقه خاندان ساسانی می‌ایستادند و در فاصله ده زراع در پشت سر آنها ندیمان و محارم پادشاه و اساتید موسیقی می‌ایستادند و طبقه سوم در فاصه ده زراع از آنها مطربها و مقلدان و بازیگران بودند. در مراسم درباری افراد ناقص‌العضو یا بیمار یا از طبقات پایین جامعه (پیشه وران و کشاورزان) راه نداشتند. در حضور شاه کسی صحبت یا زمزمه نمی‌کرد تا پرده دار (به اشاره شاه) نوازنده یا خواننده‌ای را فرمان می‌داد تا موسیقی مورد نظر شاه را اجرا کند. تازمان بهرام گور معمول بود که هر کس درخواستی از شاه داشت باید پیش از شراب نوشیدن شاه به صورت نوشته به شاه تقدیم کند و دستور این بود که هرکس جز این کند گردنش را بزنند. در زمان بهرام گور این رسم تغییر کرد و بهرام دستور داد در زمان مستی نیز درخواستها را پرده دار دریافت کرده و برایش بیاورند. این رسم نا پسند که موجب صدور فرمانهای نادرست می‌شد بعد ازوی متروک یا اصلاح شد. در مراسم درباری جاسوسانی حضور داشتند و در رفتار افراد حاضر در مراسم و گفتگوی آنها جاسوسی می‌کردند. به ویژه مراقب بودند که رفتار افراد در موقع عدم حضور شاه چگونه‌است. در دو جشن بزرگ‌سال نوروز و مهرگان افراد و بزرگان هدایایی به شاه تقدیم می‌کردند. هرکس از آنچه خود دوست داشت هدیه‌ای تقدیم می‌کرد. بازرگانان و توانگران سیم و زر، جنگیان شمشیر و نیزه و اسب راهوار، شعرا و ادبا نیز شعر و خطبه مناسب. در این بین دبیران هدایا را به دقت می‌نوشتند و هر هدیه آورنده‌ای اگر نیازمند به کمک می‌شد باید الزاماً از شاه (دربار) درخواست کمک می‌کرد. در این گونه موارد دوبرابر ارزش هدیه وی از شاه به وی داده می‌شد و اگر هدیه ارزان قیمت بود مثلاً یک میوه، همان میوه را پر از سکه‌های طلا کرده و به آورنده پرداخت می‌کردند. اگر هدیه آورنده در موقع نیاز به دربار رجوع نمی‌کرد بی حرمتی به شاه تلقی می‌شد و مجازاتی برای وی در نظر می‌گرفتند. در ابتدای هر فصل شاه جامه‌های فصل پیش را به درباریان می‌بخشید. در مواقعی که جنگی بزرگ پیش می‌آمد مهمانی‌های دربار تعطیل می‌شد و شاه به جز موبدان موبد، ایران دبیر بد و رئیس اسواران کسی را بر خان نمی‌پذیرفت و غذای سفره نیز منحصر به نان و نمک و سرکه و سبزی و غذایی به نام بزم آورد می‌شد. شاه قدری از غذاها می‌خورد و به سرعت سفره را بر می‌چیدند و به کار ادامه می‌دادند.

سپاه

بازسازی سواره نظام ساسانی.
تا زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایران سپاهبد نامیده می‌شد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد. ایران سپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگها بود معمولاً از اختیارات سپاهبد کاسته می‌شد. مهمترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگها نقش تعیین کننده‌ای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیاده‌نظام رومی بسیار موثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم می‌زد و آنها را آماج تیرهای تیر اندازان می‌نمود. تمام تن اسواران با تکه‌های فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آنها را می‌پوشاند به طوری که تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکه‌تکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم می‌کرد. پشت سر اسواران فیلهای جنگی بودند و در انتهای لشکر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ می‌آمدند و بابت این کار مزدی نیز نمی‌گرفتند به همین دلیل کم اثر ترین بخش سپاه بودند. تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار می‌دادند. درمیان سپاه ساسانی معمولاً گروههایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگها کمک موثری می‌کردند. از میان این اقوام سکستانی‌ها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت می‌نامیدند. هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گند سالار می‌خواندند. در جنگهایی که شاه حضور داشت معمولاً در میان سپاه برای وی تختی در نظر می‌گرفتند و گروهی از زبده ترین سربازان گرد تخت شاه را فرا می‌گرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت می‌نمودند. ساسانیان بر خلاف اشکانیان روشهای نگهداری و گرفتن دژها را خوب می‌شناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار می‌بردند.

سلحشورانی که روزگاری شکست‌های سختی بر ارتش و لژیونرهای رومی وارد آوردند و مانند سد مستحکمی مانع از تسلط آن‌ها بر جاده ابریشم شدند. در واقع این سپاه ساسانی بود که توانست انتقام حمله مقدونی‌های اروپایی را بازپس گیرد و از آن زمان به عنوان یک ابرقدرت هم‌طراز در برابر رومیان ظاهر شود.[۳۵] ساسانیان ابرقدرت دیگری در شرق امپراتوری روم بودند. تقریباً در هر جنگی که ایرانیان با رومی‌ها داشتند، سواران (سواره نظام) نیز حضور داشتند. ماشین نظامی و تجهیزات ساسانیان در تمامی جنبه‌ها هم‌طراز و حتی قوی‌تر از رومی‌ها بود؛ حقیقت تلخی که سرانجام رومیان به آن اعتراف کردند. سواره نظام نخبه و برگزیده ساسانی همانند دیواری مستحکم در برابر رومی‌ها بود تا آن‌ها نتوانند ایران را تسخیر کنند و به مرزهای هند و چین برسند. امروزه کمتر کسی ترس و وحشتی را درک می‌کند که این سواران در دل رقیبان خود برمی‌انگیختند. برای درک این موضوع بهتر است به لیبیانوس (مورخ رومی) مراجعه کنیم، جایی که در آن نوشته است:لژیونرهای رومی ترجیح می‌دهند تا هر سرنوشت و قضا و قدری را تحمل کنند اما با سواران ایرانی رو در رو نشوند! ..

جامعهٔ ساسانی

 
نوشتار(های) وابسته: زنان در دوران ساسانیان
جامعه ایران در دوره ساسانی به صورت طبقاتی اداره می‌شد. در راس جامعه خاندان شاهی بود و پس از آن روحانیان (آسَروَن)، جنگاوران (ارتیشتاران)، دبیران، و سپس توده مردم.عضویت در یک طبقه موروثی بود اما در قوانین امکان انتقال ارتقای طبقاتی هم وجود داشت که بسیار نادر اتفاق می‌افتاد. برای ارتقای طبقه شخص باید هنر یا قابلیت ویژه‌ای از خود بروز می‌داد تا بتواند به طبقه مناسبش ارتقا پیدا کند. قانون چنین بود که وی باید هنرش را به شاه عرضه کند و پس از تایید موبدان و هیربدان به طبقه مورد نظر ارتقا یابد. هر طبقه خود به طبقاتی جزیی تر تقسیم می‌شد که البته ترتیب یا جزییات کامل آنها مشخص نیست. طبقه روحانیان شامل قاضیان (دادوران) مغان، موبدان، هیربدان، دستوَران، اندرزبدان (آموزگاران) می‌شد. این دسته‌ها هریک وظایف مجزایی داشتند.دبیران نیز دسته‌هایی داشتند که برخی را امروز می‌شناسیم عبارتند از منشیان، محاسبان، نویسندگان احکام دادگاه‌ها، نویسندگان قراردادها، مورخان، پزشکان، منجمان.تفکیک بین طبقات در ایران به شدت مراعات می‌شد به طوری که اگر شاه در حالت مستی از یک خواننده می‌خواست با نوازنده از طبقه دیگر همنوایی کند وی باید عذر می‌خواست.حقوق مدنی در این دوره بر اساس اوستا و زند بود.

در امپراتوری ساسانی، دین حکومتی زرتشتی تعیین کننده رابطه بین زن و مرد بود. این روابط شامل نقش زن و مرد، رسوم ازدواج و حقوق زنان در جامعه می‌شد . اصول اخلاقی، ساختار زندگی زناشویی و رسوم اجتماعی ساسانیان، توسط متون مذهبی و قوانین زمان تعیین می‌شدند. زنان گرچه از حقوق اجتماعی همچون صاحب ملک بودن بهرمند بودند ولی این امتیازات بسته به طبقه اجتماعی زن داشت (ممتاز، تحت انقیاد، یا مستقل

چند همسری رایج بود و از دیدگاه حقوق مدنی بین همسر ممتاز و دیگر همسران که گاه از طبقات پایین‌تر بودند تفاوت کامل وجود داشت. زنانی که از طبقات پایین‌تر بودن به عنوان زن خدمتکار (چاکرزن) نامیده می‌شدند و تنها فرزندان پسر آنها جزو خانواده محسوب می‌شد.ازدواج دختران معمولاً در ابتدای جوانی و حدود پانزده سالگی صورت می‌گرفت اما دختران حق انتخاب همسر داشتند.ازدواج بین مادر و پسر و خواهر و برادر مجاز بود و موجب دوری دیوان شمرده می‌شد. وضع زندگی شهر نشینان نسبتاً خوب بود و می‌توانستند از طریق صنعت و تجارت به دارایی زیادی دست یابند. شهر نشینان این امتیاز را نسبت به کشاورزان داشتند که از خدمات نظامی معاف بودند. روستاییان وضع بدی داشتند و تقریباً غلامان دهگانان محسوب می‌شدند. آنها هم به شاه مالیات می‌داند و هم به دهگان‌های مالک.

هنر ساسانی


نوشتار اصلی: هنر ساسانیان
هنر ساسانی اساساً با «جهان بینی مذهبی» همراه است و هر چند ادامه هنرهای قدیم ایران و هخامنشی و پارتی است و تحت تاثیر جریان‌های مختلفی که از سمت شرق و غرب به سوی این هنر سرازیر بود. شکل گرفته است، اما ویژگیهای خاص خود را نیز دارد

گچبری که پارت‌ها در کاخ‌ها و بناهای مذهبی استفاده کرده‌اند، در دورهٔ ساسانی رونق ویژه‌ای یافت. بخش عظیمی از تزیینات وابسته به دوره ساسانی کچبری است. در بناهایی مانند طاق کسری در تیسفون نمونه‌های زیبایی از موتیف‌های گچبری یافت شده است. و همچنین در قلعهٔ یزدگرد هم بهترین طرح‌های هندسی و گل و گیاه و موضوع نقوش گچبری هستند. در بناهای دیگر عهد ساسانی تاق کسری، تخت سلیمان، فیروزآباد و سروستان نیز طرح‌ها و نقش‌های فوق‌العاده زیبای گچبری استفاده شده است که این طرح‌ها نقش‌ها در معماری دورهٔ اسلامی به شکل جالبی بدون استفاده از نقوش ذی‌روح به کار گرفته می‌شود. از تزیینات دیگر وابسته به دورهٔ ساسانی استفاده از موزاییک کاری است. که به نحو شایسته‌ای در ایوان‌های شرقی و غربی کاخ بیشاپور در شهر بیشاپور استفاده شده است. موزایک یعنی استفاده از قطعات کوچک سنگ رنگی که مهمترین نمونه‌های آن در مکان فوق‌الذکر یافته شده‌اند.

رویه حقوقی
در دوره ساسانی مبنای اصلی حقوق اوستا و زند (تفاسیر اوستا) و اجماع نیکان به معنای مجموعه فتاوای موبدان بود. بالاترین مقام در دعاوی حقوقی را موبدان موبد می‌دانستند. در سیستم حقوقی ساسانی در جهت پرهیز از به درازا کشاندن دادرسی تدابیری وجود داشت از جمله اینکه برای ارایه و احضار شهود مهلتهایی پیش بینی شده بود. در مواردی طرفین می‌توانستند از قاضی پیش قاضی بالاتری شکایت کنند. اگر قاضی نمی‌توانست در مورد بیگناهی یا گناه کاری فردی به قطعیت دست یابد کار به آزمون می‌رسید. آزمون به دو گونهٔ گرم و سرد بود. آزمون گرم عبور از آتش و آزمون سرد نوشیدن آب آلوده به ترکیبات گوگرد بود (واژه کنونی سوگند در فارسی به همین معناست). مجازاتها معمولاً نسبت به مجازاتهای امروزی بسیار سنگین و سخت بود. مجازات ارتداد، خیانت، فرار از جنگ یا راهزنی مرگ بود. مجازات دزدی، هتک ناموس یا ستم بر دیگران نیز اعدام یا مجازاتهای بدنی سخت بود. برای دزدی لباس در سرما یا غذا در موقع قحطی یا در موارد نظیر آن تخفیفهای در نظر گرفته شده بود. زندان معمولاً روشی برای از میان برداشتن بی سر و صدای مخالفین مهم سیاسی بود. اعدامها معمولاً با شمشیر انجام می‌شد اما در مواردی چون خیانت به دین یا شاه اغلب فرد را مصلوب می‌کردند.

کشاورزی
شیوه اصلی تولید و منبع درآمد و امرار معاش مردم در ایران کشت و برز و کشاورزی بود. محصولات کشاورزی عبارت بودند از غلاتی نظیر جو، چاودار، ارزن، حبوبات، علوفه، الیاف برای ریسندگی، میوه‌هایی نظیر انگور، انجر، پسته و بادام، خرما و سبزی‌ها و نیز برنج و باغات زردآلو و زیتون. ساسانیان به توسعه کشاورزی بسیار علاقه داشتند و می‌دانیم که در خوزستان و عراق زمین‌های کشاورزی گسترده و قابل کشتی وجود داشته است

انقوزه، ریواس، پسته ایرانی و گردوی ایرانی (Persicum) از جمله گیاهان و درختانی بودند که رومی‌ها کشت آن را در سرتاسر اروپا گسترش دادند.

فرای اعتقاد دارد که خصوصیات زمین‌دار یا فئودال در خاورمیانه تا حد زیادی با فئودالیسم اروپا فرق داشته است. این یافته‌ها را تحقیقات باستانشناسی در جنوب غربی ایران نیز تأیید می‌کند که در کنار روستاها قصرها و قلعه‌ها و دژهایی وجود نداشته‌اند.

در ایران انواع گوناگونی از زمین‌داری یا اجاره داری زمین نظیر «زمین‌های دولتی»، «زمین‌های وقفی»، «زمین با مالکیت جمعی»، وجود داشت و زمین را برای اهداف خیریه نیز وقف می‌کردند. اما مهم تر از چگونگی مالکیت زمین موضوع تسلط بر آب بود و از این رو مالکیت «قنات‌ها» امیت بسیار بیشتری داشت. بر خلاف جامعه فئودالی اروپای قرون وسطی، آب د ایران ساسانی اهمیت بیش تری از زمین داشت.[۵۴]

ساسانیان در تاریخ کلاسیک ایران و منابع بومی
ساسانیان در شاهنامه
پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

۱.اردشیر بابکان،۲.شاپور پسر اردشیر،۳.اورمزدِ شاپور ۴.بهرامِ اورمزد، ۵.بهرام بهرام، ۶.بهرام بهرامیان، ۷.نرسی بهرام،۸.اورمزد نرسی، ۹.شاپور ذوالاکتاف، ۱۰.اردشیر نکوکار، ۱۱.شاپور پسر شاپور، ۱۲.بهرام شاپور، ۱۳.یزدگرد شاپور، ۱۴.بهرام گور، ۱۵.یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶.هرمز، ۱۷.پیروز یزدگرد، ۱۸.بلاش پیروز، ۱۹.قباد، ۲۰.نوشین‌روان، ۲۱.هرمزد، ۲۲.خسرو پرویز، ۲۳.شیرویه، ۲۴.اردشیرِ شیروی، ۲۵.فرآیین(گراز)، ۲۶.پوران‌دخت، ۲۷.آزرم‌دخت، ۲۸.فرخ‌زاد، ۲۹.یزدگرد

پادشاهان ساسانی

شمشیرهای طلایی پادشاهان ساسانی درموزه بریتانیا.

شمشیرهای طلایی پادشاهان ساسانی درموزه بریتانیا.

شمشیرهای طلایی پادشاهان ساسانی درموزه بریتانیا.

شمشیرهای طلایی پادشاهان ساسانی درموزه بریتانیا.

شمشیرهای طلایی پادشاهان ساسانی درموزه بریتانیا.

اردشیربابکان یا اردشیر اوّل(۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی)

در زمان پادشاهی اردوان پنجم، اردشیر به پادشاهی گوچیهر رسید. او مایل بود شاه کلّ ایران باشد بنابراین شورش کرد و اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) در صحنه نبرد کشته شد (۲۲۴ میلادی). بدین ترتیب سلطنت ایران در کف اردشیر بابکان قرار گرفت.

اردشیر بابکان به تلافی شکست‌هایی که اشکانیان در اواخر حکومتشان از رومیان می‌خوردند به روم که در این زمان تراژان امپراتورشان بود لشکر کشید. او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد.

به طور کلّی کارهای اردشیر بابکان در چهار بخش عمده زیر خلاصه می‌شود:

تقسیم مردم به طبقات مختلف و تعیین حداقل معیشت و امکانات
احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان
توجّه ویژه به امنیت عمومی توسّط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده می‌شدند
تصرف هند تا پنجاب
شاپور یکم (۲۴۰ تا ۲۷۲ میلادی)
شاپور اوّل پسر اردشیر بابکان در آغاز سلطنت با طغیان حران و ارمنستان مواجه شد او به راحتی شورش ارمنستان را خواباند امّا مردم حران چنان مقاومتی از خود نشان دادند که سرکوب آن غیر ممکن می‌نمود. سر انجام باخیانت شاهزادهٔ حران دروازه باز و شاپور همه را از جمله شاهزاده از دم تیغ گذراند. او پس از فتح حران شهرهای کرمان، خوزستان، عمان، مکران، غرب، خراسان و توران را فتح کند.

نخستین جنگ شاپور با رومیان (از ۲۴۱ تا ۲۴۴ میلادی)
پس از این فتوحات، شاپور متوجه روم شده و با آنان وارد جنگ شد. در نخستین نبرد پس از تصرّف انطاکیه و نصیبین از گردین شکست خورد و نصیبین از دست او رفت. گردین توسّط سردارانش کشته شد و پس از او فیلیپ عرب به پادشاهی رسید. او مصالحه‌ای با ایران امضا کرد که در آن بین‌النهرین و ارمنستان به ایران بازگردانده شود.

دومین جنگ شاپور با رومیان (از ۲۴۴ تا ۲۷۲ میلادی)
شاپور مانند جنگ اوّل خود از فرات گذشت و نواحی اطراف آن را تصرّف کرد و وقتی نیروهای رومی به نزدیکی اردوهای ساسانی رسیدند آنان را در چنان تنگنایی قرار داد که «والرین» امپراتور روم و بسیاری از سپاهیانش اسیر شدند او از اسیران جنگی برای ساختن پل شوشتر استفاده کرد. او پس از شکست رومیان شهرهای آسیای صغیر، کاپادوکیه را کاملاً فتح ولی از پلمیر شکست خورد و به سال ۲۷۲ میلادی درگذشت.

شاپور دوم (از ۳۱۱ تا ۳۷۹ میلادی)
شاپور چشم به جهان نگشوده پادشاه بود و چون ۱۶ ساله شد زمام کشور را به دست گرفت. برخی از مورّخان به او لقب کبیر را داده‌اند. اگر انوشیروان در این سلسله نبود مسلّماٌ او نقطهٔ اوج قدرت ساسانیان بود. شاپور در ابتدا از قدرت درباریان، که از زمان کودکی او اختیارات بسیاری داشتند کاسته و از مرزهای عرب نشین دفاع کرد. تصرّف بحرین، در زمان او اتّفاق افتاد. ظاهراً شاپور در طی جنگ با اعراب کتف هایشان را سوراخ می‌کرد، از این رو او را «ذوالاکتاف» می‌خواندند. با مرگ قسطنطین و تیرداد امپراتوران روم و ارمنستان در سال‌های ۳۳۷ و ۳۱۴ میلادی شاپور بر سر ارمنستان با روم جنگید. بدین ترتیب ارمنستان دوباره دست ایران افتاد. پس از این کار او اعراب و بت پرستان ساکن ارمنستان را تحریک به حمله به روم کرد، آن‌ها موقّتاً شکست خوردند.

شاپور خود به روم حمله و نصیبین را محاصره کرد ولی از عهده تصرف نصیبین بر نیامد با این حال سپاه روم را در دشت شکست داده بود و در این زمان با ارمنستان پیمان دوستی بست (۳۴۱میلادی). شاپور در سال ۳۴۲ میلادی به بین‌النهرین حمله و در سنجار کنونی با سپاه کنستانتینوس رو در رو شد. رومیان در این نبرد شکستی سخت خورده و قتل‌عام شدند. به او در زمانی که پیروزی بر نصیبین را نزدیک می‌دید خبر رسید که کوشانیان کوچک و هیاطله خیون‌ها بر مرزهای شرقی حمله بردند او مدّت ۷ سال با آنان جنگید تا توانست بر آنان پیروز شود (۳۵۰-۳۵۷). پس از بازگشت از مرزهای شرقی بار دیگر بر ارمنستان تاخت و سرزمین‌های بسیاری را تصرّف کرد؛ امّا سرانجام شکست خورد. او قانونی وضع کرد که دیگر مسیحیت در ایران ممنوع باشد. اگر بعضی خشم‌هایش را نادیده بگیریم او پادشاهی قدرتمند و با اراده بوده‌است. وی در سال ۳۷۹ میلادی در گذشت.

شرح صلحنامهٔ ایران و روم در عهد شاپور دوم (۳۵۶ میلادی)
موسونیانوس سردار رومی در خواست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت:

شاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام می‌رساند و خوش وقت است از این که امپراتور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشته‌است.

نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود می‌دانم که ارمنستان و بین‌النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمین‌های کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما می‌گویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد.

امپراتور روم کنستانتیوس «گشایندهٔ دریاها و خشکی‌ها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» می‌نویسد:

اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان می‌نهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشده‌اند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبوده‌است. امپراتور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمین‌های ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت[نیازمند منبع].

اردشیر دوّم (۳۷۹ تا ۳۸۲ میلادی)
پس از در گذشت شاپور دوم برادر زن او، اردشیر دوم، به پادشاهی رسید. وی فردی ضعیف‌النفس، بی‌اراده و در عین حال بسیار رعیّت پرور، خوش دل، و پاک نیّت بود. بر روی سکّه‌های به جا مانده از او کلمهٔ نیکوکار (گرب کرتار) مشاهده می‌شود. او در دوران حکومت خود مسیحیان سرزمینی که قبلاً بر آن حکومت می‌کرد {آدیابن} را آزار بسیار می‌داد. به نوشتهٔ برخی مورّخان وی برادر بزرگ شاپور کبیر بوده‌است. اردشیر دوّم پس از ۴ سال سلطنت بی فایده به وسیلهٔ بزرگان کشور از مقام خویش خلع گردید.

دانشگاه گندی شاپور
نوشتار اصلی: دانشگاه گندی‌شاپور – Academy of Gondishapur

دانشگاه جندی شاپور

معرفی کتاب : دانشگاه گندی شاپور
ناصر تکمیل همایون

قیمت پشت جلد: 9500 ریال

مشخصات کتاب
تعداد صفحه: 112
نشر: دفتر پژوهشهای فرهنگی (08 بهمن، 1384)
شابک: 964-379-075-4
قطع کتاب: رقعی
وزن: 350 گرم

تنگ نقره خدای مهر در حال قربانی کردن. دوره ساسانی موزه رضا عباسی
دانشگاه گندی شاپور (که بصورت جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در شوشتر بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندی شاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانش‌های فلسفی و پزشکی تدریس می‌شد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیامبر نیز در گندیشاپور روی داده‌است.

گندی شاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی «دژ نظامی شاپور» بوده‌است. دیگر نام‌هایی که برای آن به‌کار می‌رفته عبارت است از پیل‌آباد، خوز، نیلاب،نیلاط. در سریانی آن را بیت لاباط می‌نامیدند.برخی پژوهشگران بر اینند که بنیادی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته‌است. شهری به نام گندی شاپور را شاپور یکم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور یکم گندی شاپور را پایتخت خود قرار داد. [۵۸] نام‌آوری گندی شاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندی شاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترین‌های دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه‌ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.

بنابراین فرهنگستان گندی شاپور از کانون‌های اصلی دانش‌ورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانش‌آموختگان دانشگاه گندی شاپور شده‌است. کتاب «تاریخ الحکمه» (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله می‌پردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.

تمامی کتاب‌های شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندی شاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندی شاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان شرق و غرب گشت. گندی شاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندی شاپور در دزفول بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.

دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی می‌آوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانی‌های آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی برگردان شد و در دانشگاه تدریس شد

در سال‌های آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندی شاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانش‌آموختگان (فارغ‌التحصیلان) دانشکده پزشکی جندیشاپور بوده‌است.

در دانشگاه گندی شاپور، دوره ساسانیان، بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماری‌های دریانوردان و راه‌های درمان آنها اختصاص داشته‌است. در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام می‌شد، همواره پزشکانی با کاروان‌های دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبت‌های بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشته‌اند. در کتاب دینکرد آمده‌است که «در دوران ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمز نوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران می‌پرداخت».
ادیان در دوران ساسانیان
آیین مانی
نوشتار اصلی: مانی
در دوران پادشاهی شاپور اول مانی ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زاده‌ای از اشکانیان بود پدرش فاتک از مردم همدان بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک بابِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیست و چهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام یکم مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن‌ها و مانی مناظره‌ای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده می‌شود و زیر شکنجه جان می‌دهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندی‌شاپور آویزان می‌شود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده می‌شود (۲۷۶ میلادی).

آیین مانی نخستین بدعت دینی بود که با سر و صدای بسیار از تصادم آرا و عقاید پدید آمد. آیین مانی که در واقع معجونی از عقاید و مذاهب متداول آن عصر بود، نزد مغان، بدعتی بزرگ تلقی شد و چنان که در تاریخ‌ها آورده‌اند موبدان برای برانداختن آن‌ها، جهد بسیار کردند. او را محاکمه کردند و نابود نمودند و پیروانش را نیز سخت عقوبت دادند. با این همه آیین او، که ذوق عرفانی و لطف هنری خاصی داشت از میان نرفت و سال‌ها نه تنها معارض آیین زرتشت بود بلکه با آیین عیسی و حتی با دین مسلمانی هم معارضه می‌کرد. [منبع نامعتبر؟]

آیین مزدک
چندی برنیامد که مزدک ظهور کرد و سخنانی تازه‌تر آورد. این مزدک، چنانکه از اخبار برمی‌آید خود از موبدان بود و آیین تازه‌ای هم که آورد تاویلی از آرای زرتشت به شمار می‌آمد. در مساله وجود شرور و آلام، که هم زرتشت و هم مانی بدان عنایتی خاصص داشتند و محور عقاید ثنوی شمرده می‌شد، مزدک رایی تازه اورد و گفت تمام بدی‌ها و زشتی‌های جهان را باید از دیو رشک و دیو خشم و دیو آز دانست زیرا، چیزی که برابری و مساوات مردم را که مایه رضای هرمزد است نابود کرده و از میان برده است، قدرت و استیلای این دیوان تبهکار است. بنابراین تا هرآنچه مایه رشک و خشم وآز مردم است، از میان نرود مساوات و برابری که فرمان هرمزد و خواست اوست در جهان پدید نمی‌آید. با کشتار شگفت‌انگیز بی‌شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان برافتاد. اما این گمان درست درنیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند و یک چند نیز با نام خرم‌دینی به معارضه مسلمانان برخاست.[منبع نامعتبر؟]

زروانیان
از محققان، بعضی گمان برده‌اند که این آیین بعد از عهد زرتشت به وجود آمده است و از صبغه تاثیر و نفوذ فلسفه یونان برکنار نیست. تاثیر یونان را، در توسعه و تکمیل این آیین، شاید نتوان انکار کرد ولیکن حقیقت آن است که ذکر زروان در اوستا نیز آمده است. احتمال است که این عقیده، از تاویل بعضی اقوال اوستا برآمده باشد و مایه‌هایی از عقاید کلدانیان و سپس از فلسفه یونانی نیز بر آن افزوده شده باشد. به هر حال موبدان و روحانیان زرتشتی، آیین زروان را نیز مانند عقاید مانی، نوعی رفض و بدعت می‌شمردند و با آن مخالفت می‌ورزیدند. نهایت آنکه در آخر دوره ساسانی، به سبب تحولی که در همه اوضاع زمانی پیش آمده بود، این آیین نیز رواج بسیار یافت وحتی به عقیده برخی از محققان درین دوره فرقه زروانی بر دیگر فرقه‌های زرتشتی برتری داشت. [منبع نامعتبر؟]

آیین عیسی
آیین عیسی از دوره اشکانیان در بین مردم ایران پراکنده می‌گشت. در دوره ساسانی، تیسفون اسقفی داشت و بسی از خاندان‌های نام‌آور، به آیین ترسایی گرویده بودند. پادشاهان ساسانی از وقتی که روم آیین عیسی را پذیرفت ترسایان را بس پرخطر می‌شمردند و به آزار و تعقیب آنها می‌پرداختند. مغان و موبدان نیز همواره آنان را بدین کار تشویق می‌کردند. بعضی مانند یزدگرد اول و خسروپرویز با آنان با لطف و نرمی رفتار کردند. اما هر روز جسارت و توقع ترسایان، افزوده می‌شد و کار را سخت می‌کرد. در دوره یزدگرد یکبار کشیشی، در شهر هرمزداردشیر خوزستان، آتشکده‌ای را که در مجاورت کلیسا بود منهدم کرد. پیداست که این گستاخی تا چه حد سبب خشم موبدان و بزرگان می‌گشت. بار دیگر در ری نرسی نام ترسایی، در آتشکده‌ای رفت و آتش را خاموش کرد. آنجا را نمازخانه ترسایان نمود و به عبادت ایستاد. این کار نیز اسبابی بود که یزدگرد را از مهر و علاقه‌ای که نسبت به ترسایان می‌ورزید پشیمان می‌کرد. آیین ترسا در آن روزگار در ایران انتشاری داشته است. حتی سختگیری‌های موبدان، مانع از انتشار سریع آن در بین طبقات مختلف مردم نبوده است.

آیین بودا
از سوی مشرق نیز آیین بودا هر روز گسترش می‌یافت. در بلخ و سغد و بلاد مجار چین و هند، همواره زاهدان و سیاحان بودایی به نشر و بسط تعالیم بودا اشتغال داشتند. در آخر دوره ساسانیان سرگذشت عبرنت انگیزی از بودا تحت عنوان بوذاسف و بلوهر در بعضی از بلاد ایران انتشار داشت. گذشته از آن، چنانکه از ماخذ برمی‌آید، بودا یا یکی از شاگردان او کتابی نیز به فارسی داشته است.

ادبیات ساسانی
نگاشته‌ها و نوشته‌هایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبان‌های پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی وزبان ختنی و زبان طخاری نیز آثاری برجا مانده‌است.
نگارهٔ هرمز یکم سومین پادشاه ساسانی بر روی یک سکه طلا
سکه‌های ساسانی
نوشتار اصلی: سکه‌های ساسانی
مسکوکات ساسانی طلا و نقره و مس بودند اما نسبت بین ارزش آنها در تمام دوره ساسانیان ثابت نبود. درهم نقره معمولاً به بین ۳٫۶۵ تا ۳٫۹۴ (سه و شصت و پنج تا سه و نود و چهار) گرم وزن داشت. این وزن بر اساس سکه‌های اشکانی و سکه‌های فنیقی است. در سکه‌های ساسانی نقش شاه همواره در یک طرف سکه حک شده‌است و در طرف دیگر معمولاً یک آتشدان است.[۶۸] سکه‌های ساسانی از طلا و نقره و مس بود. سکه‌های نقره را زوزن می‌گفتند. تاریخ سکه‌ها مشخص سالهای سلطنت ساسانی است. خط و زبان سکه‌ها، پهلوی ساسانی می‌باشد

 

 

منبع ویکی پدیا 

 


 

شاهنشاهی ساسانی

پادشاهان ساسانی

پادشاهان ساسانی

پایتخت تیسفون، استخر، بیشاپور، همدان، شوشتر(زمستانی)
زبان‌(ها) پهلوی
دین مزدیسنا (دین رسمی), مسیحیت، یهودیت، کیش مزدکی، مانوی، بودایی‌گری
دولت شاهنشاهی
شاهنشاه
– ۲۲۴-۲۴۱/۴۲ اردشیر بابکان (نخستین)
– ۶۳۲-۶۵۱ یزدگرد سوم (واپسین)
تاریخچه
– تأسیس ۲۲۴
– اشغال ایران به دست عرب‌ها ۶۵۱ میلادی
مساحت
– ۶۲۱ ۶۶۰۰۰۰۰کیلومترمربع (۲٬۵۴۸٬۲۷۴مایل‌مربع)
جمعیت
– حدود ۶۲۱ ۳۱٬۷۰۰٬۰۰۰
تراکم جمعیت ۴٫۸ /کیلومترمربع (۱۲٫۴ /مایل‌مربع)

 

شاهنشاهی ساسانی نام خاندانی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، خشتره: شهریار) بنا کرد.

دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از دوره اسلامی در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبه‌ای                  ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.

جامعه ساسانی به صورت طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان – جنگاوران – دبیران و پیشه وران تقسیم می‌شد.دین رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومتی محسوب می‌شدند.  دودمان ساسانی، چهار سده بر ایران، فرمان راند.

 

اردشیر دوم (ساسانی)
برخی از محققان عقیده دارند که اردشیر دوم برادر ناتنی بزرگ‌تر شاپور کبیر یا شاپور دوم بود که بعد از او به تخت نشست.برخی دیگر عقیده دارند که در باب برادریش با شاپور دوم محل تردیداست، به سبب اینکه تا آنجائیکه از سکه‌های او بر می‌آید وی باید خویشاوند شاپور اما از یک شاخهٔ دیگر خاندان ساسان بوده باشد.

شاهان اواخر دوره
در مورد ترتیب و نام‌های شاهان ساسانی، بعد از شهربراز، اتفاق نظر بین همهٔ مؤرخین وجود ندارد. پورداود نوشته است که از مرگ خسروپرویز تا به سرکار آمدن یزدگرد سوم یازده تن به شاهی رسیدند. این شاهان نزد برخی از نویسندگان ده تن و نزد برخی دیگر یازده و دوازده تن یاد گردیده‌اند.

پادشاهی ویستهم
ویستهم دائی خسرو پرویز بود که پس از پادشاه او در سال ۵۹۱ میلادی بر ضد او قیام کرد و در دیلم تاج شاهی بر سر گذاشت. در زمان تسلط و حکومت خود در قلب سرزمین ساسانیان اقدام به ضرب سکه‌های طلا، نقره و برنز کاملاً به سبک سکه‌های شاهان ساسانی نمود. در پشت سکه آتشدان و دو روحانی و همچنین نام شهر و سال ضرب سکه دیده‌می‌شود. بر پشت سکه‌های موجود از ویستهم به ترتیب سال های دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم حکومت او نقش گردیده‌است. سکه‌ها اغلب ضرب ری بوده و تعدادی نیز در نیشابورضرب شده‌اند. این سند بیانگر تسلط ویستهم بر قسمت وسیعی از جاده ابریشم یعنی ری، کومش و خراسان در آن زمان می‌باشد.

پادشاهی خسرو سوم
بنابر نظر زرین کوب در خراسان، دعوی سلطنت داشت و تنها قسمت‌های شرقی ایران، پادشاهی او را پذیرفتند. از طرفی دیگر برخلاف نظر تاریخ‌دانان سکه‌های کم‌یابی از خسرو سوم کشف شده‌است که در تیسفون، استخر و کرمان ضرب شده‌اند.

جوانشیر
جوانشیر پسر خسرو پرویز و گردیه بود و بمدت یکماه سلطنت کرد. سلطنت جوانشیر پسر خسرو پرویز و گردویه خواهر بهرام چوبین کوتاه بود و با مرگ او بسر آمد و سلطنت به پوران‌دخترسید.

پیروز دوم
از پیروز دوم در ویکی‌پدیای انگلیسی نامی برده نشده‌است. بعد از بوران باید به عهد سلطنت کوتاه شخصی، به نام پیروز دوم که به شاهی نصب شد، اشاره کنیم. بعد از او آزرمیدخت، خواهر بوران، درتیسفون تاج بر سر نهاد. در تاریخ طبری بعد از سلطنت بوران به سلطنت چشنسده، اشاره شده است. یکی را که میسان مقیم بود و فیروز پسر مهران جشنس نام داشت و او را جشنسده نیز گفتند، بیاوردند. بنابر گفتهٔ طبری پیروز دوم همان جشنسده است.

پادشاهی هرمز پنجم
کریستن سن نوشته‌است، هرمز پنجم و خسرو چهارم که جز نامی از آنها معروف نیست، این دو تن فقط در بعضی از قسمت‌های کشور، به پادشاهی پذیرفته شدند.از طرفی دیگر برخلاف نظر کریستن سن بررسی‌های سکه‌شناسان نشان می‌دهد که، هرمز پنجم فقط در قسمتی از ایران پادشاهی نکرداست و تعداد زیادی از سکه‌های او ضرب تیسفون است همچنین سکه‌های دیگری نیز از وی ضرب ری و استخر پیدا شده‌اند. هیچ سکه‌ای از سال اول پادشاهی او یافت نشده‌است اما سکه‌های سال دوم او بسیار فراوان هستند. به نظر برخی از محققان هرمز پنجم کسی جز سپاهبد فرخ هرمزد پدر رستم فرخزاد نمی‌تواند باشد.

فرخزاد خسرو یا خسرو چهارم
فرخزاد خسرو، بمدت شش ماه یا به گفتهٔ دیگر یکسال پادشاهی کرد و به پایتخت ایران تیسفون دست یافت. بلعمی نوشته است، مردی دیگر از نصیبین به پادشاهی به تیسفون آوردند که نام او فرخ زاد خسرو و از فرزندان خسرو پرویز بود، از دست شیرویه گریخته و زنده مانده بود. او را به پادشاهی نشاندند ولی ملک سامان نگرفت. او را نیز بکشتند و پس از او هیچکس را نیافتند که شایسته پادشاهی باشد. همچنان متحیر بودند تا یزدگرد پسر شهریار را که پنهان بود به پادشاهی برگزیدند.فرخزاد خسرو مدتی کوتاه پادشاهی کرد و بعد از او یزدگرد را از استخر بیافتند.دکتر ملک ایرج مشیری (سکه‌شناس) عقیده دارد که برخلاف آنچه در متون تاریخی آمده‌است، سکه‌هایی از خسرو چهارم موجوداست که ضرب تیسفون است و این نشان می‌دهد که این این پادشاه فقط بر قسمتی از ایران حاکم نبوده‌است.

گاهشمار شاهنشاهان ساسانی

ساسانیان

ساسانیان

فهرست شاهان ساسانی به ترتیب زمان حکومت :

ترتیب
شاهنشاه
سکه یا تندیس
آغاز حکومت
پایان حکومت
ارتباط با شاهنشاه پیشین
یادداشت
خاندان ساسان
۱
اردشیر بابکان

۲۲۴
فوریه ۲۴۲

پس از شکست دادن اردوان پنجم پارتی درنبرد هرمزدگان خود را شاهنشاه ایران اعلام کرد.
در سال ۲۴۲ به مرگ طبیعی درگذشت.
۲
شاپور یکم

۱۲ آوریل ۲۴۰
مه ۲۷۰
پسر
از ۱۲ آوریل ۲۴۰ همراه پدرش سلطنت کرد
در مه ۲۷۰ به مرگ طبیعی درگذشت.
۳
هرمز یکم

مه ۲۷۰
ژوئن ۲۷۱
پسر
تنها یک سال حکومت کرد
۴
بهرام یکم

ژوئن ۲۷۱
سپتامبر ۲۷۴
برادر
به آزار مانویان دست زد و مرگ مانی را رقم زد.
در سپتامبر ۲۷۴ بر اثر بیماری درگذشت.
۵
بهرام دوم

۲۷۶
۲۹۳
پسر
در سال ۲۹۳ به مرگ طبیعی درگذشت.
۶
بهرام سوم

ساسانیان

بهرام سوم

۲۹۳
۲۹۳
پسر
احتمالاً به هنگام شورشی که از سوی عمویش نرسه هدایت می‌شد اعدام شده‌است.
۷
نرسه

۲۹۳
۳۰۳
عموی بزرگ
با شورش علیه بهرام سوم پدرت را از او گرفته و به شاهی رسید.
۸
هرمز دوم

۳۰۳
۳۰۹
پسر
پس از کناره‌گیری پدر اط شاهنشاهی به سلطنت رسید.
۹
آذرنرسه

۳۰۹
۳۰۹
پسر
به خاطر ستمگری توسط اشراف ساسانی خلع سلطنت شد.
۱۰
شاپور دوم

۳۰۹
۳۷۹
برادر
پس از مرگ بردارش، آدارناس، شاهپور دوم هنوز در رحم مادر بود که به شاهنشاهی پذیرفته شد.
۱۱
اردشیر دوم

۳۷۹
۳۸۳
برادر
در سال ۳۸۴ به مرگ طبیعی درگذشت.
۱۲
شاپور سوم

۳۸۳
۳۸۸
برادر

۱۳
بهرام چهارم

۳۸۸
۳۹۹
پسر
۱۴
یزدگرد یکم

۳۹۹
۴۲۰
پسر
۱۵
بهرام گور

۴۲۰
۴۳۸
پسر
۱۶
یزدگرد دوم

۴۳۸
۴۵۷
پسر

۱۷
هرمز سوم

۴۵۷
۴۵۹
پسر
۱۸
پیروز یکم

۴۵۷
۴۸۴
برادر
۱۹
بلاش

۴۸۴
۴۸۸
برادر
با دو شورش توسط دو پسر پیروز (پسر عموهای او) روبه‌رو شد.
شورش اول توسط زریه آغاز شد که ناکام ماند، زریه اعدام شد.
شورش دوم توسط قباد یکم بود که پس از مواجهه با ناکامی از هپتالیان درخواست یاری کرد.
۲۰
قباد یکم

۴۸۸
۵۳۱
عمو
پس از هدایت یک شورش با کمک هپتالیان علیه عموی خود بلاش به سلطنت رسید.
۲۱
جاماسپ

۴۹۶
۴۹۸
برادر
۲۲
انوشیروان

۵۳۱
۵۷۹
پسر
۲۳
هرمز چهارم

۵۷۹
۵۹۰
پسر
۲۴
خسرو پرویز

۵۹۰
۵۹۰
پسر
علیه پدر خود شورید و خود را شاهنشاه ایران خواند اما توسط بهرام چوبین از سلطنت خلع شد.
خاندان مهران
۲۵
بهرام چوبین

۵۹۰
۵۹۱
شورشی
علیه هرمز چهارم و خسرو دوم شورش کرده و خود را شاه خواند.
خاندان ساسان
۲۶
خسرو پرویز

۵۹۱
۶۲۸
پسر هرمز چهارم
پس از شکست دادن بهرام چوبینشاهنشاهی ساسانی را بازگرداند
خاندان اسپهبدان
۲۷
ویستهم

۵۹۱
۵۹۵
عمو
عموی خسرو دوم
شهر بسطام را بنیاد نهاد.
خاندان ساسان
۲۸
قباد دوم

۶۲۸
۶۲۸
پسر
پس از کشتن پدر خود دوازده برادر به شاهنشاهی رسید.
پس از چند ماه حکومت درگذشت.
۲۹
اردشیر سوم

۶۲۸
۶۲۹
پسر
خاندان مهران
۳۰
شهربراز

۲۷ آوریل ۶۲۹
۱۷ ژوئن ۶۲۹
فرمانده نظامی

خاندان ساسان
۳۱
خسرو سوم

۶۲۹
۶۲۹
پسر عموی خسرو پرویز
۳۲
بوراندخت

۶۲۹
۶۳۰
دختر خسرو پرویز
دختر خسرو پرویز
یکی از دو زنی که به شاهنشاهی ساسانی رسیدند.
۳۳
شاپور شهروراز

۶۳۰
۶۳۰
فرزند شهربراز و یکی از خواهران خسرو پرویز

۳۴
پیروز دوم

۶۳۰
۶۳۰
از نوادگان انوشیروان
۳۵
آزرمی‌دخت

۶۳۰
۶۳۱
دختر خسرو پرویز
دختر خسرو دوم و خواهر بوران‌دخت
دومین زنی که به شاهنشاهی ساسانی رسید.
۳۶
خسرو چهارم

۶۳۱
۶۳۱
غاصب تاج و تخت
خاندان اسپهبدان
۳۷
فرخ‌هرمز

۶۳۰
۶۳۱
فرمانده نظامی

خاندان ساسان
۳۸
هرمز ششم

۶۳۰
۶۳۱
غاصب تاج و تخت
۳۹
بوراندخت

۶۳۱
۶۳۲
دختر خسرو پرویز
به شاهنشاهی ساسانی بازگردانده شد.
۴۰
یزدگرد سوم

۶۳۲
۶۵۱
نوه خسرو پرویز
پس از یک رشته کشمکش دورنی و قتل به شاهنشاهی رسید.
حمله اعراب به ایران در نخستین سال فرمانروایی او رخ داد.
سقوط امپراتوری ساسانی

پیروز سوم

۶۳۱ (در تبعید)
۶۳۱ (در تبعید)
پسر
به سرزمین چین رفته و به عنوان فرمانده نظامی دودمان تانگ انجام وظیفه کرد.
ریاست «فرمانداری ایران» که ادامه دربار ساسانی در تبعید بود را برعهده گرفت.

نرسی

نامعلوم
نامعلوم
پسر
همانند پدر، از فرماندهان نظامی دودمان تانگ شد.
آخرین شاهنشاه ساسانی در تبعید که اطلاعاتی از او به‌دست آمده‌است.

تاریخ ایران زمین

گرداوری گروه فن و هنر ایران زمین 

 

WhatsApp us