یزد، بندر عباس، قشم، جزیره هنگام، درگهان، بازار ستاره، غار نمکی، جنگل حرا
ایرانگردی : تهران یزد، بندر عباس، قشم، جزیره هنگام، درگهان، بازار ستاره، غار نمکی، جنگل حرا
مسیر: تهران، یزد، بندرعباس، جزیره قشم،
تاریخ: اسفندماه 1387
افراد: جمعی از دوستان
زمستان ايران را فصلی بدون مسافرت مي دانند. سرما، بسته بودن جادهها، بارندگي، همه و همه باعث شده تا کمتر کسي علاقه اي به سفر در اين فصل داشته باشد. در حالي كه زمستان بهترين فصل براي سفر به استان هاي زيباي جنوب ايران زمين است. زمستان، آن زمان که مردم بيشتر شهرهاي ايران به گرماي بخاري پناه مي برند، زمان مناسبي است براي لذت بردن از طبيعتي بي نظير در جنوب ايران. طبيعتی که در آن به راحتي مي توان بدون کمترين احساس سرما شب را در چادر خوابيد و مي شود بدون لباس گرم از هواي بهاری لذت برد. به راستي چه آب و هوايي دارد اين سياره ايران. در فاصلهاي کمتر از يک ساعت پرواز، اين همه تغيير و تنوع جدا حيرت انگيز است.
از چند ماه قبل مسير قشم از بندرعباس براي سفر اسفند انتخاب شده بود. به موازات توري که قرار بود اجرا شود، سفري اختصاصي به اين منطقه نيز برنامهريزي گرديد. با توجه به اينکه قبلا بيشتر نقاط ديدني منطقه تصويربرداري و ثبت شده بود، هدف اين سفر بيشتر جامعه شناسي و آشنايي با مردم منطقه و در کنار آن لذت بردن از طبيعت و استراحت چند روزه بود.
تاريخ حرکت عصر روز دوشنبه و مقصد مياني؛ شهر يزد مشخص گرديد. قرار بود با توقف يک روزه در شهر يزد، هم استراحت بين راه داشته باشيم و هم بيشتر با شهر و مردمان آن آشنا شويم. صبح روز سه شنبه به يزد رسيديم. هوا معتدل بود و بهاري. مقابل ايستگاه راه آهن، پارکي قرار دارد که جاي مناسبي براي استراحت کوتاه مدت است. براي صبحانه ساعتي در اين پارک توقف داشتيم و بعد ديدار از شهر يزد آغاز شد. در سفر قبل به این شهر، خاطره نه چندان خوبي در ذهن من نقش بسته بود. سعي کردم خاطرات سفر قبل را فراموش کنم و به يک سفر براي نتيجه گيري بسنده نکنم. اما باز هم در اين سفر خاطرات تداعي شد. همان برخوردها و همان طرز رفتارها…
تکیه امیر چخماق؛ یزد
از امير چخماق شروع کرديم. تکيه (مسجد) بزرگ امير چخماق با آن نخل بزرگ کنارش. با فواره هايي که يزد را در ظاهر شهري پرآب نشان مي داد. از فراز اين تکيه مي شد تمام شهر را ديد. شهري بزرگ که برخلاف ديگر شهرهاي بزرگ، فقط طول و عرضش بزرگ شده و کمتر ارتفاع گرفته. شايد به خاطر فراوان بودن زمين است، شايد هم به خاطر اهميت مردم به حفظ بافت سنتي و حفظ روابط همسايه اي. شايد مردم اين شهر مي دانند که آپارتمان چه مي کند با آدم ها!
آب انبار و زورخانه کنار امیرچخماق؛ یزد
دکوراسیون سنتی سفره خانه های یزد
هتل سنتی در یزد
مسجد روضه محمد؛ یزد
از زورخانه بيرون آمديم و بعد از ديدار از چند خانه قديمي که به عنوان هتل از آنها استفاده مي شد، از “مسجد روضه محمد” ديدن کرديم. مسجد معروفي نيست اما ديدن دارد. مسجدي با کاشي هاي خوشرنگ و ستون هاي بلند. حقيقتي است اگر بگوييم يزد شهر مسجدهاست. ده ها مسجد در گوشه و کنار اين شهر وجود دارد که هر کدام هنر معماري و مسجدسازي را به کمال رسانده. مسجدهايي بسيار زيبا و جذاب. مسجدهايي که تک ساخته شده اند و لنگه ندارند.
کوچه های آشتی کنان؛ یزد
پرسان پرسان به دنبال پيدا کردن کوچه اي به نام “کوچه آشتي کنان” بوديم. مي خواستيم ببينيم اين کوچه چه طور بين آدم هاي قهر آشتي مي انداخته. تمام کوچه هاي محله قديم يزد را به اميد يافتنش زير پا گذاشتيم، بي فايده بود. آخر خسته و درمانده کسي را ديديم که به قول قديمی ها راه و چاه را نشانمان داد . مي گفت کوچه اي به اين نام وجود ندارد. “آشتي کنان” به کوچه هاي تنگ و باريکي گفته مي شده که به واسطه تنگ بودنشان، در هنگام گذر از آن نمي شد از نفر رو به رو فاصله گرفت. ناگزير بايد شانه به شانه او عبور مي کردي. البته الان هم همينطور است. کوچه هاي زيادي در آن محله با اين توصيف وجود دارد. اما ديگر آشتي کنان نيستند. لااقل براي ما نبودند. همه با موتور و بي توجه به صداي غرش موتورهاشان به سرعت و بي مهابا از کنارمان مي گذشتند. چند باري که اعتراض کرديم، با کلمات زشت و زننده نه تنها از در آشتي نيامدند که دشنامي هم نثارمان کردند.
صنایع دستی در یزد
زیبایی های مسجد جامع یزد
آتشکده زرتشتیان یزد
يزد يکي از شهرهاي مهم زرتشتی نشين ايران است. وجود شاخصه هاي گوناگون زرتشت در گوشه و کنار، گواه آن است. آتشکده زرتشتيان يزد که گفته مي شد صدها سال آتش آن خاموش نشده يکي از جاذبه هاي ديدني اين شهر است. آتشکده اي زيبا که آتش کوچکي در آن در پشت حصاري شيشه اي شعله ور است. هميشه برايم جالب بود بدانم اين آتش ها را چگونه هميشه روشن نگه مي دارند. کمي احمقانه به نظر مي رسد، اما تصور مي کردم تکنولوژي هاي جديد نظير گاز بايد به کمک آمده باشند. همين سوال را از يکي از خدام آتشکده پرسيدم، جوابش و نگاهش حکايت “عاقلان و سفيهان” بود. مي گفت آتش آتشکده فقط با چوب تامين مي شود، آن هم نه چوب هاي معمولي، چوبي که هيچ دودي ندارد و باز هم نه هر چوب بدون دودي، چوب بدون دودي که از درختي خاص در مكاني خاص تهيه مي شود! کاش مي دانست چه درختي است که لااقل جهالتم در اين مورد کمتر مي شد.
گور دخمه ها یا استودان یا استخوان دان های اطراف یزد
دخمه زرتشتيان (استودان يا استخوان دان) هم يکي ديگر از نمادهاي زرتشت در يزد است. دو استودان بزرگ در حاشيه غربي شهر يزد قرار ندارد که نشان از رونق دين زرتشت در روزگاري نه چندان دور است. استودان؛ محلي است براي گذاردن اجساد مردگان در آن. زرتشت خاک را مقدس مي داند و آلوده کردن آن جايز نيست. جسد انسان آلوده است و نبايد در خاک پاک دفن شود. محلي دور از زندگي را انتخاب مي کردند و اجساد را در آن در دسترس آفتاب و پرندگان قرار مي دادند تا پاک کردن اين آلودگي ها را اين نيروها عهده بگيرند. اين نقاط بيشتر در ستيغ کوه ها و در محلي خارج از دسترس حيوانات درنده قرار داشت. استودان يزد نيز از اين قاعده مستثني نبود. به سختي از آن بالا رفتيم. در محل هايي راه از بين رفته و مسير عبور بسيار خطرناک شده بود. در انتهاي راهي که بر کوهي با ارتفاعي حدود 200 متر ساخته بودند، استوانه اي بزرگ به قطر بيش از 50 متر و ارتفاع خارجي بيش از 5 متر بر قله کوه وجود داشت. مسير ورود به اين استودان هم مشکل بود و تنگ. کمتر کسي بدون کمک قادر بود وارد آن شود. داخل استودان فضايي مسطح با گودالي به قطر کمتر از ده متر در ميانه آن وجود داشت. جنازه ها را در فضاي مسطح در اطراف گودال به صورت طاق باز قرار مي دادند و بعد از پوسيده شدن، باقي مانده استخوان ها را در اين گودال مي ريختند تا زماني که آنها هم بپوسند. چند ماه قبل فيلمي واقعي از اين منظره را به همراه چندين جسد در “مستند باد صبا” ديده بودم که دقيقا متعلق به همين استودان يزد بود. براي همراهان روش تدفين را توضيح دادم. ديدني بود! هر کدام در اطراف گودال به همان ترتيب مراسم تدفين خودشان را انجام دادند!
گور دخمه ها یا استودان یا استخوان دان های اطراف یزد
کاش کسي بود که اطلاعات بيشتري مي توانستم از او بگيرم. اما هيچ راهنمايي نبود. اين استودان ها ديگر استفاده نمي شود و مي گويند که زرتشتي ها هم اکنون به روش معمول، مردگانشان را دفن مي کنند. با اين تفاوت که در اطراف مرده با بتون قالبي شبيه به تابوت مي سازند تا مرده با خاک در تماس نباشد.
هوا تقريبا تاريک شده بود. بعد از استراحت کوتاهي در کنار استودان به شهر برگشتيم و سفر به بندر عباس ادامه پیدا کرد.
سواحل زیبای خلیج فارس در بندر عباس
روز چهارشنبه ساعت 8 صبح در يکي از پارک هاي ساحلي بندر، 4 نفر ديگر از همسفرانمان که از شيراز و بندرعباس بودند به ما ملحق شدند. علي که چند سفر اخير همراهمان نبود دوباره به جمع ما پيوست و از همان ابتدا با صداي زيبايش ما را مهمان کرد.
غارهای خربس یا خریس
در برنامه ريزي ها توقف گاه شب اول، ساحل طلايي در نظر گرفته شده بود. ساحل طلايي فاصله کمي از شهر قشم دارد و نزديک به غارهاي خريس (غارهاي خربس) است. تعريف اين ساحل را از يکي از اساتيد سابقم شنيده بودم که محل مناسبي براي استراحت است. رفتيم که بمانيم، اما با شنيدن قيمت عطاي اين استراحت گاه را به لقايش بخشيديم. براي هر نفر در هر شب 10 هزار تومان مي خواستند، آن هم براي اقامت در چادر و بدون هيچ امکاناتي!
زیبایی های جزیره قشم، جزیره هنگام و خلیج فارس
جنگل های حرا در جزیره قشم
دیدنی های جنگل های حرا
جنگل هاي حرا را همه با قايق مي بينند. فکر نمي کنم کسي جسارت قدم گذاردن بر ساحل باتلاق نماي اين جنگل ها را داشته باشد. يا لااقل اگر رفت، زياد از ساحل دور شود. وسوسه اين کار را هم يکي از دوستان صبح روز بعد (پنج شنبه) به ذهنمان انداخت. فقط چند نفر قبول کردند. از يکي از قايق ها که حالا ديگر دوستمان بود خواهش کرديم که چند متر آن طرف ما را در ساحل جنگل پياده کنند. کنار ساحل باتلاقي بود. کمي در گل فرو رفتيم. اما آنطرفتر زمين سفت بود و به راحتي مي شد در آن قدم بزنيم. جنگل پر بود از پرنده هاي گوناگون. آنطرفتر پليکان هايي بزرگ و زيبا زير آفتاب لم داده بودند. دورتر در ميان آب دلفينها شناکنان رد مي شدند. گوشه اي از جنگل پسر جواني به نام عباس مشغول ماهي گيري بود. در کارش بسيار خبره بود. طعمه هايش گل خورک هاي ساحل بودند. گل خورک شکار مي کرد و بعد ماهي. خيلي تلاش کرديم با اين پسر ارتباط برقرار کنيم. اما آخرش نشد که نشد. تنها به چند کلمه بسنده مي کرد. جواب هايش در حد بله و خير بيشتر نبود. معلوم بود که طبيعت کار خودش را کرده. ديگر آدم ها برايش جذاب نبودند. بايد وقتش را با بهتر از ما شهري ها مي گذراند. توصيه کرد که اگر شنا بلد نيستيم هرچه زودتر برگرديم. آب به سرعت در حال بالا آمدن است. ما هم به حرفش گوش داديم. کوله بارمان را پر کرد از تجربه و دستمان را پر از ماهي هاي تازه شکار شده!
دیدنی های جنگل حرا در جزیره قشم
آن روز تا کمي بعد از ظهر مشغول شنا و گل بازي بوديم. اهالي محل هم که هيچوقت اينطور مهمانان ناخوش احوال و سرخوشي نديده بودند به جمع ما مي پيوستند و ما را همراهي مي کردند. حتي گاهي خودشان مي آمدند و دعوتمان مي کردند به جمعشان بپيونديم. صفاي دريا در روحشان اثر کرده بود. بخيل نبودند. مهربان بودند. صميمي بودند. هرچه داشتند قسمت مي کردند. مثل ما شهري ها نبودند که دنيا را براي خودشان بخواهند. نمي ترسيدند از بخشيدن. مي دانستند دريا با چند سطل خالي نمي شود.
از اهالي براي محل کمپ شب بعد راهنمايي خواستيم. منطقه اي نزديک به غار نمکدان (غار نمکي) را پيشنهاد دادند که نسبتا از جنگل حرا و روستاي طبل دور بود. آن محل انتخاب شد و به راهنمايي يکي از افراد محلي به سمتش حرکت کرديم. ابتداي مسير آسفالت و بعد جاده خاکي شد. منظره هاي اطراف جاده بي نظير بود. کوه هايي با اشکال مختلف در گوشه و کنار. باز هم به قول دوستان “اوستا کريم” هنرنمايي کرده بود. جاهايي انگار روي ديواره ها چسب ريخته بود. جاهايي انگار مجسمه ساخته بود. بايد مي نشستي و مي ديدي!
غار نمکی یا غار نمکدان در جزیره قشم
بالاخره به غار رسيديم. در فاصله کمي از غربي ترين نقطه جزيره. دو غار نمکي وجود دارد که راهنما ما را به سمت غار بزرگتر و زيباتر هدايت کرد. غارها هيچ علامت، راهنما، تابلو و بليط فروشي ندارند. تنها يک نگهبان براي دو غار وجود دارد که به نوبت به غارها سر مي زد. غار نمکي يک غار آبي است که به دليل غلظت فراوان نمک در آب آن، اشکال مختلف نمکي در آن ايجاد گرديده. بلورهاي نمک به شکل هاي زيبا، کوچک و بزرگ در گوشه و کنار، کف و سقف ديده مي شود. در ورود به غار نگهبان تنها توصيه اي که به ما کرد، رعايت سکوت براي جلوگيري از ريزش بلورهاي بزرگ نمک بود. اما فراموش کرد بگويد بي کفش و لباس وارد نشويم. تقريبا همه پابرهنه وارد غار شديم. من و چند همراه ديگر هم بدون لباس، غافل از اينکه داخل غار چه خبر است. ورودي غار عرضي دارد بيش از 5 متر و ارتفاعي حدود نيم متر که تقريبا 25 سانتي متر از اين نيم متر را آب فرا گرفته. بهترين روش ورود به غار شنا کردن است. غلظت بسيار بالاي نمک، آب را سنگين کرده. به راحتي مي توان روي آب شناور شد. طول اين قسمت تنگ حدود 30 متر است که بعد از آن غار وسيع مي شود. ارتفاع سالن اول بيش از 10 متر است. به سختي نور چراغ قوه ها سقف غار را روشن مي کرد. در عبور از ورودي غار به پشت خوابيده بودم. بلورها و سنگ هاي کف غار زخم هاي عميقي روي پشتم انداخته بود. با آنکه تمام بدنم و پشتم داخل آب نمک بود، سوزش زيادي حس نمي کردم. وجود زخم ها را در خروج غار و از نگاه هاي وحشت آلود همراهان فهميدم
غار نمکی یا غار نمکدان در جزیره قشم
جانوران در جزیره قشم
ساحل زیبای نمکدان در جزیره قشم