بی سلیقگی حاکم بر فضای معماری بخش اول
معماری نیازی به بازسازی ندارد، نیاز دارد منتقدان متفکرتر باشد
معمار, همکاران معمار, کارفرما, بساز و بفروش, دولت, شهرداری, تولیدکنندگان و واردکنندگان مصالح ساختمانی, خریدار و مصرف کننده نهایی ساختمان و همه در آنچه معماری امروز ما را شکل داده و می دهد, سهم دارند به ظاهر سهم سرمایه گذار یا همان کارفرما, بیش از همه است زیرا اوست که مالک ساختمان به حساب می آید و در آن حق اعمال نطر مالکانه دارد اما این ظاهر قضیه است سرمایه گذار در اکثر موارد مجبور به تبعیت از سلیقه عمومی است سلیقه عمومی که نویسنده این سطور و گروهی که ممکن است با هم در این موضوع هم نظر باشیم, ترجیح می دهیم آن را در عرصه معماری امروز, و در اکثر موارد بی سلیقگی عمومی بنامیم, مگر در مواردی که عکس آن دیده می شود
در حقیقت جامعه و مصرف کننده نهایی است که بیشترین سهم را در این بی سلیقگی حاکم بر فضای معماری ما دارد. از نشانه های روشن این موضوع نیز اینکه در جامعه، از بین زن و مرد، و در گروه های سنی مختلف تا به حال چند بار با کسانی برخورد داشته اید که بخواهند ساختمانی را بخرند یا بسازند و بگویند که «من از معماری چیزی نمی دانم»؟ این گروه بسیار اندکند و کسانی هستند که مطلع ترین و آشناترین گروه از افراد عادی جامعه ما را تشکیل می دهند که بالاترین سواد عمومی هنری و معماری را دارند.
از سوی دیگر توقع بی جایی است که مردم عادی در معماری، خود به خود، صاحب سلیقه باشند یا اینکه خود به خود صاحب سلیقه بشوند. دوباره به خط اول این نوشته بازگردیم و آن را مرور کنیم. در بین عوامل مؤثر بر معماری امروز یک غایب بزرگ به چشم می خورد: منتقد…
منتقد معماری
این منتقد است که با فنی دیدن و توضیح چرایی معایب و محاسن یک کار معماری، در قالب جلسات نقد و بررسی، سخنرانی، مقاله و حتی کتاب، ذهن مخاطب عادی و حتی متخصص را به روی مفاهیم معماری به طور کلی و امتیازات و ضد امتیازات یک اثر معماری، به صورت خاص، باز می کند. با تکرار این گفتگوها و نقد و بررسی واقعی آثار معماری می توانیم در بلندمدت و میان مدت شاهد رشد و ارتقای سلیقه عمومی در این عرصه باشیم.
فرض بگیریم که امروز معمارانی داریم که همگی توان آن را دارند که آثار معماری درخور تأیید و تحسین عرضه کنند و باز هم فرض بگیریم که سرمایه گذاران و سازندگانی داریم که این معماری را درک می کنند و آماده هستند نظرات معماران را بدون افزود و کاست و دخالت مخرب در پروژه ها پیاده کنند؛ اما کماکان این بی سلیقگی عمومی سنگین، در جامعه مصرف کننده اکثریت داشته باشد. به نظر شما اکثریت معماران و سازندگان سلیقه خودشان را دنبال می کنند یا از بی سلیقگی عمومی تبعیت می کنند؟
سرمایه گذار برایش پرورش میگو و کشت قارچ و واردات سیگار برگ و ساختمان سازی، تفاوت خاصی ندارد! او به سود خود و امنیت سرمایه اش می اندیشد و این عیب نیست، مشخصه سرمایه گذار خوب است. معمار هم فرض بر این است که از طریق معماری کسب درآمد می کند و اینجا برای او محیط کار است و تابع قانون بازار. شکی نیست که ما از معمار نمی توانیم توقع داشته باشیم که در قامت مصلح اجتماعی ظاهر شود و کمر به اصلاح امور ببندد.
و خوب است همین جا بگوییم و اصرار کنیم که بی شک از معمار توقع داریم در چهارچوب اختیارش و تا آنجا که می تواند، به اصول پایبند باشد و مصالح را فدای منافع نکند.
اگر بخواهم شخصاً به این سؤال پاسخ بدهم، سرمایه گذاران تا نود درصد از سلیقه عمومی پیروی می کنند و بسیاری از معماران نیز در عین گردن نهادن به این بلبشو، تلاش هایی خواهند کرد تا حرکت های درستی انجام دهند؛ ولی این سهم کوچکی از خروجی ساختمان هایی خواهد بود که ساخته می شوند، دیده می شوند، استفاده می شوند و بر روان انسان ها تأثیر می گذارند.
آنچه می تواند این چرخه معیوب را به تدریج بشکند و جریان جاری را به نفع آنچه بهتر است تغییر دهد، انتقاد در عرصه معماری است. اما «انتقاد» در معنای دقیقش و نه آنچه امروز از آن می فهمیم. اگر امروز جایی بشنویم که فلان فیلم مورد انتقاد قرار گرفت یا عملکرد فلان شخص مورد انتقاد قرار گرفت، یعنی از آن بدگویی شد!
امروزه نه تنها در حوزه معماری منتقد ـ به معنای دقیق کلمه ـ نداریم، بلکه در سایر حوزه ها نیز در فقر مطلق انتقاد به سر می بریم. اجازه بدهید با معناپژوهی در خصوص واژه انتقاد سعی کنم منظورم را بیشتر توضیح بدهم.
عیار نقد
در برابر واژه انتقاد در فرهنگ های لغت، جداکردن خوب از بد، کاه از گندم، سره از ناسره، به ْگزینی، خرده گیری، آمده است. در خصوص معنایی هم که در اینجا به شکل اخص مورد نظر ماست، آمده که «در اصطلاح ادب و هنر در مقابل لفظ کریتیک به کار برند و آن عبارت است از شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی، یا سنجش اثر ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده».
اما امروز در ذهن و زبان ما واژه انتقاد معادل «بدگویی» و «عیب جویی» است و من شخصا واژه ای ندارم که بتوانم آن را در فارسی امروز معادل واژه انگلیسی critique بدانم. یادم می آید چند سال پیش در جلسه ای که به بحث در حوزه معماری مربوط بود، دوست هنرمند و ارزنده ما، آرش مظفری، به دلیل همان دقتی که از او در همه کارهایش سراغ داریم، چند بار که در گفته هایش از واژه انتقاد یا انتقادی استفاده کرد و برای روشن شدن منظورش مجبور بود به معادل انگلیسی آن نیز اشاره کند.
امروز به منتقد هنری نیاز داریم تا به ما بگوید اصلا هنر در زندگی به چه کار ما می آید؟ چرا خوب است که در معرض آثار هنری باشیم؟ هنر چه خوراکی به ما می رساند؟ چگونه به ما کمک می کند که به تعادل برسیم؟ چگونه آنچه را در زندگی اهمیت حیاتی دارد و ما می دانیم اما فراموش می کنیم، یادآور می شود؟
«هنر چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند؟» عنوان کتابی است از آلن دوباتن و جان آرمسترانگ با ترجمه هنرمندانه گلی امامی که خواندن چندباره اش را پیشنهاد می کنم. کتابی که می توان آن را بخشی از آرمان نامه [مانیفست] هنر، به ویژه هنر مدرن دانست. با اطمینان می گویم برای اهالی هنر هر چند سال یک بار و برای همه اهل فهم و فرهنگ حداقل یک بار خواندن آن مفید و دیده گشاست.
منتقد معماری
منتقد خوب معماری لازم نیست که معمار خوبی باشد. حتی لازم نیست که معمار باشد. منتقد لازم نیست که خوب خط بکشد، اما لازم است خطها و خطاها را خوب و دقیق ببیند. منتقد لازم نیست حکم صادر کند. معمار مجاز است اعمال سلیقه کند، اما منتقد معماری بهتر است اعلام سلیقه هم نکند. منتقد خوب آنچه را چشم غیرمسلح نمی بیند به ترتیبی بازگو می کند که مرئی می شود. افکار و نگاه معمار را می بیند و آن را تا حد ممکن خالی از ارزش داوری به زبان جامعه بازگو می کند.
ضوابط شهرداری، استانداردهای اجباری، موارد تحمیل شده از طرف کارفرما، اجبارهای اقتصادی، مشکلات زمین، محدودیت مصالح، بی خبری های معمار از مصالح و فنون جدید، موفقیت ها و عدم موفقیت های معمار در حل مسائل ساختمان مورد نقد، ایمنی، امنیت، ضریب استهلاک، تعمیرات، نگهداری، نظافت، قیمت تمام شده، سبک کار، چرایی مناسب بودن یا مناسب نبودن سبک انتخابی، رعایت منظر شهری، رعایت مدیریت انرژی… و البته ایده کلی…
منتقد معماری نه تنها به نقد ساختمان های ساخته شده خواهد پرداخت، بلکه پروژه هایی که در مرحله طراحی قرار دارند در اولویت هستند. حتی پروژه هایی که در قالب مسابقات معماری بوده و قرار نیست که ساخته شوند، خوب است که مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته، فرصتی برای رشددادن فهم معماری و سلیقه مرتبط با آن در جامعه باشند.
سبکها و شیوه های معماری نیز حتماً خوب است که مورد نقد قرار بگیرند و از زوایای مختلف به آنها و مناسب بودن یا نبودنشان برای کی و کجا پرداخته شود. البته همه اینها به دور از سلیقه شخصی و خالی از واژه هایی مثل خوب، بد، زشت، زیبا.
بی سلیقگی حاکم بر فضای معماری بخش دوم و پایانی
نقد معماری در سطوح مختلفی لازم به نظر می رسد در گام نخست نقد درباره کل معماری کتاب ذهن در معماری نمونه بسیار خوبی برای نقد در این سطح است این کتاب مجموعه مقالاتی است که به ارائه یک نظریه می پردازند نظریه ای که به یافته های علم اعصاب و ارتباط آن با طراحی و معماری پرداخته است کتاب با ویراستاری سارا رابینسون و یوهانی پلاسما که خود نیز در آن مقاله دارند, گردآوری شده و رضا امیر رحیمی آن را به فارسی برگردانده است در این کتاب با اشاره به دستاوردهای مهم و مفید در عرصه علم اعصاب, نشان می دهد که معماری توجهی به این یافته ها نداشته و از آن بهره ای نمی برد این کتاب از نمونه نقدهای مستدلی است که مخاطب آن معماری امروز و معماران امروز در سطح جهان هستند در ادامه بیشتر بخوانید
نقد معماری در دوره ای از تاریخ، نقد معماری در حوزه ای از جغرافیا، در یک منطقه، در یک کشور، نقد یک سبک معماری، نقد گروهی از معماران همفکر از یک سبک، نقد کارهای یک دفتر معماری، نقد کارهای یک معمار به طور کلی یا در دوره ای محدود و بالاخره پر تعداد تر از همه و لازم تر از همه، نقد یک پروژه به عنوان یک اثر معماری. همه و همه بسیار لازم است؛ اما افراد جامعه ما از اینکه مورد نقد واقع شوند، خوششان نمی آید. اگر به معنایی که امروز از واژه «نقد» فهمیده می شود دقت کنیم، علت خیلی روشن خواهد بود. هیچ کس علاقه ندارد مورد بدگویی واقع شود. اما نقد به معنای دقیق کلمه نیز فکر نمی کنم خیلی مورد علاقه باشد. شکی نیست که نقد حتما باید به جایگاه اصلی خود بازگردد و تنها به روشنگری و باز کردن موارد بپردازد. ممکن است که در این شرایط، نقد اثر برای خود معمار هم جالب باشد که ببیند افراد دیگر کارش را چگونه می بینند؛ اما در هر صورت حتی اگر باز هم این بی میلی وجود داشته باشد، که دارد، من شخصاً مسیر دیگری برای رشددادن سلیقه عمومی سراغ ندارم. انسان ها به جز قرارگرفتن در معرض هنر و نقد هنریی که بتواند چشم آنها را به روی آنچه در اثر هنری می گذرد باز کند، راه دیگری برای رشد سلیقه ندارند.
منتقد معماری کیست؟
دو نگاه پرطرفدار در حوزه معماری وجود دارد: یکی معماری را خروجی فرهنگ دانسته و تحولات آن را پیامدهای آنچه در فرهنگ گذشته و یا امروز در جریان است، می داند. نگاه دوم تغییرات در معماری را حاصل آنچه در حوزه معماری رخ می دهد، به شمار می آورد و این تغییرات را نوعی تحول در فرم می داند. در این گروه گرایش هایی نیز از تأثیرات فنّاوری ساخت بر معماری دیده می شود.
تغییرات در معماری حاصل هر دو گروه عوامل است، با سهم بیشتری که نگارنده برای فرهنگ در این مورد قائل است. آنچه معماری را در یک جامعه شکل می دهد و در طول زمان شکلش را تغییر می دهد، مجموعه ای از عوامل فرهنگی ـ معماری است، با ذکر این نکته که در اینجا اقتصاد زیرمجموعه فرهنگ و عوامل فرهنگی مؤثر بر معماری به حساب آمده و فناوری زیرمجموعه معماری.
منتقد معماری، پژوهشگر تیزبینی است که علاوه بر تسلط کافی بر حوزه معماری، تسلط کافی بر حوزه فرهنگ دارد؛ هر دو دستهٔ عوامل را می شناسد و می تواند با روشن کردن سهم و وزن عوامل مختلف مؤثر بر شکل گیری یک اثر معماری، برای بیننده غیر حرفه ای، چرایی شکل گیری یک اثر معماری را به آن ترتیب که با آن مواجه است، توضیح دهد. علاوه بر این، نقد او یک مشخصه مهم دارد، و آن اینکه برای معمار اثر جالب و شنیدنی است اما الزاماً به او احساس افتخار نمی دهد.
روشنگری در دایره روشن
شاید این فکر به ذهن ما برسد که امروز، به ویژه در مقایسه با دیروز و دیروزها، گفتن و شنیدن و خواندن و نوشتن در حوزه معماری بسیار بیشتر است. برای نمونه، مجله «معمار» به عنوان نخستین مجله تخصصی در حوزه معماری که بعد از انقلاب انتشار یافته، که همین جا درود می فرستم به روان مینوی سهیلا بسکی و ادای احترام می کنم به خدمات ارزشمند او و همکارانش به معماری امروز ایران. و مدتهای بلندی پیش از آن مجله آرشیتکت در سالهایی غیرقابل باور یعنی بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸ اولین مجله معماری در ایران بوده و به صورت تخصصی به معماری پرداخته است. این مجله که تنها کمی بیش از دو سال، آن هم با همت بزرگانی چون مهندس وارطان معروف دوام یافت، در ابتدای انتشار به وضع نا بسامان ساختمان های کشور اشاره می کند و هدف خود را نقد وضع آن روز معماری اعلام داشته و امید دارد بتواند تا حدی از نابسامانی ها بکاهد. اما به دلایلی پیدا و پنهان از انتشار بازمی ماند. خود این موضوع که چرا آرشیتکت تنها پس از دو سال از انتشار بازماند، شاید بتواند ما را تا حدی به پاسخ سؤالمان که چرا نقد نداریم، نزدیک کند.
وارطان هوانسیان معمار ارمنی شناخته شده آن سالها که از او و چند معمار ارمنی دیگر، ساختمان هایی باقی مانده که معماری عصر پهلوی اول را ساخته اند، از اعضای هیأت مؤسس و هیأت تحریریه این مجله بوده است. «مجله آرشیتکت» که با سردبیری ایرج مشیری به چاپ می رسیده، امکانی را ایجاد کرد تا معماری همچون وارطان بتواند آنچه را می بیند و می فهمد، بنویسد. او در سه مقاله در این مجله درباره وظایف اجتماعی معمار، در مورد آنچه شکل دهندهٔ معماری مدرن نوپا در ایران بوده، و در مورد اهمیت و نقش معمار و معماری در جامعه ایران آن روز می نویسد. تمرکز او بر این مورد آخر بسیار پررنگ است و کمتر معمار ایرانی را حتی در این روزها می بینیم که به نقش اجتماعی معمار در جامعه بپردازد. حرفهایی نزدیک به آنچه امروز از کسانی مثل معمار مشهور هلندی رم کولهاس (Rem koolhaas ـ ۱۹۴۴) شنیده می شود.
وارطان در این مقاله های دنباله دار که زیر عنوان «مسائل مربوط به معماری در ایران» به چاپ می رسید، سعی داشته است تصویری از معماری مدرن ارائه دهد و به این توجه داشته باشد که معماری باید به چه نیازهایی پاسخ دهد. از نگاه او در آن روزها، می توان دریافت که او به رابطه نزدیک معماری و تحولات اجتماعی معتقد است و اعتقاد دارد معمار ایرانی لازم است درک درستی از جریان جاری اجتماع داشته باشد. او به درستی عدم حضور معمار در روند ساخت ساختمان را فقدان فکر در این زمینه معرفی می کند. علاقه مندان به شناخت بیشتر معماران ارمنی می توانند شماره ۱۰۲ مجله معمار را که به این موضوع اختصاص دارد، ببینند.
آنچه در بالا به آن پرداخته شد، برای این بود که روشن شود منظور این نیست که نقد معماری در جامعه ما مطلقاً وجود نداشته یا ندارد، بلکه مورد نظر این است که نقد معماری در جامعه ما یک روند نیست، یک رویداد است. به بیان دیگر، منظور این نیست که به معماری پرداخته نمی شود، بلکه جا دارد خیلی بیش از اینها پرداخته شود. در حال حاضر به معماری در قالب نقد های قابل قبول، از یک سو به صورت موردی پرداخته می شود و از سوی دیگر در یک دایره محدود و آن هم به صورت تخصصی، به ترتیبی که برای افراد جامعه، همان ها که لازم است سلیقه شان رشد داده شود، نه امکان ورود به این گونه بحثهای معمارانه وجود دارد و نه جاذبه آن. اشکالی که از آن می توان با عنوان «روشنگری در دایره روشن» یاد کرد. این اشکال را در خیلی از زمینه ها می بینیم. عده ای آدم کتابخوان و اهل مطالعه، از کمبود سرانه مطالعه با هم می گویند و می شنوند، عده ای فعال محیط زیست در دایره خودشان از آسیب به محیط زیست می گویند و می شنوند و خروجی هایی هم از جنس گلایه و اعلام خطر در مواردی بیرون می آید که اصلا بی ارزش نیست، اما تقریبا بی اثر است!
به نظر می رسد آنچه نیاز داریم، «منتقد» به معنای دقیق کلمه است. منتقد نه به معنای یک فرد و در یک مورد خاص، بلکه به انتقاد احتیاج است به عنوان یک نهاد اجتماعی و در روندی همگام و موازی با جامعه. و البته در اینجا منظور ما به طور خاص منتقدی است که کار معماری را درست ببیند و مشخصاتش را به زبان و بیان و منطق مردم جامعه بازگو کند. به بیان دیگر نه یک یا چند منتقد، چندین و چند نفر، نهاد، سمن [سازمان مردم نهاد] با گرایش ها، سلیقه ها، درکها، دیدها و بیان ها و زبان های متفاوت؛ اما همه به زبان مردم عادی. حتما توجه داریم که دانشمندان شیمی، ادبا، شاعران، فرماندهان نظامی، تاجران بزرگ، پزشکان حاذق، وکلا و حقوقدانان برجسته، بزرگان سیاست و همگی در اینجا مردم عادی هستند و لازم است معماری را به زبان مردم عادی برای آنها باز کنیم.
شاید از آن مهمتر این است که آنها را مطلع کنیم که شناخت قابل اعتمادی از معماری ندارند و آنچه به عنوان سلیقه از آن یاد می شود، در بسیاری موارد، برهم انباشتی از خاطرات، دریغها، نوستالژی، حسرت، بزرگ نمایی، گران نمایی، عقده و است که یک روانکاو پس از صحبت با هر فرد می تواند علت این گرایش ها و تمایلات را برای او توضیح دهد.
چرا منتقد معماری نداریم؟
این پرسش مهمی است و حتما ارزش آن را دارد که خیلی بیش از اینها به آن پرداخته شود تا به پاسخ یا پاسخهای آن دست پیدا کنیم. برای رسیدن به این گونه پاسخها بایست همه ما از خود بارها و بارها بپرسیم که چرا منتقد نداریم؟ منتقد معماری نداریم، چون اصلا منتقد نداریم! چون «ترس» و «تنبلی» دو مشکل جدی ما هستند. انتقاد احتیاج به دانش، پژوهش، دقت و تسلط جدی بر حوزه مورد نقد دارد که اینها با تنبلی سازگار نیست؛ اما عیب جویی و عیب گویی که جانشین انتقاد شده، به هیچ کدام اینها نیاز جدی ندارد. نه تنها نیاز ندارد، بلکه زیر سؤال بردن کارها و زحمات دیگران و عیب جویی و عیب گویی برای افراد تنبل، هم لذت بخش است و هم نوعی سیاست دفاعی! موضوع ترس هم در اینجا جدی است.
نقد علاوه بر آنچه آمد، نیاز به سلامت نفس و نیت سالم دارد؛ یعنی برای نقد هر پدیده ای، منتقد لازم است بدون احساس دوستی و دشمنی با پدیدآورنده، فقط به اثر پدید آمده بپردازد. حتی بایست تلاش شود تا حد امکان از برخورد سلیقه ای با اثر نیز دوری کنیم. تنها با دید فنی امتیازات، ضدامتیازات و مشخصات آن را به زبان و بیان مردم عادی بازگو کنیم. تلاش کنیم منطق و چرایی هر بخش را توضیح دهیم؛ اما امروز بسیاری از افراد از صاحب اثر معماری یا حامیان و سرمایه گذاران پروژه ها می ترسند یا از آشکار شدن درونیات ناسالم خودشان می ترسند و یا در بسیاری از موارد از هر دو!
منتقد نداریم چون داشتن منتقد، به ویژه منتقد هنری احتیاج به سطحی از رشد فرهنگی دارد که در آن قرار نداریم. انتقاد هنری، خود یک کار هنری، آن هم کاری سطح بالا. در جامعه ای می توان منتظر یک کار هنری سطح بالا بود که به سطح معینی از رشد و توسعه فرهنگی رسیده باشد. منتقدان هنر، به طور عام و منتقد معماری که در اینجا به طور خاص مورد نظر ماست، عناصر سطح بالایی هستند. این موجودات هنری نه در هر سطحی از رشد فرهنگی جامعه متولد می شوند و نه اگر متولد شوند، به بالندگی و شکوفایی می رسند. از این گذشته، سطح بالایی از رشد فرهنگی لازم است تا این افراد در جامعه دیده شوند، شنیده شوند و اثربخشی داشته باشند.
پس جامعه از یک سو باید رشد و توسعه فرهنگی بیابد که علاوه بر هنرمند، به طور عام، و مدتها بعد از هنرمند، هنرمندی به نام منتقد هنری را در دامن خود پرورش دهد. از سوی دیگر این رشدیافتگی فرهنگی باعث شود که صدای منتقد هنری شنیده شود، که البته در ابتدا در دایره ای بسیار محدود شنیده می شود. بعد به تدریج این شنیده ها به «دانش» تبدیل می شود. بعد از مدتها، دانش به «بینش» تبدیل می شود و بینش به «کُنش» و کنش به «فرهنگ». در این موقعیت است که می توانیم منتظر رشد این دایره و در واقع ارتقای سلیقه عمومی در عرصه هنر و به تبع آن در معماری باشیم.
خوب است در نظر داشته باشیم که در جوامع دیگر نیز جریانی شبیه جامعه ما وجود داشته است و آنها نیز با همین مسائل دست به گریبان بوده اند. بخشی از کتاب «هنر چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند» که آن را پیشتر معرفی کردم، در اینجا نقل می کنم:
«در دهه ۱۹۲۰ افراد اندکی در انگلستان فکر می کردند می توانند از هنر مدرن خوششان بیاید، چه برسد به اینکه بخواهند بابت آن پول خرج کنند. در دهه ۱۹۶۰ کمابیش همه خلاف این باور را داشتند. یکی از دلایل این تحول مهم، فعالیت خستگی ناپذیر هربرت رید (Herbert Read ،۱۸۹۳ـ ۱۹۶۸) منتقد هنر بود که مقاله ها و کتابهای متعدد نوشت، در رادیو حضور پیدا کرد، نمایشگاه هایی برگزار کرد، آی.سی.ا (موسسه هنر معاصر) لندن را پایه گذاری کرد و به سراسر کشور سفر کرد و سخنرانی هایی در دفاع از صفات هنرمندان بزرگ معاصر مانند بِن نیکلسون، پابلو پیکاسو و باربارا هپورت ۱۹۰۳ـ ۱۹۷۵) [مجسمه ساز مدرنیست انگلیسی و برای مدتی همسر بن نیکلسون] انجام داد. مانند جرمی کلارکسون [روزنامه نگار، نویسنده و مجری بسیار موفق برنامه تخت گاز در تلویزیون بی بی سی] در زمینه اتومبیل، هربرت رید نظر رایج را در مورد اینکه چگونه هنری را دوست بداریم دگرگون کرد.»
در نظر داشته باشیم که ما و سایر جوامعی که می شناسیم از ابتدا منتقد هنری نداشته ایم. جوامعی هم که در این زمینه از ما پیشتر هستند، سالهای دوری نیست منتقدانی دارند که هنر مدرن را نقد می کنند. ما امروز در مرحله ای از رشد و توسعه فرهنگی هستیم که می بایست منتقدانی، به معنای دقیق کلمه، داشته باشیم تا زمینه رشد سطح عمومی سلیقه را در جامعه ما فراهم نمایند و با انتقاد خود باعث ارتقا شوند.
منبع : وبسایت آفتاب aftabir.com
طراحی و معماری شهر ساختمان تهران ساختمان سازی معماری تهران معماری بی سلیقگی خانه های تهران هنر زیبایی شناسی جامعه تاثیرات معماری مهندس مهندس معمار غیر مجاز غیر قانونی غیر حرف ای ساختمان های زشت ساختمان های جدید