[ad_1]
به گزارش خبرنگار مهر، رضا اسماعیلی شاعر و منتقد معاصر همزمان با میلاد مسعود امام محمد باقر(ع) در یادداشتی به مرور اندیشههای شکلدهنده به شعر آیینی پرداخته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است به شرح زیر است:
نسبت عالمان دینی با شعر
با بررسی و واکاوی زندگی ادیبان و شاعران نام آور پارسی زبان در می یابیم که اکثر این بزرگان پیش و بیش از آن که شاعر باشند، حکیم، فقیه، فیلسوف، مفسر، و محدث بوده اند و شعر و شاعری دغدغه و دل مشغولی اصلی آنان نبوده است، چنان که سعدی در غزلی می گوید: «همه قبیله من عالمان دین بودند».
حال این سوال پیش می آید که اگر بزرگان و عالمان دینی دغدغه شعر و شاعری نداشتند، چرا شعر می سرودند؟! و راز این گرایش چیست؟ در پاسخ باید گفت که عالمان دین هیچ گاه داعیه شاعری نداشته اند و بیش تر از این منظر که شعر محملی مناسب برای رمزگشایی از دقایق فلسفی و عرفانی، رسانهای قدرتمند برای ارتباط با مردم، و هنری تاثیرگذار برای تبلیغ و ترویج معارف و آموزه های دینی و اخلاقی است، به وادی شعر و شاعری کشیده می شدند.
در واقع عالمان، عارفان، و فیلسوفان شاعری چون حکیم خیام نیشابوری، میرداماد، سهروردی(شیخ اشراق)، شیخ بهایی، ملا هادی سبزواری، علامه حلی، ملا محسن فیض کاشانی، شیخ محمود شبستری، علامه اقبال لاهوری، حکیم فیاض لاهیجی، آخوند لاری، محمدحسین غروی اصفهانی(کمپانی)، میرزا حبیب خراسانی، شیخ علی نقی کمرهای، ادیب نیشابوری، علامه جلالالدین همایی، علامه سید اسماعیل بلخی، الهی قمشهای، علامه طباطبایی، حضرت امام راحل و… از خلاقیت و هنر شعر به عنوان وسیله ای در خدمت نشر و اشاعه آموزههای اصیل وحیانی و قرآنی، مبارزه با جهل و خرافه و گزافه، و احیای کرامتهای انسانی در جامعه استفاده میکردند. هم چنان که نسل عالمان و عارفان روزگار ما نیز امروز در این مسیر روشن گام بر می دارند. عالمان و عارفان بزرگی همچون آیت الله حسن حسن زاده آملی، مقام معظم رهبری، و… با مرور و بازخوانی زندگی این چهره های ماندگار به روشنی می توان دریافت که آوازه و شهرت آنان در سایر علوم عقلی و نقلی بسیار بیش تر از شعر و شاعری بوده است، ولی امروز – به هر جهت – صبغه شاعری بعضی از آنان همچون خیام و شیخ بهایی بر سایر وجوه علمی شان تفوق و برتری پیدا کرده است. آنچه که مسلم است بسیاری از این بزرگان تعلق خاطر جدی به شعر و شاعری نداشته اند، تا جایی که در بعضی از تذکره ها آمده است که اشعار آنان بعدها توسط مریدان و شاگردان شان گردآوری و منتشر شده است.
چرخه معکوس شاعری در روزگار ما
امروز اما با کمال تاسف این چرخه معکوس شده است. در این روز و روزگار هر کس که از راه می رسد و احساس می کند طبع شاعری دارد – بی نیاز از آموختن و فارغ از همه امور – و بدون آن که ریاضت شاگردی در محضر بزرگان شعر و ادب را بر خود هموار کرده باشد، تنها و تنها به مدد «طبع روان» به شعر و شاعری می پردازد و به طور شبانه روزی وقت شریف کلمات را با تخیلات و توهمات خویش می گیرد، و از همه جالب تر این که – مکتب نرفته و درس نخوانده – در طرفة العینی به چاپ چند فقره کتاب نائل می شود!
در واقع بسیاری از شاعران روز و روزگار ما مصداق بارز این بیت ایرج میرزا هستند که گفت:
شاعری طبع روان می خواهد
نه معانی، نه بیان می خواهد!
واقعیت این است که بسیاری از شاعران روزگار ما جز «طبع روان» سرمایه دیگری ندارند. یعنی از شعر و شاعری فقط وزن و قافیه و ردیف را بلدند و لاغیر. بدیهی است شاعری که از علوم زمانه خویش هیچ بهره ای نبرده و تنها با اتکاء به «بخت جوان» و «طبع روان» پا به وادی ادبیات گذاشته است، در «صورت» متوقف می ماند و جز «زبان بازی» و «خیال پردازی» متاع دیگری برای عرضه کردن نخواهد داشت. چنین شاعری وقتی میبیند حرفی برای گفتن ندارد و دچار «فقر اندیشه» است، به ناگزیر در دامچاله صورتگرایی(فرمالیسم) محض سقوط می کند و سر از ترکستان ابتذال و سطحی نگری در می آورد. در نتیجه عاشقانه هایش آیینه عریانی(اروتیک)، آیینی هایش آیینه غالی گری و کژتابی های مضمونی و اعتقادی، و شعر طنزش نیز آیینه لودگی و بیهودگی می شود.
شاعری که به «فقر اندیشه» مبتلاست، ناگزیر از پرداختن صرف به مشاطه گری و دلبرانگی کلام و فرو افتادن در چاه و چاله صنعتگری و زبان آوری است. چنین شاعری، گاهی نیز برای پنهان کردن مُشت خالی خویش در عرصه شعر، در جاده مُغلق گویی می افتد و خلق الله را با جادوی کلمات پر طنطنه «هیپنوتیزم» و مرعوب می کند تا کسی نفهمد که حنایش رنگی ندارد! ولی پشت پرده خیال پردازی های تردستانه او هیچ حکمت و حقیقتی پنهان نیست و در نهایت همه این شعبده بازی های ادبی، به هیچ و پوچ می انجامد. شگرد مرعوب کردن مخاطب با کاربرد واژگان دشوار و دیریاب، شگردی است برای خام کردن مخاطب عام. آن گونه که مخاطب تصور کند علت این که شعر فلان شاعر پر ادعا را نمی فهمد، حرف های بزرگی است که خارج از دایره درک و فهم اوست، حال آن که اینگونه نیست و شاعر با افراط در پیچیده گویی، مشاطه گری و آرایش کلام – چگونه گفتن – پرده ای بر روی بی دانشی خویش می کشد.
شعر هدف غایی و نهایی نیست
آنچه که در آموزه های اصیل دینی مورد تاکید است، این است که نباید شعر غایت و نهایت تلاش یک شاعر مسلمان باشد. نگاه قله های شعر پارسی به شعر و شاعری نیز دقیقا مشابه نگاهی است که علامه اقبال به شعر دارد:
شعر را مقصود اگر آدم گری است
شاعری هم وارث پیغمبری است
نگاه قله های سربه فلک کشیده شعر با شکوه پارسی از جنس چنین نگاهی بوده است. هم چنان که «اخوان» گفته است: « شعر، محصول بیتابی آدمی است؛ در لحظاتی که آدمی در پرتو شعور نبوت قرار میگیرد.» نگاه بنیانگذار شعر نو«نیما یوشیج» به شعر و شاعری نیز نگاهی ارجمند و انسانی است. چنان که در کتاب «در باره خلاقیت و هنر شعر و شاعری» می گوید: « شاعری نیز مرتبه ای است که به اصطلاح قدما باید آن را متصل به افق ملائکه تصور کنیم، یعنی حد بلوغ طبیعی نفس.»
در اینجا برای پیشگیری از سوءبرداشت لازم است بگویم که کسی مُنکر این نیست که شعر باید از جوهره شعری و عنصر شاعرانگی و کیفیت ادبی برخوردار باشد. ولی فاجعه زمانی اتفاق می افتد که شعر برای یک شاعر تبدیل به هدف غایی و نهایی می شود و در دنیای او جای همه چیز را می گیرد.
مشخصه شاعر اصیل آیینی
از منظر اسلام و قرآن، شاعر آیینی اصیل کسی است که شعرش حاصل جمع «تعهد ادبی» و «تعهد دینی و انسانی» باشد. تعهد ادبی یعنی «چگونه گفتن»، یعنی صورت و ساختار و تکنیک. «تعهد دینی و انسانی» نیز یعنی در کنار چگونه گفتن، به «چه گفتن» بها دادن. یعنی شعرمان محصول تلفیق هنرمندانه «فرم و محتوا» و آمیزهای مقبول از «چگونه گفتن» و «چه گفتن» باشد. یعنی ساختار، تکنیک و مولفه های زیباشناختی را در خدمت و استخدام مضمون و محتوای فاخر و ارجمند در آوردن. یعنی به شعر به چشم هدف «غایی و نهایی» نگاه نکردن، بلکه از خلاقیت و هنر شعر به عنوان وسیلهای برای ابلاغ پیامهای انسانی و اخلاقی بهره گرفتن.
وجه تمایز یک شاعر مذهبی معمولی و یک شاعر مذهبی اصیل نیز چیزی جز این نیست. شاعر مذهبی در «اسلام» متوقف است و فقط به صورت و پوسته دین(شعائر و مناسک) توجه میکند، اما شاعر اصیل مذهبی به گفته خداوند در قرآن اهل «ایمان و عمل صالح» است و به سیرت، درونه و حقیقت دین توجه دارد. این دقیقه مهمی است که از نگاه بسیاری از شاعران دینی و آیینی روزگار ما پنهان مانده است. در اینجا بار دیگر یادآوری و تاکید این نکته ضروری است که شعر دینی تنها شعری نیست که به صورت بی واسطه، مستقیم و صریح در ستایش بزرگان دین سروده شده باشد. علی رغم چنین ذهنیتی، گاه اشعاری بدون «موضوع صریح دینی» و کدها و کلیدهای مذهبی سروده می شوند که به خاطر برخورداری از موضع و مضمون فاخر و ارجمندِ ملهم از آموزه های دینی – همچون غزل های حافظ و صائب، قصیده های ناصر خسرو، و قطعه های پروین اعتصامی – مصداق شعر اصیل آیینی به شمار می آیند. برای مثال اشعاری که با محوریت مکارم اخلاق و با موضوعاتی چون تزویر ستیزی، مظلوم نوازی، احسان و نیکوکاری، نوعدوستی، تکریم ایتام یا احترام به والدین سروده شده اند، در نگاه اول و به اعتبار موضوع ممکن است از دایره شعر آیینی به معنای مُصطلح امروز خارج باشند، حال آن که علی رغم چنین برداشتی – از نظر موضع و مضمون – دقیقا مصداق شعر اصیل آیینی هستند. شاعرانی که چنین موضعی دارند – حتی اگر شعرشان عاری از واژگان دینی باشد – شاعر آیینی اند، چون سیرت و حقیقت دین در شعرشان به بهترین شکل تجلی پیدا کرده است. این چنین شعری ارزشمندتر از شعری است که فقط به صورت و پوسته دین توجه میکند و در مواردی نیز – علی رغم داشتن موضوع دینی – در تقابل با آموزه های اصیل وحیانی و قرآنی است.
نمونه یک شعر آیینی اصیل
گفتیم که شعر آیینی اصیل، آمیزه ای است از تعهد ادبی و دینی. البته آنان که مرعوب نظریه های ادبی «از ما بهتران» هستند، هرگز چنین حرفی را بر نمی تابند و همچنان بر موضع خویش پای می فشارند که: «هدف غایی و نهایی شعر چیزی نیست جز زیبایی و التذاذ هنری محض». پیروان چنین نظریه ای اشعار شاعرانی چون پروین اعتصامی را به اعتبار این که آمیخته با تعهد و رسالتی انسانی است بر نمی تابند و از پروین به عنوان «ناظم» نام می برند. چنان که دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی می گوید:
«خیال نکنید که من هذیان می گویم یا دارم برای ناقدان مدرن وطنی، پاپوش می دوزم. جانِ کلامِ این خانم ها و آقایان در چهل سال اخیر، تقریبا، همین است که عرض کردم: «نمازِ موج به سوی قبلهٔ گرداب است»
شعر است و شعر ناب، ولی تمام دیوان پروین اعتصامی نظم است و شعر نیست. محال است کسی تسلیم آن نظریهها و نقدها شده باشد و شعرِ پروین را شعر بداند. این نظریهها امروز بیش تر از نیمی از خلاقیتِ شعری عصر ما را در زبان فارسی، مسخ کردهاند. در کمتر مجله یا محفلی است که نفوذِ این نوع نگرش به شعر را نبینیم، اما، با همهٔ سیطره ای که این گونه نقد ها و نظریه ها بر فرهنگ ایرانی عصرِ ما یافتهاند، پروین باطل السحرِ شعرِ خویش را در برابر خیلِ انبوهِ عَزایم خوانان، عرضه می دارد و سخنش و شعرش، همچون عصای موسی، حاصلِ کوشش چهل ساله جادوگران را می بلعد. خیل انبوه عاشقان پروین، که سال به سال و روز به روز در تزایدند، گواهان این پیروزیاند که این دخترکِ معصوم با شعرِ خویش، عملا، تمام این نظریهها را باطل اعلام می کند؛ این است معجزهٔ اصلی پروین اعتصامی.»
(محمد رضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، ص۴۶۱.)
قطعه زیبا و عمیق «مست و هوشیار» از پروین اعتصامی گواه صادقی بر این ادعاست که شعر آیینی اصیل و نجیب، آمیزه ای است از «تعهد ادبی» و «تعهد دینی – انسانی». شعری که نه مدح و منقبت است و نه سوگ و مرثیه، و علی رغم عاری بودن از کدها و کلیدهای کلیشه ای شعر آیینی روزگار ما، شعری منبعث از جهان بینی اسلامی و صد در صد آیینی است که گوهر و جوهر دین در جان و جهان آن به بهترین شکل به جلوه درآمده است:
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بی خود شدی
گفت: ای بیهوده گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
[ad_2]
Source link