حسن رحیمیان: “گرگان، شیراز کوچک است”

گرگان، شیراز کوچک است

گرگان، شیراز کوچک است

خودتان را معرفی می فرمایید؟

حسن رحیمیان هستم. در سال 1309 در رامسر به دنیا آمدم. زادگاه اصلی من آبگرمسر بود. پشت هتل رامسر. آبادی که رضاشاه آن را خراب کرد تا شهر رامسر را بسازد. فوق لیسانس فلسفه از دانشگاه تهران هستم. در حال حاضر نیز ساکن رامسر هستم.

چه سال هایی در گرگان مسئولیت داشتید؟

5 سال در گرگان بودم. از شهریور 1348 که بعنوان اولین رئیس اداره فرهنگ و هنر شهر گرگان انتخاب شدم تا آذر 1353 که بعد از آن بعنوان اولین مدیرکل اداره فرهنگ و هنر مازندران انتخاب شدم. در آن زمان فقط 3 اداره در شمال ایران بود. یکی در رشت، یکی ساری و یکی هم در گرگان. همه مستقل و بصورت اداره بودند و تابع یکدیگر نبودند. وزارت فرهنگ و هنر یک وزارت خانه جوان بود. در ابتدا هنرهای زیبا بود و بعدا شکل وزارت خانه به خود گرفت و به همین دلیل من در گرگان به اندازه رشت و ساری اختیار داشتم.

گرگان، شیراز کوچک است

گرگان، شیراز کوچک است

 خاطره ای خو ب یا بد از دورانی که در گرگان مسول اداره فرهنگ وهنر بودید دارید؟

خاطره بدی از گرگان ندارم. در آن زمان زمینه فراهم بود. تیمی هم که با هم کار می کردیم همه علاقه مند به خدمت بودند و چون شرایط مناسب بود همه کارها بر وفق مراد می گشت.

در میان صحبت هایتان از  باغ روسها گفتید و به این نکته اشاره کردید که تلاشتان این بود این باغ را تبدیل به پارک فرهنگ بکنید. اما موفق نشدید. آیا اقدامات دیگری هم داشتید که موفق به انجام آن نشدید؟

میل گنبد یک اثر فرهنگی است و ارتفاع سازه های اطراف آن نباید از هشت و نیم متر بیشتر می شد. متاسفانه یک دکل مخابرات اطراف آن احداث کردند که از محدوده مجاز خارج بود و هرچه تلاش کردم جلوی احداث آن را بگیرم موفق نشدم.

نمی دانم الان هم هنوز از این قانون پیروی می کنند یا نه. گنبد شهری است که کوچه ها و خیابان های آن حساب شده است و از ابتدای تاسیس شهر حریم میل گنبد مشخص شده بود. اما ما موفق نشدیم جلوی آن دکل را بگیریم.

*************************************

مصاحبه کاملتری توسط خانم ثریا عبدالهی فر با جناب آقای رحیمیان در وبلاگ دیاری از جنس بهشت منتشر شده است که در ادامه مطالعه خواهید کرد:

آقاي رحيميان از مسئوليت‌هايي كه در طول خدمت اداري خود داشتيد بگوييد؟

دبير دبيرستان‌ها و رئيس مركز تربيت معلم ورامين، مدير راديوآموزشي و مدير اجرايي پيكار با بيسوادي قزوين، رئيس اداره امور ادبي و هنري اداره كل فرهنگ و هنر فارس، اولين رييس اداره فرهنگ و هنر گرگان، اولين مدير كل فرهنگ و هنر استان مازندران، مديركل فرهنگ و هنر استان آذربايجان شرقي، مديركتابخانه مركزي و كتابخانه‌هاي عمومي تهران.

علت انتقال شما از آموزش و پرورش به وزارت فرهنگ و هنر چه بود؟

زماني كه در آموزش و پرورش قزوين مشغول فعاليت بودم، رئيس آموزش و پرورش اين شهر به عنوان مديركل فرهنگ و هنر استان فارس انتخاب شد و از آنجايي كه لطف زيادي به بنده داشتند مرا نيز به وزارت فرهنگ و هنر منتقل كردند. شروع فعاليتم در وزارت فرهنگ و هنر شيراز بود كه بعد از آن به گرگان انتقال يافتم.

چه سالي  به گرگان آمديد؟

در سال 1348 به عنوان اولين رييس اداره فرهنگ و هنر گرگان انتخاب شدم و بعد از پنج سال خدمت در اين شهر به عنوان اولين مديركل فرهنگ و هنر استان مازندران به ساري منتقل شدم. سازمان هنرهاي زيباي كشور كه بخشي از وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستطرفه بود در سال 1345 يا 1346 از آن جدا و به وزارت فرهنگ و هنر تبديل شد. وزرات فرهنگ و هنر وزارتخانه جواني بود و در شمال ايران فقط شهرهاي رشت، ساري و گرگان داراي اداره فرهنگ و هنر بودند.

از گرگان سال 1348 بگوييد؟

در اين سال وقتي براي اولين بار وارد گرگان شدم در پاسخ به هر كسي كه از من پرسيد گرگان چطور شهري است، مي‌گفتم شيراز كوچك. چون تازه از شيراز آمده بودم، مناظر و تركيب خيابانهاي گرگان را مانند شيرازي كوچك مي‌ديدم. در سال 1348 گرگان به وسعت كنوني نبود، ابتداي اين شهر را ميدان پمپ بنزين و انتهاي آن ميدان كريمي در بر مي‌گرفت.آن زمان يك واحد سمعي و بصري در گرگان فعال بود كه بعد از ورود من به اداره فرهنگ و هنر تبديل شد.

“از بين سينماها، مولن‌روژ كه در انتهاي شهر واقع شده بود، مورد استقبال بيشتري قرار مي‌گرفت”

فعاليت‌هاي فرهنگي شهر در آن زمان چگونه بود؟

گرگان در آن زمان چهار سينما، يك كتابخانه عمومي يك كتابخانه كودك و يك مهمان‌خانه داشت. از بين سينماها، مولن‌روژ كه در انتهاي شهر واقع شده بود، مورد استقبال بيشتري قرار مي‌گرفت. اهالي شهر مي‌گفتند، روستاييان اطراف با اسب به آنجا مي‌آمدند. اولين ساختمان اداره فرهنگ و هنر در مكاني مقابل تالار امروزي بود كه ظاهرا تخريب و بازسازي شده است. اداره فرهنگ و هنر گرگان با 60 هزار تومان بودجه و سه كارمند تصديق كلاس ششم و كمتر شروع به كار كرد. آقايان حسيني، شافعي، فتاحي از اولين كارمندان فرهنگ و هنر گرگان بودند. گرگان آن زمان دو كدخدا داشت يكي فرماندار و ديگري تيمسار مزين.

“چهره‌هايي چون انتظامي، بيضايي، نصيريان، عمادرام، كشاورز و … حضور داشتند. آقاي شجريان نخستين برنامه رسمي صحنه‌اي خود را با گروه صدا و سيما به سرپرستي خانم فروزنده اربابي در سالن سينما كاپري گرگان اجرا كردند.”

در زمان مديرت شما  مردم از سينما و برنامه‌هاي فرهنگي چقدر استقبال مي‌كردند؟

گرگان شهر بسيار مستعدي براي رشد و توسعه فعاليت‌هاي فرهنگي و هنري است. در بدو امر گروه‌هاي تئاتر و موسيقي تشكيل شد و برنامه‌هايي را اجرا كرد. از سوي ديگر، از تهران هم هر سال چندين گروه تئاتر و موسيقي براي اجراي برنامه به گرگان مي‌آمدند و در اين گروه‌ها چهره‌هايي چون انتظامي، بيضايي، نصيريان، عمادرام، كشاورز و … حضور داشتند. آقاي شجريان نخستين برنامه رسمي صحنه‌اي خود را با گروه صدا و سيما به سرپرستي خانم فروزنده اربابي در سالن سينما كاپري گرگان اجرا كردند. در آن زمان مردم به جر طبيعت زيباي گرگان جايي براي گذراندن وقت نداشتند، لذا از برنامه‌هاي سينما، اجراي موسيقي، اجراي نمايشنامه، به ويژه نمايشنامه‌هايي كه هنرمندان گروه‌هاي تهراني در گرگان اجرا مي‌كردند با استقبال زيادي روبرو مي‌شد.

اجراي برنامه‌هاي فرهنگي و هنري در زمان شما چگونه ساماندهي مي‌شد؟

  مكاني را در گرگان به عنوان خانه فرهنگ اجاره كردم( ساختمان شيرنگي) با ماهانه هفت‌هزار تومان، كه مركز تجمع هنرمندان موسيقي و تئاتر و گروه‌هاي مختلف هنري بود. در اين مكان نمايشگاه هم برگزار مي‌شد. گرگان از نظر تئاتر و موسيقي استعداد زيادي داشته و دارد و از همان ابتدا در اين رشته‌هاي هنري بسيار فعال و پويا بود. وقتي يك گروه هنري قوي باشد دستگاه‌هاي اجرايي را نيز براي رفع نيازها با خود همراه مي‌كند. اين گروه‌ها در سالن دبيرستان ايرانشهر تمرين مي‌كردند، دبيرستان ايرانشهر محل اجرا و تمرين اكثر گروه‌هاي هنري بود و خانه فرهنگ مركز تمرين گروه‌هاي هنري و تشكيل نمايشگاه براي هنرمندان بود.

” دبيرستان ايرانشهر محل اجرا و تمرين اكثر گروه‌هاي هنري بود و خانه فرهنگ مركز تمرين گروه‌هاي هنري و تشكيل نمايشگاه براي هنرمندان بود.”

سياست كاري شما به عنوان اولين رئيس اداره فرهنگ و هنر گرگان بر چه مبنايي شكل گرفت؟

سعي داشتم در هر سمتي كه بودم كارهاي بنيادي و اساسي را دنبال كنم. از وظايف وزارت فرهنگ و هنر گسترش كتابخانه، تئاتر و حفاظت از آثار باستاني بود. اولين فكري كه به ذهنم رسيد، ايجاد پارك فرهنگي در گرگان بود. اين پارك فرهنگي شامل كتابخانه، سينما، هنرستان موسيقي، سالن تئاتر و همه فعاليتهاي فرهنگ و هنري در يك مكان را شامل مي‌شد. به دنبال اين فكر در مورد اراضي پيرامون پارك شهر تحقيق كردم و متوجه شدم كه روس‌ها اين زمين را براي ايجاد كنسول‌گري 99 ساله از اوقاف اجاره كرده‌اند. با ارسال نامه‌اي محرمانه به وزارت فرهنگ و هنر خواستم تا راههاي تملك آن باغ را پيگيري كنند. آنها طرح كلي و پيشنهاد مرا را پذيرفتند اما از من خواستند كه شخصا پيگير شوم و بنده هم به دليل مسائل سياسي كه در حاشيه كار وجود داشت، موضوع را دنبال نكردم.

  اشاره‌اي هم  به جمع‌آوري سنگ قبرهاي نوشته شده و قديمي در گرگان داشتيد از اين سنگ‌ها و نحوه جمع‌آوري آنها بگوييد.

يك روز در حياط اداره سنگ جالبي ديدم كه نظرم را به خود جلب كرد. در موردش از دوستان پرسيدم، گفتند كه از اين نوع سنگ در گرگان فراوان است.

فكري براي حفظ اين سنگ نوشته‌ها كه در كوچه پس‌كوچه‌ها و خيابان‌هاي شهر رها شده بود به ذهنم رسيد. در اولين اقدام از هيات امناي امامزاده عبدالله، هزار متر زمين (مكان موزه فعلي)  گرفتم و سنگ‌هايي را كه از سطح شهر جمع‌آوري شده بود به آنجا انتقال دادم.

بعد از جمع‌آوري سنگ‌هاي گرگان و امام زاده عبدالله به فكر جمع‌آوري سنگ‌هاي شهرهاي ديگر افتادم. به من اطلاع دادند كه بين گاليكش و مينودشت امامزاده‌اي است كه در آن سه سنگ قبر بسيار قديمي و بزرگ وجود دارد. بعد از اينكه عكس آن سنگ‌ها را ديدم، جرثقيلي كرايه كردم و آن را به آن منطقه فرستادم تا سنگ‌ها را بياورند، اما مردم مانع انتقال آنها شدند. در سفر اخيرم به گرگان جوياي وضعيت آن سنگ‌ها شدم كه گفتند بعد از انقلاب اسلامي، مردم به اميد يافتن گنج و زر سنگ‌ها را خرد كردند و از بين بردند، با شنيدن اين خبر بسيار متاسف شدم. در ادامه اين فعاليت، چهار سنگ قديمي از گورستان روبه‌روي برج رادكان كردكوي و نمونه‌اي از سنگ قبرهاي تركمن منطقه گميشان نيز جمع‌آوري شد و مجموعه خوبي را ايجاد كرد.

گرگان، شیراز کوچک است

گرگان، شیراز کوچک است

“به من اطلاع دادند كه بين گاليكش و مينودشت امامزاده‌اي است كه در آن سه سنگ قبر بسيار قديمي و بزرگ وجود دارد. بعد از اينكه عكس آن سنگ‌ها را ديدم، جرثقيلي كرايه كردم و آن را به آن منطقه فرستادم تا سنگ‌ها را بياورند، اما مردم مانع انتقال آنها شدند. در سفر اخيرم به گرگان جوياي وضعيت آن سنگ‌ها شدم كه گفتند بعد از انقلاب اسلامي، مردم به اميد يافتن گنج و زر سنگ‌ها را خرد كردند و از بين بردند، با شنيدن اين خبر بسيار متاسف شدم.”

بازتاب عمومي اين فعاليت چگونه به شما منعكس شد؟

روزنامه كيهان خبري چاپ كرده بود مبني بر اينكه اداره فرهنگ و هنر گرگان در حال ايجاد موزه سنگ قبر مي‌باشد. اين خبر موجب شد كه كارشناسان متعددي از جمله يك باستان‌شناسي روسي با مشاور وزير براي بازديد از مجموعه سنگ قبرها وارد گرگان شدند. باستان شناس روسي بعد از بازديد خود گفت كه سنگ سبز قبرهاي گرگان متعلق به هشترخان (آستارخان روسيه) بندري در كنار درياي خزر (غربي‌ترين بندر درياي مازندران) مي‌باشد. از آنجايي كه نوشته‌هاي روي سنگ به خط عربي بود از آقاي ذبيحي براي خواندن نوشته‌ها كمك گرفتيم ايشان بعد از مدت كوتاهي از شروع كار به علت بيماري به انگلستان رفتند و مرحوم شدند. بعد از ايشان دكتر منوچهر ستوده  اين كار را انجام دادند. كتابي هم در مورد اين سنگ قبرها توسط يكي از كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي مازندران به رشته تحرير در آمده است.

  علت انتخاب  اطراف امامزاده عبدالله براي جمع‌آوري سنگ‌ها چه بود و با اين طرح چه هدفي را دنبال مي‌كرديد؟

در اطراف امامزاده عبدالله از اين نوع سنگ‌ها زياد وجود داشت و از طرفي اراضي زيادي نيز در آن منطقه بلااستفاده بود. اين عوامل موجب انتخاب آن مكان شد كه بعدها موزه گرگان نيز در همان زمين بنا شد. سنگ قبرهاي گورستان قديمي گرگان در نوع خود كم نظير بودند، ضمن گردآوري و حفاظت از آنها بستر ايجاد نخستين موزه سنگ قبر ايران در گرگان فراهم گرديد. اما متاسفانه در بازديد آخرم از موزه گرگان بخش مهمي از سنگ‌هاي جمع‌آوري شده را نديدم. با توجه به موقعيت گرگان، حق اين بود كه نخستين موزه ستگ فبر در گرگان تاسيس مي‌شد و از سنگ قبرهاي ساير نقاط ايران كه در حال نابودي هستند، نمونه‌هايي هم به اين موزه منتقل مي‌كردند.

“براي ارتقا فرهنگ مطالعه نيز طرحي داشتيم به اين‌صورت كه با كمك دوستان و همكاران كتاب‌ها را با ماشين به روستاها مي‌برديم و به صورت امانت در اختيار جوانان و روستائيان قرار مي‌دايم”

براي گسترش كتابخانه‌ها كه يكي از وظايف تعريف شده شما بود چه اقداماتي انجام داديد؟

دو كتابخانه كردكوي و گميشان را با سليقه خودم ساختم كه بعد از احداث آنها، وزارت فرهنگ و هنر نقشه تيپ طراحي كرد و ما نيز بر اساس آن نقشه، فعاليت خود را شروع كرديم. براساس اين تقشه در شهرهاي مينودشت و گنبد و بندرتركمن(بندر شاه) ساخت كتابخانه شروع شد.

براي ارتقا فرهنگ مطالعه نيز طرحي داشتيم به اين‌صورت كه با كمك دوستان و همكاران كتاب‌ها را با ماشين به روستاها مي‌برديم و به صورت امانت در اختيار جوانان و روستائيان قرار مي‌دايم و يك يا دو هفته بعد ضمن ارايه كتاب‌هاي جديد، كتاب‌هاي قبلي را جمع‌آوري مي‌كرديم.

برنامه‌هاي شما براي حفاظت از آثار باستاني برچه اساسي تعيين شد؟

در اين زمينه اولين اقدامم، بازديد از آثار باستاني گرگان و شهرهاي اطراف بود. چون اداره فاقد اتومبيل بود براي اين كار با ژيان آقاي محمدرضا صميمي، هنرمند سرشناس گرگان ضمن بازديد از آثار تاريخي و باستاني، آلبومي نيز از وضيعت نامطلوب آثار باستاني تهيه كردم. در  بازديد از شهر تاريخي جرجان ديدم كه افراد بومي منطقه به دنبال سكه و گنج مي‌گشتند و از آجر و مصالح آنجا براي ساخت و ساز استفاده مي‌كردند.

يكي از فعاليت‌هاي وزرات فرهنگ و هنر در حفاظت از آثار باستاني كه در زمان من اتفاق افتاد، بازديد و حفاري گروهي از باستان‌شناسان فرانسوي به سرپرستي باستان‌شناس معروف ” ژان دهي” در تورنگ‌تپه گرگان بود، البته قبل از من اولين گروه باستان‌شناسي و حفاري كه در اين منطقه كاوش كردند، يك گروه آمريكايي بودند و بعد از آن فرانسوي‌ها آمدند. يكي از اعضاي اين گروه دختر آقاي پرفسور هشترودي بود. يكي از تپه‌هاي نزديك گرگان و شاه‌تپه هم در حوزه حفاري گروه ژاپني بود كه اين گروه بسيار مبادي آداب بود. قبل از شروع كار، خود را به اداره معرفي مي‌كردند و هر بار هدايايي هم مي‌آوردند، حتي پس از اينكه به ساري منتقل شدم به ديدن من آمدند.

“پيشنهاد دادم تا اين محل را براي ايجاد يك تالار چند منظوره از ارتش تحويل بگيرم. تشريفات اداري اين موضوع بعد از 5 ـ 6 ماه به پايان رسيد و زمين تحويل فرهنگ و هنر گرگان شد. بعد از تحويل زمين به دنبال تهيه نقشه آن رفتم. وزراتخانه مرا به مهندس مشاور خود به نام آقاي « آفتان داليانس» كه تالار رودكي(وحدت) و كليسا ارامنه تهران را ساخته بود، معرفي كرد. نقشه را از ايشان گرفتم.”

   آقاي رحيميان از مراحل دريافت مجوز و ساخت تالار فخر‌الدين اسعد گرگاني بگوييد؟

از آنجايي كه برنامه‌هاي صحنه‌اي به خصوص تئاتر و موسيقي در گرگان فعاليت زيادي داشت و مكاني مخصوص براي اجراي برنامه‌هاي هنري و فرهنگي در شهر ايجاد نشده بود، هميشه به دنبال محلي بودم كه بتوانم يك تالار مخصوص براي فعاليت‌هاي هنري ايجاد كنم. جنبه‌هاي مختلف موضوع را مطالعه و همين زميني كه تالار در آن احداث شد را انتخاب كردم. اين زمين در گذشته محل سبزي‌كاري پادگان گرگان بود.

نامه‌اي به وزارتخانه نوشتم و موقعيت مكان را به همراه عكس به آنها گزارش كردم و پيشنهاد دادم تا اين محل را براي ايجاد يك تالار چند منظوره از ارتش تحويل بگيرم. تشريفات اداري اين موضوع بعد از 5 ـ 6 ماه به پايان رسيد و زمين تحويل فرهنگ و هنر گرگان شد. بعد از تحويل زمين به دنبال تهيه نقشه آن رفتم. وزراتخانه مرا به مهندس مشاور خود به نام آقاي « آفتان داليانس» كه تالار رودكي(وحدت) و كليسا ارامنه تهران را ساخته بود، معرفي كرد. نقشه را از ايشان گرفتم. اواخر سال 1352 اولين بودجه تالار به مبلغ 700 هزار تومان در اختيار من قرار گرفت.

450 هزار تومان از اين مبلغ را ‌آهن خريدم و از آنجايي كه فصل كار نبود بقيه پول را به آقاي مسكوب كه در جاده گرگان ـ آق‌قلا كارخانه آجرسازي داشت دادم و از ايشان فاكتور گرفتم و به وزارتخانه ارسال كردم. از آقاي مسكوب خواستم هر زمان كه فعاليت تالار شروع شد، آجرها به فرهنگ و هنر تحويل شود. سال بعد پيگير اعتبار شدم، گفتند اعتبار شما را به مناطق محروم سيستان دادند و سال بعد از آن هم شنيدم كه اعتبار تالار گرگان را مي‌خواهند به سنندج بدهند، پيش وزير وقت فرهنگ و هنر رفتم و گفتم كه استعفاي مرا بپذيرند، علت را جويا شدند. گفتم كه به عنوان نماينده وزارتخانه به مردم قول دادم و به روزنامه‌ها اعلام كردم كه در گرگان تالار مي‌سازيم و وقتي شرايط آن فراهم نمي‌شود، پاسخي براي مردم ندارم. بعد از كمي تامل مرا به معاون فرهنگي ارجاع دادند و اعتبار مربوطه تصويب شد. همزمان با اين موضوع بنده به عنوان اولين مديركل فرهنگ و هنر مازندران به ساري منتقل شدم اما به دليل علاقه خاصي كه به احداث اين تالار داشتم موضوع  را پيگيري مي‌كردم و چند بار با وزير براي بازديد از پروژه به گرگان آمدم. كارشناسان انگليسي هم طرح را بهتر و سنگين‌تر طراحي كردند. محوطه تالار با خريد چندين ساختمان اطراف گسترش يافت و بعد از تالار وحدت (رودكي) در خاورميانه به عنوان يك تالار چند منظوره متمايز شد.

“اواخر سال 1352 اولين بودجه تالار به مبلغ 700 هزار تومان در اختيار من قرار گرفت.”

مراسم كلنگ‌زني و يا افتتاحيه خاصي هم برگزار شد؟

ساخت تالار با مراسم خاص كلنگ‌زني و با حضور سران مملكتي انجام نشد و حتي مراسم افتتاح آن نيز به صورت رسمي نبود.

شايعه‌اي رواج دارد مبني بر اينكه تالار  و حتي موزه گرگان به دستور فرح همسر محمدرضا  پهلوي ساخته شده است، با اين توضيحات شما آن را رد مي‌كنيد؟

 بله. من هم در سفر اخيرم به گرگان با كمال تعجب با بعضي از اين شايعات روبه‌رو شدم. اين موضوع صحت ندارد. فكر اوليه، درخواست تهيه زمين، پيگيري همانطور كه عرض كردم در زمان مسئوليت من در اداره فرهنگ و هنر گرگان آغاز و در زمان مدير كلي‌ام در مازندران ادامه يافت. به طور يقين فرح تا آذر ماه سال 1356 از تالار گرگان ديدن نكرد و در گردآوري سنگ‌قبرها هم نقشي نداشت.

 كل بودجه‌اي كه به اين پروژه تعلق گرفت، چقدر بود؟

 بالغ بر 40 ميليون تومان

در يك كتاب قديمي كه حدود سال 56 چاپ شده بود، بودجه تالار را 52 ميليون تومان عنوان كردند؟

ممكن است صحيح باشد چون علاوه بر اين مبلغ، مبالغي هم صرف خريد 14 خانه اطراف شد.

علت‌نامگذاري تالار به فخر‌الدين اسعد گرگاني  چه بود؟

نام تالار به پيشنهاد آقاي محمد‌علي لطفي مقدم، رييس فرهنگ و هنر وقت گرگان بود كه مورد تاييد وزراتخانه هم واقع شد.

از ساير فعاليت‌هاي شاخص خود در گرگان و كارهاي بنيادي كه در گرگان انجام داده‌ايد بگوييد؟

گرگان به عنوان اولين شهر در ايران اجازه داير كردن سه نمايندگي اداره فرهنگ و هنر را در كردكوي، گنبد و راميان اخذ كند. ايجاد كتابخانه‌هاي روستايي در نوكنده و راميان با همكاري افراد علاقه‌مند تهيه شناسنامه روستاها براي برنامه‌ريزي فعاليت‌هاي فرهنگي، تهيه شناسنامه براي درختان كهنسال گرگان و اطراف با همكاري منابع طبيعي، تهيه شناسنامه سنگ قبرها، جمع آوري قرآن‌هاي خطي، كتاب‌هاي ادعيه قديمي و ساير كتابهاي سنگي و خطي از سطح مساجد كه روبه تخريب بود و تشكيل انجمن حفاظت روستايي در شهرهايي كه آثار باستاني ارزشمند داشتند مثل رادكان، گنبد با همكاري روستائيان علاقه‌مند و جوانان بخشي از فعاليت‌هاي من در گرگان مي‌باشد.

“پس از بازنشستگي، زادگاهم را براي زندگي انتخاب كردم”

آقاي رحيميان روزهاي بازنشستگي را چگونه سپري مي‌كنيد؟

پس از بازنشستگي، زادگاهم را براي زندگي انتخاب كردم و به عنوان مدرس دانشگاه مشغول تدريس شدم. در عين حال از انجام كارهاي اجتماعي هم غافل نبودم و در تشكل‌هاي مدني فعاليت دارم.

 فعاليت‌ها در تشكل‌هاي مردمي چگونه است؟

من دبير انجمن اهل قلم رامسر، رييس هيات مديره كانون توسعه رامسر، عضو شوراي نامگذاري شوراي شهر رامسر، رئيس هيات امناي جميعت نگاه سبز و عضو انجمن دوستداران ميراث فرهنگي رامسر و استان مازندران و چندين تشكل مدني ديگر هستم.

از تاليف كتاب «فرهنگ زبانزدهاي رامسر»(سخت‌سر) بگوييد.

در طول زندگي پيوسته در مسيري قرار گرفتم و مسئوليت‌هايي را عهده‌دار شدم كه تصور آن دور از انتظار بود. از جمله هيچ‌گاه گمان نمي‌كردم كه روزي گرد گردآوري زبانزدهاي رامسري بگردم و بتوانم بخش مهمي از آن را ثبت و ماندگار نمايم. با اينكه بيشتر عمرم را دور از زادگاهم سركردم ، ولي آ‌هنگ زبان مادري هميشه برايم آهنگي خاطره انگيز و دلنشين بود.

حدود  بيست سال قبل براي دوستي كه در لندن زندگي مي كرد، با گويش محلي نامه‌اي نوشتم. در بهار سال 1373 نيز  به عنوان دبير گردهمايي دانش آموختگان دبستان ارديبهشت رامسر با گويش محلي دعوت نامه‌اي فرستادم كه گمان دارم نخستين دعوت نامه(متن) چاپي اي است كه با گويش رامسري منتشر شده باشد.

در بدو امر كار ثبت و ضبط زبانزدها، باورها، چيستان ها و… را بدون برنامه و هدف آغاز كردم و به هيچ وجه قصد انتشار آنها در ذهنم نبود، بلكه بيشتر جنبه علاقه به فرهنگ عامه و كنجكاوي داشت. از طرفي گمان مي‌كردم كه مسائل فرهنگ عامه منطقه كوچكي مانند رامسر بسيار محدود است. مثلا تعداد زبانزدهاي آن از شمار پانصد تجاوز نمي كند. زماني كه متوجه وسعت كار شدم به خصوص وقتي كه شمار زبانزدها از مرز هزار گذشت، خودم را دلبسته انجام كاري در زمينه فرهنگ عامه زادگاهم ديدم با آنكه كمبودهايي در زبان ادبيات زبان فارسي و امر قلم زدن و كارهاي تحقيقي داشتم و دارم، بر آن شدم كه فقط در زمينه زبانزدهاي رامسر كاري را آغاز كنم تا شايد منتج به مانا شدن آن گردد.

حسن رحيميان از زبان خودش:

براين باورم كه در فتار و كردارم كمتر افراط و تفريط داشتم و كوششم بر اين بود كه ميانه‌رو و متعادل باشم. حرمت همه را حفظ كنم و توقع متقابل هم داشته باشم. معمولا در انجام كارها احساس مسئوليت مي‌كنم و با تمام وجود سعي دارم كه وفاي به عهد داشته باشم، از وقت‌شناسي نيز لذت مي‌برم.

در دوران خدمت اداري تشويق و تقدير داشتم ولي تذكر و توبيخ خير. جزو افتخارات خود مي‌دانم كه پيوسته مورد اعتماد فاميل، دوستان و همكاران اداري خود بوده‌ام. با سري افراشته و وجداني آسوده مي‌‌گويم كه در رسيدن به جايگاه‌هاي اداري دستم در دست كسي از هزار فاميل نبود. تنها تكيه‌گاه و سرمايه‌ام در طول زندگي پشتكار و صداقتم در كارها بوده است و بس. شايد به همين دليل باشد كه از گذشته خود احساس رضايت و آرامش همراه با سرافرازي دارم و شب‌ها راحت راحت مي‌خوابم و در پايان راه زندگي نه خود را طلبكار مي‌دانم نه بدهكار. براين باورم كه در اندازه توانم در خدمت جامعه بوده‌ام و جامعه هم فرصت‌هاي مناسب و شرايط لازم را برايم فراهم كرده است. براي ايران و ايراني آروزي سربلندي مي‌كنم.

 خودماني‌تر با حسن رحيميان:

قشنگترين خاطره كودكي؟

در سال 1318 در سن 9 سالگي براي نخستين‌بار برايم پاپوشي به نام «چارق» خريدند. آن روز را هيچگاه فراموش نمي‌كنم، چه روز قشنگي بود.

* سال ازدواج؟ 1342

* تعدادفرزندان؟ يك دختر و يك پسر

* روزهاي نوروز در كودكي؟ مرغانه جنگ با تخم‌مرغ‌هاي كه عيدي مي‌گرفتيم.

 * بهترين عيدي كه گرفتيد؟ يادم نمي‌آيد

بهترين عيدي كه داديد؟ كتاب تاليف خودم به دوستان و آشنايان

 * بهترين سفري كه رفتيد؟ غار علي‌صدر

* بهترين كتابي كه خوانديد؟ تاريخ تمدن و يل‌دورانت

* زيباترين شعري كه خوانديد؟ شعر مادر ايرج ميرزا

* وقتي دلتان مي‌گيرد؟ وقتي براي دلگيري ندارم چون سرگرمي بازنشستگي راضي‌ام مي‌كند.

* موسيقي كه دوست داريد؟ موسيقي‌هاي آرام و بي‌كلام

* يك آرزو براي فرهنگ و فرهنگ دوستان ايراني؟ ثبات در مديريت و اجراي برنامه‌هاي فرهنگي

 

WhatsApp us