شقایق جهانبانی و نگین نصیری روزنامه نگارانی که از کاغذ و قلم به چوب رسیدند
گفتوگو با دو دختر روزنامهنگار که نجار شدند!
روی میز کارشان گل پامچال گذاشتهاند، جعبه چای و نقل و قندشان گل گلی و صورتی است، لیوانهای قرمز و دستکشهای سفید دارند. صبح کوچه با آمدنشان تمیزتر میشود، اول آب و جارو میکنند بعد با همسایه چاق سلامتی میکنند و کرکره را بالا میدهند و اره و سمباده دستشان میگیرند. نگین نصیری و شقایق جهانبانی حالا نجارهای شناختهشده این کوچه پر از نجاری و قدیمی هستند. هر دو فارغالتحصیل هنرهای تجسمی هستند.هر دو روزنامهنگار بوده اند و حالا با نجاری میخواهند صاحب کار و کاسبی خودشان باشند.
قدم اول شروع است. شروعی که بعد از یک پایان است نگین نصیری از روزهای اول و تصمیم میگوید: من در دانشگاه تهران مجسمهسازی خواندم اما به دلیل علاقهای که به روزنامهنگاری داشتم رفتم سراغ این کار. در چند مجله و روزنامه هم کار کردم. هرجا که میرفتم میخواستم به کارم احساس تعلق کنم. اما بعد از چند ماه یا یک سال آن جا دیگر برای من نبود. یا تیم سردبیری عوض میشد یا اتفاق دیگری میافتاد. برای همین همیشه به این فکر بودم که یک کار برای خودم درست کنم که مال من باشد که تا میآیم به آن دل ببندم از بین نرود. بعد از دانشگاه همیشه به یک استودیو هنری فکر میکردم که در آن کارهای مختلفی مثل دکوراسیون، تبلیغات و فیلمسازی انجام بدهیم. اما برای شروع قدم بزرگی بود برای همین سعی کردم استودیو را با یک فاز کاری شروع کنم. از یک سال پیش به نجاری فکر میکردم. با یکی از دوستانم شروع کردیم به وسیله خریدن. خرد، خرد، وسیله میخریدم و میگذاشتم کنار. هر وسیله چوبی و قدیمی که به نظرم قشنگ میآمد میخریدم. شقایق هم در کار طراحی پارچه و لباس بود و میخواست برای کارهای ما پارچه طراحی کند وقتی شقایق آمد کار را شروع کردیم. واقعیتش قرار نبود نجار شویم. فکر کردیم یک ماه کار میکنیم تا ببینیم چه نتیجهای دارد. یک ماه در بالکن خانه شقایق کار کردیم بعد پاییز شد و بارانهایش. وسایل را به پارکینگ خانه ما آوردیم اما جا کوچک بود و صدا و بو همسایهها را اذیت میکرد. این کوچه و نجاریهایش نزدیک خانه ما بود. برای همین همیشه از این جا رد میشدم و با آقای قلیزاده صحبت میکردم. مدام از آقای قلیزاده سؤال میپرسیدم. ایشان معتمد محل است صبح تا شب 20 نفر از همسایهها به مغازه نجاریاش میآیند و درد دل و صلاح و مشورت میکنند. بعد از چند بار که از او سؤال پرسیدم متوجه شد که دنبال جا برای نجاری میگردم. این جا انبار آقای قلیزاده بود، اینجا را تمیز کردند و ما آمدیم اینجا.
شقایق: چقدر هم خوب شد که به این جا آمدیم. پای کار که ایستادیم تازه فهمیدیم که کار کردن چی هست. مثلاً قبل از این که به اینجا بیاییم و از ایشان کار یاد بگیریم، یک میز که درست میکردیم فکر میکردیم چه کار جالبی کردهایم اما اینجا تازه فهمیدیم چقدر کارمان ایراد دارد و چقدر باید کار یاد بگیریم.
نجارهای عجیب
در این کوچه 6 مغازه نجاری دیگر هم هست. روزهای اول خیلی با تعجب به ما نگاه میکردند، همه نجارهای باتجربه و قدیمی هستند با تعجب منتظر بودند که ما دو تا دختر قرار است چه کار کنیم. اما وقتی کار ما را دیدند و دیدند در این کار چقدر جدی هستیم و پا به پای بقیه کار میکنیم نگاههایشان عوض شد. حالا همه به ما کمک میکنند، چند روز پیش پمپ باد ما قطع شده بود، همه باهم کمک کردند تا پمپ درست شود. حالا یک جوری به حضور ما در این محل عادت کردهاند درست مثل خودشان شدهایم. دیگر هیچ فرقی با بقیه نداریم.
ذوق میکنیم
اصل کار همین جاست. جایی که از کارت لذت میبری و دلواپسش میشوی. این را شقایق جهانبانی میگوید وقتی از دغدغه ذهنیاش قبل از شروع این کار حرف میزند: «من قبل از نجاری کارهای زیادی کرده بودم اما همیشه دوست داشتم کاری را انجام بدهم که آنقدر برایم عزیز و لذتبخش باشد که صبح زود به خاطر آن از خواب بیدار شوم. روزهای تعطیل با ذوق در مغازه را باز کنم. کار خودم باشد نه کس دیگری. چیزی که برای من جذاب است درست کردن و به وجود آوردن یک چیز جدید است. یک میز ساده که رنگ میشود خیلی ذوق میکنم که این را من ساختهام. مال من است. کارگرها که برای جابهجاییاش میآیند قلبم میایستد که خراب نشود، رنگش نپرد، این برای من خیلی لذتبخش است که دلواپس کارهایم باشم.»
چمدان آنتیک
فرق همین جاست. نگاه کاملاً زنانه است. وسایل آنتیک و قدیمی این جا نقش اول را دارند. نگین درباره علاقهشان به کارهای قدیمی میگوید: «کارهای ما دو بخش است. یک بخش کارهای قدیمی و آنتیک که دوباره بازسازی میکنیم. کارهای قدیمی چوب خالص است. روز به روز بهتر می شوند. میز و کمدهای قدیمی طراحیهای جذابتری برای ما دارند، برای خودشان یک تاریخ و سابقه دارند. مثلاً در یک سری از کارهایمان چمدانهای قدیمی را بازسازی و رنگ کردیم، این کار را برای ما جذابتر میکند. این کارها هم متفاوت برای ما خیلی دلنشین است. یک بخش کارها هم سفارش ساخت وسایل جدید است. یعنی از پایه و اساس باید یک وسیله را بسازیم.» اما همین ساخت وسایل جدید باید سفارش داده شود، سفارش هم باید از اعتماد مشتری به صاحب کار شروع شود: «از روز اول که به این جا آمدیم شروع کردیم به خاطره نوشتن. بیشتر نکاتی که مینویسم رفتارهایی است که از مردم میبینم. روزهای اول وقتی از کنار مغازه ما عبور میکردند میگفتند: آقا. وقتی برمیگشتیم میگفتند اِ شما خانم هستید. مگر خانم نجار هم داریم؟ البته واکنش خانمها فرق میکرد تا ما را میدیدند ذوق میکردند. همسایهها میگویند از وقتی شما به این محل آمدهاید فضا تلطیف شده است. صبحها که میآییم، گلدانها را بیرون مغازه میچینیم، کوچه را آب میپاشیم و جارو میکنیم. از مغازه ما صدای خنده بیرون میرود. صداهایی که محل و مغازهها به آن عادت ندارند. دو تا دختر هستیم با زندگیهای خاص خودمان. از 8صبح این جا هستیم. کارهایمان زیبا میشود با صدای بلند میخندیم و شاد هستیم. اگر کاری خراب شود مینشینیم و گریه میکنیم. خب ما این جوری هستیم. زن هستیم. اما همین است که کارمان را زیبا میکند. کاری که ما انجام میدهیم ممکن است برای یک استادکار فقط یک ساعت زمان ببرد اما ما یک کمی بیشتر. کاری که وقتی استاد کار میبیند، میگوید: بهبه. وقتی این بهبه را میشنویم خستگی از تنمان بیرون میرود.
دریا و صدف در خانه
وقتی نجاری هنر خوانده باشد نتیجه کار هم متفاوت میشود. اینکه رنگهایی وارد دکوراسیون میشود که تا به حال نبوده. نگین نصیری از توجه به طبیعت و رنگهای همیشگی زندگی در کارهایشان میگوید: ما هر دو تحصیلات هنرهای تجسمی داشتهایم. من مجسمهسازی کردهام و شقایق کارش طراحی لباس بود. برای همین دید ما با آدمهای عادی کمی فرق میکند. اصل و پایه انتخاب رنگها را روی طبیعت و رنگهای اطراف آدمها گذاشتهایم مثلاً از رنگهای ساده و در دسترس هم نمیگذریم. رنگ سوپی که مادرتان درست میکند ترکیبی از سبز و قرمز است. رنگی کاملاً طبیعی و آشنا که به دل مینشیند. برای همین ما هم از رنگهایی استفاده میکنیم که همیشه هست ولی کسی فکر نمیکند روی مبل و صندلی بیاید. همین چند وقت پیش یک میز ناهارخوری 6نفره درست کردیم. هر صندلی یک رنگ و میز یک رنگ. اصل کار را براساس دریا و صدف گذاشتیم. هرکسی به این کار نگاه میکند میگوید چقدر آرامشبخش است. ما کار خارقالعاده و عجیبی نمیکنیم. این رنگها آنقدر به چشمشان آشناست که به دلشان مینشیند.
شقایق هم از یک جمله کاربردی و همیشگی مغازهشان میگوید: ما مدام از بقیه میپرسیم. اینکه چطور میتوانیم مثلاً این کمد را درست کنیم. اگر جواب بگیریم که هیچ اگر بگویند نه نمیشود، همین نه نمیشود ما را وادار میکند تا یک کاری بکنیم که بشود. قرار نیست کاری نشود. بعضی وقتها آنقدر یک کار انجام میدهیم تا به همه بگوییم میشود. بعضی وقتها هم تغییر کاربردی میدهیم. مثلاً یک وسیلهای تا یک زمانی برای خودش میز بود. اما از یک زمانی به بعد باید کمد باشد. این نگاه مهم است که هیچ چیز غیرممکن نیست. برای درست کردن کمی ایده و رنگ هست.
گرمای دلپذیر چوب
قدیمیها میگفتند چوب همان درخت است، گوشهای از دل طبیعت که شاید از اصلش جدا می شود و دیگر ریشه ندارد اما همیشه زنده است، گرم است، جان دارد. همین گرمی و کار با چوب اثرش را هم روی زندگی سازندهاش میگذارد.
شقایق میگوید: «هر کسی توی ذهنش هزار جور دعوای ذهنی دارد. من خودم از صبح تا شب فکرهای جور واجوری در مغزم دارم. با آدمها حرف میزنم، بحث میکنم. اما وقتی وارد نجاری میشوم و چوب را در دستم میگیرم چوب یک حال و گرمایی دارد که باعث می شود به هیچ چیز فکر نکنم. لحظهای که یک میز را سمباده میزنم. فقط من هستم و چوب و میز. همین آرامم کرد. شادم کرد.»
اما نگین از تمرکز میگوید: «کار با چوب تمرکزی لازم دارد که دوست داری با لذت این تمرکز را انجام بدهی. چند ماه گذشته روزهای راحتی برای من نبود. اما وقتی اینجا هستم 5 تا 7 ساعت به هیچ چیزی فکر نمیکنم، شب هم که به خانه میروم یک خستگی لذتبخش دارم. چند وقت پیش که کنار دست آقای قلیزاده کار یاد میگرفتم به من گفت نجاری هزار قانون دارد. اما 1000 قانون لذتبخش. هرچه این قوانین را بیشتر رعایت کنید، کارتان راحتتر جلو میرود. قانونهای کوچکی هم هست مثلاً این که چکش را که برمیداری همان جا باید سر جایش بگذاری و نکات دیگر…
استودیو هنری
هر شروعی یک نقطه ثابت رؤیایی هم دارد. این که قرار است چه کارهایی انجام بدهند و آن هدف ایدهآل کجاست.
نگین نصیری از رؤیاهایش میگوید: «دلم میخواهد یک استودیو هنری داشته باشم. مجموعهای از آدمها را جمع کنم. میخواهم یکسری کارهایی را که نمیشود انجام داد این جا انجام بدهیم. متأسفانه رابطه صنعت و دانشگاه خیلی ضعیف است. دلم میخواهد هنر را وارد زندگی و صنعت کنم. نه این که بازاری باشد، کالای لوکس باشد اما همچنان کاربرد هم داشته باشد. دیده شود. خدا را شکر تا این جا که کارمان خیلی خوب پیش رفته است. در مرحله بعدی میخواهیم کار طراحی و چاپ دستی هم خودمان انجام بدهیم. من بعد از تعطیلات عید میخواهم رویهکوبی یاد بگیریم.
شقایق هم میخواهد چرخکاری کند. برای این که ایدهآلی که در ذهن ماست خیلی سخت به دست میآید. مجبوریم همه مراحل کار را خودمان انجام بدهیم تا از کارمان راضی باشیم. در حال حاضر کارمان دیده شده. پیشنهاد دکوراسیون داخلی سالن اجتماعات یک برج مسکونی را داریم که برای ما قدم بزرگی است. هنرمان را وارد زندگی مردم میکنیم. تا حالا کار برای ما آزمون و خطا بود. اما بعد از این وارد مرحله جدی شدهایم. حالا دیگر باید خودمان را ثابت کنیم. باید بمانیم. کلی برنامه داریم. کارهای بعد از تعطیلات نوروز تازه شروع میشود. (اکرم احمدی/ایران بانو)
منابع : http://jamejamonline.ir – برترینها – چیدانه
مصاحبه با یک زن شاغل
زهره بکرانی، زن آهنگر و ابزارفروش: آبدیده شدهام اما سرد نه
شاید دیدن یک زن پای کوره آهنگری با یک انبر بزرگ و یک تکه آهن گداخته خیلی عجیب باشد، اما این منظره وقتی عجیبتر میشود که همان زن، انبر را روی سندان میگذارد و با قدرت پای ضربههای پتک میایستد تا تکه آهن را تبدیل به فولاد کند. این جا هرچه هست آهن است و آتش و انبر و پتک و سندان
منبع : جام جم سرا
مسافرکشی به سبک زنانه!
جام جم سرا: پراید سفید جلوی پایم ترمز میکند. دو تا مسافر، پشت نشستهاند. هر دو زن هستند، راننده هم زن است، حدوداً ۴۵ ساله، مینشینم صندلی جلو. سلام میکنم. با خوشرویی جواب میدهد. مانتو و شلوار قهوهای تنش است. مقنعه مشکی، ظاهرش را کاملاً اداری کرده، آدم در نظر اول فکر میکند لباس فرم پوشیده و استخدام جایی است، اما خانم راننده برای خودش کار میکند.
گفتوگو با «پوپک صابری» به مناسبت روز پدر و درگذشت پدرش
دختر «گل آقا»: پدرم همه مردم را «شاد» میخواست
جام جم سرا- گریه کرد، اما دردش را نگفت. بغض پوپک از غم رفتن پدر نبود. چرا که او طوری از گل آقای ملت ایران سخن میگفت که گویی «کیومرث صابری فومنی» هرگز از میان ما نرفته است، زنده است و نفس میکشد، لابهلای صفحاتی که برای مردم نوستالژی عجیبی دارد. مصاحبهای را که پیشتر، با دخترش «پوپک صابری» انجام گرفته، را در ادامه بخوانید.
آرزوها و تجربههای اولین قهرمان و مربی موتورکراس بانوان در ایران
گپی با زنان موتورسوار ایرانی: نورا نراقی و شهرزاد نظیفی [عکس]
جام جم سرا- پیست موتورسواری را صدای اگزوز موتور و گرد و غبار هوا پر کرده است؛ زنان رشته موتور کراس، سوار بر موتور با لباسهای مخصوص و پوتینهای خود آماده تمرین میشوند. نورا نراقی و شهرزاد نظیفی مادر و دختری هستند که با یکدیگر در پیست تمرین میکنند. آنها از جمله قهرمانان موتور کراس بانوان به شمار میروند.
محصولات خلاقانه کارگاه دو دختر نجار
نگين، مجسمهسازي خوانده، عكاسي و روزنامهنگاري كرده است و حالا هم در كنار كار طراحي وبسايت به نجاري مشغول است. از او ميپرسم مطمئني اين كار را هم ول نميكني؟ و او با اطمینان پاسخ میدهد که «نه چون عاشق هنر هستم».
شقايق، طراحي لباس خوانده و حالا ميخواهد ايدههايش را روي هر سطح مسطحي پياده كند. آنها از دانش و تكنيكي كه او براي طراحي روي پارچه دارد، به تكنيك منحصر بهفردشان براي چاپ روي چوب رسيدند و حالا بازار ايدههايشان خوب داغ است.
كارگاهي به وسعت تراس خانه
«هر روز در كارگاه كوچكمان همه مشكلات دنيا را حل ميكنيم. پايه صندليها را محكم ميكنيم و تمام تصميمات مهم جهان را ميگيريم. ميز گرد بزرگمان را سمباده ميزنيم و به تمام جنگها خاتمه ميدهيم و همانطور كه فكر ميكنيم كتابخانه را چه رنگي كنيم، تصميم ميگيريم، قيمت دلار بايد پايين بيايد. كارگاهمان دنيايمان ميشود و ما رهبرانش و هر روز راس ساعت پنج بعدازظهر دنيايمان را با تمام تصميمات بزرگش ميگذاريم و به دنياي واقعي بازميگرديم.
هر روز عصر، شروع دنياي ديگري است.» اين نوشتهاي است كه در صفحه اينستاگرام «استوديو آن» ميخوانيم. متني كه ميگويد زندگي روي خوشش را به دو نجار نشان داده است تا آنها به آرزويشان برسند. درباره ايده شكلگيري «استوديو آن» از آنها ميپرسم. ميگويند كه سالها در حرفههاي ديگري براي كساني كار كردهاند و هميشه كارفرما داشتهاند اما اين بار ميخواستند كاري را شروع كنند كه همهكارهاش خودشان باشند. نگين هميشه عاشق اين بوده كه كارگاه شخصي خودش را داشته باشد.
«استوديو آن» يك استوديوي هنري است كه فعلا در دو بخش فعاليت جدي انجام ميدهد؛ دكوراسيون داخلي و طراحي وبسايت. اما ايده اصليشان اين بود كه هنرمندان مختلفي در بخشهاي متعددي مانند طراحي لباس، فيلمبرداري، عكاسي و. . . را كنار هم جمع كنند و يك گروه هنري تمامعيار بسازند. اما این ايده خيلي بزرگ و شايد دستنيافتني بود. آنها ايده استوديوي وسيعشان را تخصصيتر و كوچكتر كردند و در اولين گام به ايده توليد وسايل و كالاهاي خلاقانه رسيدند.
براي شروع، اولين كارگاهشان را در تراس خانه شقايق راه انداختند. آنها كارهايي را با ابزارهاي بسيار ساده توليد و بازسازي كردند. براي اولين سفارش كار، يك ميز قديمي را ترميم و طرح جديد و البته منحصربهفرد خودشان را روي آن اجرا كردند. اما كار در خانه مشکلات خاص خود را داشت. بوي رنگ و تينر و حجم گرد و خاك، آنها را از تراس خانه بيرون فرستاد. در اين مدت دنبال مكاني براي اجاره بودند. خيليها وقتي ميشنيدند دو دختر ميخواهند مغازه نجاريشان را راه بيندازند، خوشحال ميشدند اما وقتي پاي قيمت اجارهها وسط ميآمد، همه وا ميرفتند.
پرداخت اجارههاي هنگفت براي دو نجار ممكن نبود و اينطور بود كه دو نجار جوان به كار در پاركينگ خانه نگين رضايت دادند. اما رفت و آمد اهالي ساختمان و همينطور سرماي زمستان روند كارشان را مختل ميكرد. يكي از برنامههاي ثابت هر روزه كارگاه، شستن ماشينهاي داخل پاركينگ بود كه كلي گرد و خاك رويشان مينشست چون آنها قصد نداشتند باعث آزار همسايهها شوند! آنها باز هم دنبال كارگاهي گشتند تا بتوانند از پس اجارهاش بربيايند.
نگين و شقايق ميخواستند هرچه زودتر كارهايشان را توليد و بازسازي و اولين نمايشگاهشان را برگزار كنند. در اين ميان، آقاي قليزاده يكي از آن مردهاي نيك روزگار، انبار مغازهاش را در اختيارشان قرار داد. دخترها قبلتر كارهاي دانشگاهيشان را زير نظر آقاي قليزاده انجام ميدادند و حالا او همهجوره از آنها حمايت كرده است.
مغازه، مغازه كوچكي است كه روزي انبار بوده و هنوز هم تا نيمهاش پر است از تختههاي چوب اما فضايي دارد كه آنها با خيال راحت طرحها و ايدههاي ويژهشان را در آنجا اجرا ميكنند. صبح دو نجار جوان با سلام و عليك اهالي كوچه و تعجب رهگذرانی كه آنها را در حال كار ميبينند، شروع ميشود و البته تشويق خانمهايي كه انگار تيمشان پيروز شده است.
محصولات کارگاه نگین و شقایق
ميز ناهارخوري
همزيستي با ساحل و صدف
تا بهحال شده قبل از خوردن يك بشقاب سوپ، به آن زل بزنيد و تركيب رنگي اين منظره زيبا را تماشا كنيد؟ طيف رنگي قرمز، نارنجي، كرم و جعفريهاي سبز در يك بشقاب سفيد. حالا تركيب اين رنگها را روي مبلمان خانهتان تصور كنيد؛ يك مبلمان خوش آب و رنگ. در تمام زندگي بسياري از قابهاي تصويري كه برايمان عادي يا روزمره شدهاند، بدون اينكه بدانيم به ما آرامش ميدهند چون ما خاطرات خوبي از آنها داريم و آن تركيبهاي رنگي احساس در ما ایجاد میکنند پس حتما حضورشان در مكان ديگري باز به ما آرامش ميدهد.
يكي از ويژگيهاي طراحيهاي استوديو آن، براساس همين قانون است. آنها براي انتخاب رنگهايشان در اجزاي دكوراسيون داخلي اصولي دارند که مهمترين شان انتخاب رنگهايي است كه در طبيعت وجود دارد. در ميز ناهارخوري كه آنها طراحي كردهاند از رنگ دريا، ساحل و صدف الهام گرفته شده است که اين كار يكي از پرطرفدارترين كارهاي استوديو آن است.
ميز آرايش
تغيير كاربري يك كمد دو در
انبار چوب پر بود از تكهها و شاخههاي چوبهايي كه در نگاه اول فكر ميكردي به هيچ دردي نميخورند و نهايتا ميتوانند نقش هيزم يك شومينه را بازي کنند. اما نجارهاي حرفهاي ميدانند چوبها هم مانند فرشها هرچه قديميتر باشند با ارزشتر و گرانقيمتتر ميشوند. در كنار ديوار انبار، پر بود از تختههاي كمدي كه قرار بود به ميز آرايش يا يك ميز عسلي تبديل شوند. خانم نجار ميگويد: «هرچه از عمر چوب ميگذرد، سبكتر ميشود و كار بهتر از آب درميآيد.»
نيمكت
زندگي دوباره
قسمت عمده كارهاي «استوديو آن»، علاوه بر توليد، بازسازي كارهاست. آنها از يك كمد قديمي كاملا از مد افتاده، يك تخت كاملا بهروز ميسازند. به عبارتي، آن را به نفع سليقه روز تغيير كاربري ميدهند. كمدي كه تا ديروز كسي رغبتي براي نگهداشتنش در خانه نداشت، حالا به نيمكتی پرطرفدار تبديل ميشود. اما ميزهايي هم بودند كه اجزاي آن از هم باز نشده بود و صرفا در صف انتظار اصلاح بهسر ميبردند. كارهاي چوب قديمي كه طراحي آنها مورد پسند نجاران سختپسند است، تغيير كاربري نميدهند و صرفا بازسازي و ترميم ميشوند و رنگ و لعاب «استوديو آني» به خودشان ميگيرند.
چمدان
خاطرات بالشي
شايد هيچوقت صاحبان اين چمدانها فكر اين را هم نميكردند كه روزگاري جاي لباسها و قابعكسهاي داخل چمدانشان را اين بالشهاي كوچك بگيرد؛ بالشهايي كه نقش و نگار رويشان دست كمي از يك قاب عكس ندارد. هرچند نميشود داخل اين چمدانها لم داد و ساعتي را به كتابخواندن يا موسيقي گوش دادن گذراند اما فكرش را بكنيد يكي از اين چمدانها را در گوشهاي از اتاق نشيمن در كنار چند گلدان بگذاريم. آن وقت است كه خاطرات از داخل چمدانها مثل هوايي كه تنفس ميكنيم بيرون ميريزند و ما را به دنياي ديگري ميبرند.
گشتی در کارگاه نجاری نگین و شقایق، دختران نجار ایرانی!
کار با اهالی فن: در هفتمین مغازه از کوچهای که هفت نجار دارد، بوی چوب و بساط آواز شجریان به راه است. گلدانهای شمعدانی جلوی در یکی از مغازهها ردیف شدهاند. دو نفر با لباس کار و عینک در حال نجاری هستند و حالا بهخاطر ردیف گلدانها هم که شده، پیدا کردن مغازهای که دو دختر در آن نجاری میکنند، سخت نیست. دو نفری که وقتی عینک و ماسک میزنند، شاید اصلا نشود فهمید که دخترند! نگین و شقایق حدود یک سال است که عجیبترین تجربه زندگیشان را شروع کردهاند؛ تجربه کار در یک استودیوی نجاری.با چیدانه همراه باشید .
کارگاه نجاری نگین و شقایق
«هر روز در کارگاه کوچکمان همه مشکلات دنیا را حل میکنیم. پایه صندلیها را محکم میکنیم و تمام تصمیمات مهم جهان را میگیریم. میز گرد بزرگمان را سمباده میزنیم و به تمام جنگها خاتمه میدهیم و همانطور که فکر میکنیم کتابخانه را چه رنگی کنیم، تصمیم میگیریم، قیمت دلار باید پایین بیاید. کارگاهمان دنیایمان میشود و ما رهبرانش و هر روز راس ساعت پنج بعدازظهر دنیایمان را با تمام تصمیمات بزرگش میگذاریم و به دنیای واقعی بازمیگردیم. هر روز عصر، شروع دنیای دیگری است.» این نوشتهای است که در صفحه اینستاگرام “استودیو آن” میخوانیم. متنی که میگوید زندگی روی خوشش را به دو نجار نشان داده است تا آنها به آرزویشان برسند.
درباره ایده شکلگیری “استودیو آن” از آنها میپرسم. میگویند که سالها در حرفههای دیگری برای کسانی کار کردهاند و همیشه کارفرما داشتهاند اما این بار میخواستند کاری را شروع کنند که همهکارهاش خودشان باشند. نگین همیشه عاشق این بوده که کارگاه شخصی خودش را داشته باشد. “استودیو آن” یک استودیوی هنری است که فعلا در دو بخش فعالیت جدی انجام میدهد؛ دکوراسیون داخلی و طراحی وبسایت. اما ایده اصلیشان این بود که هنرمندان مختلفی در بخشهای متعددی مانند طراحی لباس، فیلمبرداری، عکاسی و. . . را کنار هم جمع کنند و یک گروه هنری تمامعیار بسازند. اما این ایده خیلی بزرگ و شاید دستنیافتنی بود. آنها ایده استودیوی وسیعشان را تخصصیتر و کوچکتر کردند و در اولین گام به ایده تولید وسایل و کالاهای خلاقانه رسیدند. برای شروع، اولین کارگاهشان را در تِراس خانه شقایق راه انداختند. آنها کارهایی را با ابزارهای بسیار ساده تولید و بازسازی کردند.
برای اولین سفارش کار، یک میز قدیمی را ترمیم و طرح جدید و البته منحصربهفرد خودشان را روی آن اجرا کردند. اما کار در خانه مشکلات خاص خود را داشت. بوی رنگ و تینر و حجم گرد و خاک، آنها را از تراس خانه بیرون فرستاد. در این مدت دنبال مکانی برای اجاره بودند. خیلیها وقتی میشنیدند دو دختر میخواهند مغازه نجاریشان را راه بیندازند، خوشحال میشدند اما وقتی پای قیمت اجارهها وسط میآمد، همه وا میرفتند. پرداخت اجارههای هنگفت برای دو نجار ممکن نبود و اینطور بود کهدو نجار جوان به کار در پارکینگ خانه نگین رضایت دادند. اما رفت و آمد اهالی ساختمان و همینطور سرمای زمستان روند کارشان را مختل میکرد. یکی از برنامههای ثابت هر روزه کارگاه، شستن ماشینهای داخل پارکینگ بود که کلی گرد و خاک رویشان مینشست چون آنها قصد نداشتند باعث آزار همسایهها شوند!
آنها باز هم دنبال کارگاهی گشتند تا بتوانند از پس اجارهاش بربیایند. نگین و شقایق میخواستند هرچه زودتر کارهایشان را تولید و بازسازی و اولین نمایشگاهشان را برگزار کنند. در این میان، آقای قلیزاده یکی از آن مردهای نیک روزگار، انبار مغازهاش را در اختیارشان قرار داد. دخترها قبلتر کارهای دانشگاهیشان را زیر نظر آقای قلیزاده انجام میدادند و حالا او همهجوره از آنها حمایت کرده است.
مغازه، مغازه کوچکی است که روزی انبار بوده و هنوز هم تا نیمهاش پر است از تختههای چوب اما فضایی دارد که آنها با خیال راحت طرحها و ایدههای ویژهشان را در آنجا اجرا میکنند. صبح دو نجار جوان با سلام و علیک اهالی کوچه و تعجب رهگذرانی که آنها را در حال کار میبینند؛ شروع میشود و البته تشویق خانمهایی که انگار تیمشان پیروز شده است.
نگین نصیری مجسمهسازی خوانده، عکاسی و روزنامهنگاری کرده است و حالا هم در کنار کار طراحی وبسایت به نجاری مشغول است. از او میپرسم مطمئنی این کار را هم ول نمیکنی؟ و او با اطمینان پاسخ میدهد که نه چون عاشق هنر است.
شقایق، طراحی لباس خوانده و حالا میخواهد ایدههایش را روی هر سطح مسطحی پیاده کند. آنها از دانش و تکنیکی که او برای طراحی روی پارچه دارد، به تکنیک منحصر بهفردشان برای چاپ روی چوب رسیدند و حالا بازار ایدههایشان خوب داغ است.
منبع : چیدانه