درباره سید خندان و پل سید خندان

سید خندان
سید خندان

سید خندان نام چهار راهی در تهران است.

پل سیدخندان مرز میان منطقه ۷ و منطقه ۳ شهرداری تهران بر روی این چهار راه واقع شده است.

نام سید خندان بر گرفته از اقا
نام این چهار راه برگرفته از قهوه خانه دار معروف سید خندان قهوه چی است که از افراد بزرگ و معتبر آن منطقه بوده است.

به رسم آن روزگار که بزرگان محله های تهران، قهوه خانه و یا زورخانه داشتند، سید خندان نیز دارای قهوه خانه ای در چهارراه سید خندان کنونی بوده است.

سید خندان

نوه از پدر بزرگش می‌گوید
سيد جعفر چطور سيدخندان شد؟
رضا افراسيابي- پشت نام بسياري از خيابان‌ها يا محله‌هاي منطقه قصه‌اي نهفته است كه اغلب از آن بي‌خبريم. درست مثل پل سيد خندان و خيابان‌هاي اطراف آن.
پشت نام بسياري از خيابان‌ها يا محله‌هاي منطقه قصه‌اي نهفته است كه اغلب از آن بي‌خبريم. درست مثل پل سيد خندان و خيابان‌هاي اطراف آن. زمين‌هاي اين محدوده نزديك به 200 سال پيش، همه خشك و بي‌استفاده بود و فقط مسافران كاروان‌هايي كه از آنجا عبور مي‌كردند، به آن نگاهي مي‌انداختند. اين وضع ادامه داشت تا اينكه سيد «جعفر شاه صاحب» براي تحصيل دروس حوزوي به تهران مي‌آيد و در يكي از باغ‌هاي اين محدوده ساكن مي‌شود.

سيد جعفر شاه صاحب در آن روزها طلبه بوده اما براي كسب روزي حلال كشاورزي و دامداري را شروع مي‌كند و به واسطه حضور او در اين محدوده بركت و‌ آباداني به اين زمين‌ها هديه مي‌شود. علاوه بر اينكه به واسطه خيرخواهي و مردمداري‌اش در دل همه جا داشت ساكنان و رهگذران آن زمان، او را امين خود مي‌دانستند. همه اينها بهانه‌اي شد تا در اين گزارش سبك زندگي سيد جعفر شاه صاحب يا همان «سيد خندان» معروف كه سنگ بناي شكل‌گيري سيد خندان را گذاشت را در گفت‌وگو با «حسين مير جعفري» نوه او مرور كنيم.

آتش بيك
نام خانوادگي قديمي‌ها قصه‌اي داشته كه شنيدن آنها خالي از لطف نيست. چراكه بسياري از آنها برگرفته از شغل يا طبقه اجتماعي‌شان بوده است و به قول معروف بي‌دليل آن نام خانوادگي روي هيچ طايفه‌اي نگذاشته‌اند. ميرجعفري درباره شهرت خانوادگي پدربزرگش مي‌گويد: «به دليل اينكه اجداد پدربزرگ من در كشمير هند زندگي مي‌كردند، شهرت خانوادگي‌شان «شاه صاحب» شده بود. اما به دليل درگيري‌هاي حكومتي فراري مي‌شوند و به ايران مي‌آيند. خانواده شاه صاحب براي سكونت به روستاي جاسب در استان قم مي‌روند.» ميرجعفري قصه تغيير شهرت خانوادگي پدربزرگش را تعريف مي‌كند. اين‌طور شنيده‌ام:

«پدربزرگ من باغ بزرگي در محله رستم‌آباد داشت كه پهلوی اول براي‌ تردد كاروان عروسي پهلوی دوم دستور مي‌دهد كه او اين ديوار را سفيد كند. پدربزرگ من از اجراي فرمان پهلوی اول سرپيچي مي‌كند و او از اين اتفاق بسيار عصباني مي‌شود. بعد از مراسم عروسي به باغ مي‌آيد و به تعدادي از گماشته‌هايش دستور مي‌دهد كه ديوار را تخريب كنند. رضاخان مي‌پرسد «ناراحت شدي؟» او مي‌گويد: «نه. زورت به اين ديوار مي‌رسيد كه خرابش كردي.» پدربزرگ قطعه فلزي را چند دقيقه در تنور قرار مي‌دهد و آن را به طرف شاه مي‌گيرد: «اگر ادعاي مردي داري اين را بگير.» رضاخان باغ را با ناراحتي ترك مي‌كند و لقب «آتش بيك» را به او مي‌دهد.»

تهران پل سید خندان
تهران پل سید خندان

سمت راست. سید خندان و سمت چپ. نصرالله .پسربزرگ

تهران پل سید خندان
تهران پل سید خندان

كشكول او پر از شكلات و آجيل بود
در لابه‌لاي صحبت‌ها، ميرجعفري مدام مي‌گويد: «ساده بگويم كه شرافت و مردمداري در زندگي پدربزرگ موج مي‌زد.» وقتي از ميرجعفري مي‌خواهم كه در اين‌باره توضيح بدهد، تعريف مي‌كند: «پدربزرگ هميشه سعي مي‌كرد طوري رفتار كند كه برازنده يك سيد است و توجه فراواني داشت كه رفتار و گفتارش دل جدش را نشكند. او قصد داشت به حوزه علميه برود تا درس طلبگي بخواند تا از طريق تبليغ آموزه‌هاي دين بتواند به مسلمانان خدمت كند. به حضرت علي(ع) هم ارادت فراواني داشت و ذكر لب‌هايش يا علي(ع) بود. بيشتر كساني كه او را از نزديك مي‌شناختند به او «سيد جعفر گل مولا» هم مي‌گفتند و اين شهرت را روي كلاهي كه هميشه آن را سر مي‌كرد، نوشته بود. خودش از شنيدن اين اسم كه به او لقب داده بودند بسيار لذت مي‌برد و آن كلاه برايش حكم تاج پادشاهي داشت. يكي از دغدغه‌هاي اصلي پدربزرگ خدمت به دين بود و عقيده داشت كه اگر من انسان خوبي باشم، بهترين تبليغ را براي دين خودم مي‌كنم.» او قصه كشكول پر از خوردني‌هاي خوشمزه سيد جعفر را هم اين‌طور تعريف مي‌كند: «پير و جوان، فقير و غني، برايش فرق چنداني نداشت و سعي مي‌كرد دل همه را به دست بياورد. هميشه در كشكول شكلات و آجيل مي‌ريخت تا با هر كسي كه سلام و احوالپرسي مي‌كند، هديه بدهد. براي كودكان، خوردن هداياي خوشمزه كشكول او لذت بي‌اندازه‌اي داشت.»

دوست داشت مردم را خوشحال کند
يكي از سؤال‌هايي كه شايد براي شما هم پيش آمده اين است كه چرا سيد جعفر، سيد خندان لقب گرفت. ميرجعفري با لبخندي كه روي چهره‌اش نشسته توضيح مي‌دهد: «پدربزرگ من هداياي ساده‌اي مثل شكلات و آجيل را به مردم مي‌داد تا آنها را خوشحال و خندان ببيند. انگار كه نمي‌توانست از كنار هيچ‌كس بي‌تفاوت بگذرد. خودش هم هميشه خندان بود و كمتر كسي او را عبوس و ناراحت در تمام دوران زندگي‌اش ديده است. به همين دليل اهالي محله به او لقب «سيد خندان» داده بودند. خود پدربزرگ هم وقتي اين لقب را مي‌شنيد خنده به لب‌هايش مي‌نشست.» او از اعتماد اهل محله به سيدخندان توضيح مي‌دهد: «خدا را شكر اهالي محل خيلي به او اطمينان داشتند و تا كسي گره‌اي به زندگي‌اش مي‌افتاد، در خانه او را مي‌زد. چراكه مي‌دانست دست خالي برنمي‌گردد و بالاخره كاري مي‌كند تا گرفتاري‌اش حل شود. بارها پيش آمده بود كه وقتي كسي قصد سفر زيارتي داشت يا اينكه براي مراسم عروسي فرزندش پول نياز داشت پيش پدربزرگ مي‌آمد. از طرفي هر وقت ميوه‌هاي باغ را برداشت مي‌كرد، آنها را در سبدهاي مخصوص كه داخل آنها مشخص نبود مي‌ريخت و خودش به در خانه نيازمنداني كه آنها را از نزديك مي‌شناخت مي‌برد. خيلي توجه داشت ميوه‌اي كه به آنها مي‌دهد درجه يك و مرغوب باشد.»

پذيرايي از مسافران خسته از راه
در گذشته پل سيد خندان و خيابان‌هاي اطراف آن هيچ شباهتي با وضع امروزي نداشته است و اگر به سمت شمال مي‌ايستادي به راحتي مي‌توانستي كوه‌هاي شميران را ببيني. چراكه همه جا بيابان بود و تقريباً تنها خانه‌اي كه در آن محدوده قرار داشت، باغ سيد خندان بود. اين خانه باغ بزرگ، بالاتر از پل سيد خندان و در كنار زمين مسجد بود. ميرجعفري از عادت پسنديده پدربزرگش براي خدمت به مردم تعريف مي‌كند: «بسياري از كاروان‌هاي مسافرتي و زيارتي از اينجا عبور مي‌كردند و پدربزرگ از اين فرصت بهترين استفاده را مي‌كرد. او كه با دست‌هاي خود روي قنات چاه آب حفر كرده بود كوزه‌اش را پر مي‌كرد. شال سبز رنگ را دور كمر مي‌بست و كلاه روي سر مي‌گذاشت و با كوزه‌اي پر از آب و مقداري نان و پنير و خرماي ساده به استقبال مسافران خسته از راه مي‌رفت. طوري اين كار را انجام مي‌داد كه انگار وظيفه است و اگر انجام ندهد، مورد بازخواست قرار مي‌گيرد.» سبك و سياق سيد خندان در پذيرايي از مهمانان سبب شده بود تا همه او را به‌عنوان مردي مهربان بشناسند: «او مسافراني را كه با اهل و عيال بودند و خستگي راه امان‌شان را بريده بود، به باغ خود دعوت مي‌كرد تا كمي استراحت كنند و جان دوباره بگيرند. كم نبودند مسافراني كه وقتي به اينجا مي‌رسيدند، سراغ باغ پدربزرگ را مي‌گرفتند.»

تهران پل سید خندان
تهران پل سید خندان

نام نيك او جاودانه شد
اين همه مهرباني و مردمداري او در حق مردم به‌ويژه اينكه او ميان آنها هيچ تفاوتي قائل نمي‌شد، او را عزيز عام و خاص كرده بود. گواه اين حرف اطمينان و ارادتي است كه اهالي به او داشتند و به قول معروف چيزي كه او مي‌گفت برايشان حجت بود. ميرجعفري درباره اينكه چرا نام پدربزرگ او روي اين محله مانده است توضيح مي‌دهد: «تا قبل از او زمين‌هاي اين اطراف خشك و بي‌استفاده بود و هيچ سرسبزي در آن اطراف وجود نداشت. اما پدربزرگ من با كشاورزي و تلاش فراوان نه تنها باغ خود بلكه زمين‌هاي اطراف را ‌آباد كرده بود. براي همين بعد از درگذشت او نام سيدخندان روي اين محدوده ماند. مردمداري پدربزرگ سبب شد تا نام نيك او در محل زندگي‌اش جاودانه شود.» او ادامه مي‌دهد: «پدربزرگ من وقتي به تهران آمد ديگر به جاسب برنگشت تا اينكه در 56 سالگي راهي زادگاه مادري‌اش شد. چند روز بعد از اينكه به شهر جاسب رسيد، به رحمت خدا رفت و امروز مزار او در آنجا قرار دارد. با خودم فكر مي‌كنم كه شايد به او الهام شده بود كه قرار است به منزلگاه ابدي برود و براي همين به شهر جاسب و زادگاهش برگشت.»

نوه سيدخندان در ميان راننده تاكسي‌ها
وقتي همراه با ميرجعفري براي عكاسي زير پل سيدخندان رفته بوديم و مشغول گفت‌وگو بوديم. يكي از راننده تاكسي‌ها جلو آمد و با تعجب از علت عكاسي پرسيد و وقتي متوجه شد كه از نوه سيدخندان عكس مي‌گيريم مشتاقانه به طرف او آمد. او با صداي بلند ديگر همكارانش را هم صدا ‌كرد تا آنها هم نوه سيدخندان را ببينند و در عكس يادگاري حضور داشته باشند. در اين قسمت توصيف ديدار رانندگان تاكسي با نوه سيدخندان را مي‌خوانيد.

حس خوب كار در سيدخندان
«محمدرضا علي آشتياني» نخستين كسي است كه متوجه حضور نوه سيدخندان در پايانه مي‌شود و مشتاقانه به طرف او مي‌رود. قبل از اينكه سؤالي از او بپرسم خودش تعريف مي‌كند: «سال‌هاست در اين پايانه كار مي‌كنم و صبح و شب نام سيدخندان را بر زبان مي‌آورم. اما هميشه دوست داشتم بدانم كه اين سيدخندان چه كسي بوده است؟ يا اينكه چرا نام او روي محله ماندگار شده است؟ در طول اين سال‌ها اطلاعات پراكنده‌اي هم به دست آوردم از جمله اینکه او مرد مهرباني بوده و اخلاق خوشي هم با غريب و آشنا داشته است.»

از ديدار او تعجب كردم
راننده تاكسي ديگري كه به ديدار ميرجعفري مي‌آيد «داود زلفي‌گل» است كه از قديمي‌هاي پايانه زير پل سيدخندان محسوب مي‌شود. خوب كه نگاه مي‌كني مشخص است كه او از ديدار با نوه سيدخندان به شدت تعجب كرده و در اين‌باره مي‌گويد: «بعضي وقت‌ها كه مسافر ندارم و بيكار هستم با شنيدن نام سيدخندان از زبان ديگر راننده تاكسي‌ها از خودم می‌پرسم كه او چه كسي بوده است؟ اما آنقدر گرفتاري در زندگي‌ام دارم كه وقت مطالعه براي كسب اطلاعات بيشتر را نداشته‌ام. امروز كه نوه سيدخندان را مي‌بينم خيلي تعجب كردم و خيلي لذت بردم.»

كاش قطعه زميني نصيب ما مي‌شد
«هميشه از خودم مي‌پرسيدم كه امروز نزديكان سيدخندان كجا زندگي مي‌كنند و مشغول چه‌كاري هستند. با خودم فكر مي‌كردم كه حتماً بخش قابل توجهي از زمين‌هاي اين محدوده به سيدخندان تعلق داشته و آنها نيز از اين موضوع بي‌بهره ‌نمانده‌اند. بعضي وقت‌ها به شوخي به ديگر راننده تاكسي‌ها مي‌گفتم كه ‌اي كاش به ما كه سال‌هاست زير پل سيدخندان كار مي‌كنيم هم قطعه زميني مي‌دادند. همين حالا درباره مستغلات باقي‌مانده از نوه‌اش مي‌پرسم.» اين جملات را «جلال نوري‌فر» مي‌گويد كه 10 سالي مي‌شود زير پل سيدخندان كار مي‌كند.

از سيدخندان فقط شلوغي‌اش را مي‌شناختم
«حسن فتن» هم يكي از راننده تاكسي‌هاي قديمي زير پل سيدخندان است و طبيعي است كه بارها در ترافيك اين محدوده معطل شده باشد. او به ميرجعفري مي‌گويد: «تا امروز تصور من از سيدخندان فقط شلوغي و بوغ و ترافيك بود تا اينكه شما را ديدم و نظرم به كل تغيير كرد. از اينكه در ميان گرفتاري‌هاي زندگي قسمت شد تا نوه سيدخندان را ببينم خوشحال هستم. دوست دارم درباره جد بزرگوار شما بيشتر بدانم و از گذشته‌هاي اين محدوده‌ها تعريف كنيد.»

منبع: همشهری محله http://www.mahaleman.ir

سید خندان نام ایستگاه اتوبوس بود در جاده قدیم شمیران، این سید چند حلب آب سرد داشت که داخل رادیاتورهای ماشینهای که موتور آنها گرم می کرد می ریخت. سید خندان پیرمردی روشن ضمیر و دانا بوده که از آینده خبر می داده است و پیشگوئیهای او زبانزد مردم سی چهل پیش تهران (سال تألیف کتاب 1350 شمسی) بوده است(بلاغی،1386: 168). این سید نیک نفس و پاک نهاد هنگامی که از بیابانهای اطراف ایستگاه سید خندان می گذشته، در حالی که به نظر می رسید صفحه ای از آینده را جلو چشم آورده، با صدای بلند می خندیده است. به احترام این پیرمرد روشن ضمیر این منطقه را “سید خندان” نامیده اند(بلاغی،1386:169). ظاهرا وی در این نقطه قهوه خانه ای داشته است.

روایتی دیگر نیز در رابطه با سیدخندان است که می گویند این فرد ارمنی بوده و نوادگان او در حال حاضر در محله زرگنده زندگی می کنند(مصاحبه با سجادی نژاد، 1388).

سجادی نژاد در رابطه با این محله می گوید: با توجه به اینکه محله توقفگاه بود به نظر می رسد قدمت آن به زمان ناصرالدین شاه می رسد. وی می گوید که در گذشته محلات اطراف وجود نداشت و سیدخندان به صورتی دهی خوش آب  و هوا با درختان و فضای سبز وسیع بود که به مرور با توسعه شهر تهران از فضای سبز آن کاسته و به تعداد ساختمانهای آن افزوده شد. قدمت تاریخی این محله را حدود 150 سال ارزیابی نموده  اند(مصاحبه با سجادی نژاد، 1388).

محله سیدخندان تا پیش از ساخته شدن اتوبانهای سطح منطقه محله ای با بافت همگون بود و افرادی در آن زندگی می کردند که اصالتا در همین محله متولد و بزرگ شده بودند اما در حال حاضر با توجه به گسترش اتوبانها و …. تعداد مهاجران ساکن در محله افزایش چشمگیری داشته است و بافت محله را تحت تاثیر خود قرار داده است (مصاحبه با سجادی نژاد، 1388).

مسجد فتوره چی

این مسجد در جاده قدیم شمیران در محل سید خندان واقع است(بلاغی، 1386: 169)

حضور ارامنه در محله سیدخندان

آن طور که بیان می شود این محله قبل از انقلاب دارای ارامنه زیادی بود به گونه ای که خیابان جلفا به دلیل حضور این اقلیت مذهبی جلفا نام گرفته بود آ«ها اغلب کسانی بودند که از منطقه جلفای اصفهان به این محله مهاجرت کرده بودند. اوایل انقلاب آنها با استفاده از نمادهای خاص خود مغازه ها و منازل خود را از سایر منازل متمایز کرده بودند. آنها به همین خاطر جلوی مغازه هایی که مربوط به ارامنه بود را علامت های خاصی نصب کرده بودند. نکته قابل توجه این بود که اکثر رستورانهایی که دارای کیفیت بهتری بودند متعلق به ارامنه بود (مصاحبه با سجادی نژاد، 1388).

مشکل محله سیدخندان

یکی از مشکلات مهم محله سیدخندان که بر بافت اجتماعی و فرهنگی و میزان امنیت محله تاثیر قابل توجهی داشته است وجود ترافیک همیشگی خیابان جلفا می باشد . این معضل از مواردی است که بایستی توسط مدیریت شهری مورد توجه قرار گیرد تا محله سیدخندان بیش از این دچار مخاطره نشود.

WhatsApp us