عمارت آصف

عمارت آصف

 

عمارت آصف که با نام خانه کرد در سنندج معروف است، به عنوان نمادی از هویت فرهنگی اقوام کرد و گنجینه مردم‌شناسی مردم کرد از با ارزشترین آثار فرهنگی و تاریخی کردستان است. عمارت آصف که امروز در برگیرنده بخشی از پروژه فرهنگی خانه کرد، شامل فضاها و غرفه‌های نمایشی موزه‌است، که یکی از قدیمی‌ترین بناهای شهر سنندج محسوب می‌شود و در خیابان شاپور، نزدیک مسجد دارالاحسان قرار دارد. این عمارت توسط «آصف اعظم» (میرزا علی نقی خان لشکر نویس) در دوره صفویه احداث شد.

 

 

دوره صفویان , صفویه

دوره صفویان , صفویه

دوره صفویه

خاندان صفویه

صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی)  بر ایران فرمانروایی کردند.

بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغان‌ها شکست خورد و سلسلهٔ صفویان برافتاد.

دوره صفویه از مهم‌ترین دوران تاریخی ایران به شمار می‌آید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان،طاهریان، زیاریان، آل بویه و سربداران روی کار آمدند، لیکن هیچ‌کدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و میان مردم ایران یکپارچگی پدید آورند.  این دوره یکی از سه مرحله دوران طلایی اسلام و دوره اوج تمدن اسلامی است.

صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران قرار دادند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه (در دست شاه) بود. پس از ساختن پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرده و از ثبات و یکپارچگی برخوردار گردیده و در زمینهٔ جهانی نام‌آور شد.

در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریان‌های بازرگانی، (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن)، جنگ‌های بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد که علت این جنگ‌ها جریان‌های زمینی و دینی بود.

ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره می‌توان قرچقای خان، الله‌وردی خان گرجی، و امام قلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس بزرگ بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی نام‌ور هستند. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند.

شاعران دوره صفویه 

از شاعران بزرگ و نامدار این دوره می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و میر رضی آرتیمانی اشاره کرد .

صفویان همواره بزرگترین سد در برابر ترکان عثمانی بودند و اندیشهٔ بازپس‌گیری مرزهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را داشتند. صفویان در جنگ‌های خود با عثمانی‌ها همواره با نام ایران می‌جنگیدند.

ترکان عثمانی تا پیش از بیرون رانده شدنشان به دست شاه عباس بزرگ، آذربایجان و قفقاز را به اشغال درآورده و از مردمان این سامان کشتار فراوانی کردند.

صفویان فرهنگ، هنر، موسیقی، معماری ایرانی و ادبیات پارسی را گسترش می‌دادند و سرانجام شاه عباس پایتخت خود را به اصفهان جابجا کرد.


چکیده :

در تاریخ ایران پس از اسلام ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی است مهم؛ زیرا که پس از قرنها ، ایران توانست با دستیابی مجدد به هویت ملی ،‌ به کشوری قدرتمند و مستقل در شرق اسلامی تبدیل شود. این کشور به رقابتی نزدیک به امپراطوری شمال برمی خیزد و دایره سروری و خلافت عثمانیان را بر ممالک اسلامی رد می کند. حکومتی که صفویان در اوایل قرن دهم هجری برپا کردند یک حکومت مذهبی و بر پایه تشیع بود، این دوره نزدیک به دو قرن و اندی طول کشید. با تأسیس این حکومت مقطع جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد

زمانه ای که ایرانیان برای کسب هویت خود به تکاپو پرداختند، و لذا این دوران از اهمیت خاصی برخوردار شد . با توجه به تأثیر طولانی مدت دستاورهای صفویان تا عصر حاضر، می توان گفت که آنها در حل و فصل مشکلات برخاسته از امور نظامی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی تا حدود قابل ملاحظه ای موفق بودند .

در این دوره ، نعمت و فراوانی حاصل شد، امنیت بر راهها سایر گسترد، تجارت و بازرگانی به شکوفایی رسید؛ اقلیتها محل تساهل و تسامح مذهبی قرار گرفتند؛ دشمنان خارجی عقب زده شدند؛ هنرها و صنایع در حد و حجم قابل اعتنایی شکوفان گردیدند و دانشمندان بزرگی در عرصه فلسفه پدیدار شدند. سلسله هایی که پس از صفویان بر سر کار آمدند در پیدا کردن راه حل برای مشکلات موجود جامعه به اندازه صفویان موفق نبودند. نظام صفویان به رغم فشارهای داخلی و خارجی به مدت دویست و بیست و پنج سال در ایران ثبات و استواری پدید آورد .


داستان درباره شاه عباس :
تاورینه نویسنده اروپایی در جایی نقل می کند : شبی شاه عباس در لباس یک دهقان از قصر خارج و یک من نان (900 درهم ) و یک من گوشت از دکانهایی که در میدان نقش جهان بر پا شده بود خرید شاه عباس اجناسی را که خریده بود به قصر آورده و دستور داد وزیر در حضور مقامات ارشد کشور آنها را وزن کند که نان 843 درهم و گوشت 857 درهم وزن داشت به سختی توانستند شاه را از اعدام فوری رئیس امنیه و فرماندار اصفهان منصرف کند شاه به این رضایت داد که نانوا و قصاب را به شدت مجازات نمایند .


از جنبه‌های ویژهٔ خاندان صفویه در دوران پس از اسلام ایران، رسیدن اصل و نسب و تبار آنها به صوفیان می‌باشد. این جنبهٔ تمایز پادشاهی صفویه سبب مقایسه آنها با پادشاهی پیش از اسلام ساسانی می‌شود، دودمانی که پایه‌گذاران آن از ردهٔ موبدان زرتشتی بودند و دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی کشور اعلام کردند. همچنین این نکته باید گفته شود که نیاکان صوفی خاندان صفویه اصالتاً شیعه نبودند بلکه آنها پیرو گروه شافعی اهل سنت بودند. تغییر آیین گروه صوفیان خاندان صفوی به گروهی نظامی – سیاسی شیعه‌گرا در زمان نوهٔ شیخ صفی‌الدین اردبیلی، یعنی خواجه علی آغاز شد.

شاهان دودمان صفویه در زمان به شاهی رسیدنشان به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گفتند (به جز شاه اسماعیل یکم که از بدو تولد دوزبانه بود و به هر دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی سخن می‌گفت و شعر می‌سرود) اما نیاکان آنها در اصل ترکیبی از نژادهای کرد، آذری، گرجی و یونانی  بودند. همچنین این شاهان ادعای سیادت نیز می‌کردند . و اینکه از تبار پیامبر اسلام هستند ولی با این وجود بسیاری از پژوهش‌گران در مورد درست بودن این گفته شک دارند.

احسان یارشاطر در مورد زبان مادری صفویان می‌نویسند: “خاندان صفوی در اصل ایرانی زبان بودند- چنانچه از دوبیتی‌های شیخ صفی‌الدین، نیای بزرگ آنها برمی‌آید – ترکیزه شدند و زبان ترکی را به عنوان زبان مادری خود پذیرفتند” . اصالت کردی
بر اساس گفتهٔ راجر سیوری یکی از پژوهشگران جریان‌های دورهٔ صفویه:

براساس نوشتارهای موجود در زمان اکنون، شکی در این نیست که خاندان صفویه به طور قطع دارای ریشهٔ ایرانی است نه ریشهٔ ترکی که گاهی بدان خوانده می‌شود. این احتمال وجود دارد که اصلیت این خاندان از کردستان ایران آمده باشد که بعدها به آذربایجان کوچ کرده‌اند. جایی که آنها زبان ترکی آذربایجانی را از ترک‌زبانان آنجا فراگرفته و سرانجام در سدهٔ یازدهم میلادی در شهر اردبیل جای گزیده‌اند.
همچنین بر اساس سخنان ولادیمیر مینورسکی ، خاورشناس روسی:

از ۹۷۰ تا ۱۵۱۰ میلادی، آذربایجان به پناهگاه اصلی و مرکزی برای یکپارچگی صفویان تبدیل گشت، کسانی که از بومیان اردبیل بودند و اصالتاً به یکی از گویش‌های محلی زبان‌های ایرانی سخن می‌گفتند.

گزیده‌ای از نسک صفوه الصفا که نشان دهندهٔ کردتبار بودن نیاکان شیخ صفی الدین است.
کهن‌ترین اثر نوشته دربارهٔ تبارنامه خاندان صفوی و نیز تنها نوشته‌ای در این باره که به پیش از سال ۱۵۰۱ میلادی باز می‌گردد کتابی با نام صفوه الصفا می‌باشد و توسطابن بزاز اردبیلی نوشته شده‌است، که خود ایشان از مریدان شیخ صدرالدین اردبیلی پسر شیخ صفی‌الدین اردبیلی بوده‌است. بر اساس نوشتهٔ ابن بزاز ‘«شیخ صفی‌الدین از نوادگان یک نجیب‌زاده کرد به نام فیروزشاه زرین‌کلاه می‌باشد.» نیاکان پدری خاندان صفوی بر اساس کهن‌ترین ویرایش خطی کتاب صفوه الصفا به شرح زیر است:

شیخ صفی‌الدین ابوالفتح اسحق بن شیخ امین‌الدین جبراییل بن قطب‌الدین بن صالح بن محمدالحافظ بن عوض بن فیروزشاه زرین‌کلاه.

شاهان صفوی برای هر چه بیشتر مشروعیت بخشیدن به پادشاهی‌شان در جهان شیعه، خودشان را از تبار محمد پیامبر اسلام برمی‌شمردند و برای همین نوشته‌های ابن بزاز را دست‌کاری کرده و نشانه‌های اصالت کردی در خاندان صفوی را تاریک و گنگ ساختند.

به نظر می‌رسد امروزه میان پژوهش‌گران و تاریخ‌دانان دودمان صفویه این هم‌رایی وجود دارد که اصالت خاندان صفوی به کردستان باز می‌گردد که در سدهٔ یازدهم میلادی بهآذربایجان کوچ کرده و در اردبیل جای گزیده‌اند. از این رو امروزه بیشتر پژوهش‌گران بر اساس اصالت شیخ صفی‌الدین اردبیلی، خاندان صفوی را از تبار کردها می‌دانند و به همین روی، صفویان اصالتاً یک خاندان ایرانی‌زبان به شمار می‌رود. از سویی دیگر شیخ صفی‌الدین خود یک سنیشافعی بود، آیینی که امروزه بیشتر مردم کرد از آن پیروی می‌کنند.

اصالت آذری
زبان آذری با شیوه اردبیلی زبان مادری نیای بزرگ صفویان، شیخ صفی‌الدین اردبیلی بوده است و اشعاری بدین زبان در در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسبسروده‌است. شیخ صفی‌الدین اردبیلی همچنین به “پیر آذری” شهرت داشته است. پدر شیح صفی‌الدین اردبیلی، شیخ امین‌الدین جبرائیل اردبیلی (۶۵۰–۷۳۵ه. ق) و اجداد وی در حدود سه سده در قریه کلخوران اردبیل به شغل زراعت مشغول بوده‌اند. نوه شیخ صفی‌الدین اردبیلی و پسر شیخ صدرالدین موسی، خواجه علی سیاهپوش در هنگام مواجهه با تیمور گورکانی در حوالی جیحون موطن خود را اردبیل معرفی کرد. مادر شاه اسماعیل از خاندان ترک (دختر حسن بیگ) بوده و شاه اسماعیل، بنیان‌گذار امپراتوری صفویان در اصل از ترک‌زبانان اردبیل بوده ودیوان خطائی، اثر ادبی وی که به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده، از مهم‌ترین آثار ادبی این زبان بحساب می‌آید.

تامارا سون در کتاب خلاصه تاریخ اسلام در مورد ریشه صفویان عقیده دارد که صفویان دارای ریشه ترک آذربایجانی هستند این دیدگاه همچنین توسط نیکی کدی در کتاب «زنان در خاورمیانه: گذشته و حال» تأکید شده است.

بر اساس دیدگاه پروفسور ریچارد فرای، یکی از ایران‌شناسان برجستهٔ دانشگاه هاروارد در دانشنامهٔ ایرانیکا:

ترک‌زبانان آذربایجان در اصل از نوادگان مردمان ایرانی‌زبان گذشته بوده‌اند، که هنوز هم گونه‌های چندی از این زبان‌ها در بخش یافت می‌شوند. کوچ گستردهٔ ترکان آغوز در سده‌های ۱۱ و ۱۲ میلادی نه تنها آذربایجان بلکه آناتولی را هم ترک‌زبان کرده‌است. این ترک‌زبانان آذربایجان بوده‌اند که پادشاهی صفویه را درست کرده‌اند.
همچنین چندی دیگر از پژوهش‌گران نیز بر آذری بودن صفویان پای فشرده‌اند.

زمینه و پایه‌گذاری
نوشتار اصلی: بینش و ایدئولوژی صفویان

تاریخ ایران
دوران باستان
نیا-ایلامی ۳۲۰۰–۲۷۰۰ پ.م.
عیلام ۲۷۰۰–۵۳۹ پ.م.
منائیان ۸۵۰–۶۱۶ پ.م.

شاهنشاهی
ماد ۶۷۸–۵۵۰ پ.م.
(سکاها ۶۵۲–۶۲۵ پ.م.)
هخامنشیان ۵۵۰–۳۳۰ پ.م.
سلوکیان ۳۱۲–۶۳ پ.م.
اشکانیان ۲۴۷ پ.م.–۲۲۴ پس از میلاد
ساسانیان ۲۲۴–۶۵۱

سده‌های میانه
خلافت راشدین ۶۵۱–۶۶۱
امویان ۶۶۱–۷۵۰
خلافت عباسیان ۷۵۰–۱۲۵۸
زیاریان
۹۲۸–۱۰۴۳
صفاریان
۸۶۷–۱۰۰۲
آل بویه
۹۳۴–۱۰۵۵
سامانیان
۸۷۵–۹۹۹

غزنویان ۹۶۳–۱۱۸۶
سلجوقیان ۱۰۳۷–۱۱۹۴
خوارزمشاهیان ۱۰۷۷–۱۲۳۱
ایلخانان ۱۲۵۶–۱۳۳۵
چوپانیان
۱۳۳۵–۱۳۵۷
مظفریان
۱۳۳۵–۱۳۹۳
جلایریان
۱۳۳۶–۱۴۳۲
سربداران
۱۳۳۷–۱۳۷۶

تیموریان ۱۳۷۰–۱۴۰۵
قراقویونلو
۱۴۰۶–۱۴۶۸
تیموریان
۱۴۰۵–۱۵۰۷
آق‌قویونلو
۱۴۶۸–۱۵۰۸

معاصر اولیه
صفویان ۱۵۰۱–۱۷۳۶

افشاریان ۱۷۳۶–۱۷۵۰
زندیان
۱۷۵۰–۱۷۹۴
افشاریان
۱۷۵۰–۱۷۹۶

قاجاریان ۱۷۹۶–۱۹۲۵

معاصر
دودمان پهلوی ۱۹۲۵–۱۹۷۹
دولت موقت ایران ۱۹۷۹–۱۹۸۰
جمهوری اسلامی ۱۹۸۰–امروز


دوره صفویه

شیعیان در ایران همیشه در اقلیت و فشار بودند تا اینکه پس از یورش مغولان و فروپاشی پادشاهی کهن و پرنفوذ عباسی که حکم خلیفه مسلمانان را داشت، جانی تازه گرفتند. پس از یورش مغول، چند فرمان‌روایی شیعه‌مذهب مانند سربداران و قره‌قویونلوها در ایران بر سر کار آمدند و نفوذ شیعه در ایران بیشتر شد. از سوی دیگر بیشتر اهل سنت ایران بر آیین شافعی و دوست‌دار اهل بیت بودند.

شیخ صفی‌الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان، هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار و یا آذری تبار بود. که در سرزمین مغان ساکن بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین به عقیده بسیاری تاریخ‌نویسان ایرانی مانند احمد کسروی زبان آذری بوده است , و اشعاری بدین زبان در در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سروده‌است. همچنین برخی اعتقاد دارند که زبان مادری وی زبان تاتی بوده است. زبان تاتی یکی از زبان‌های ایرانی و زبان بومی آذربایجان بوده‌است.

دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل یکم با تکیه بر پیروان طریقت تصوف علوی درست شد. این پیروان که بیشتر از ایل‌های آناتولی بودند و بعدها بهقزلباش‌ها نام‌ور شدند بر سر باورهای خود سال‌ها به هواداری از آق‌قویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگ‌های پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان، نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی‌الدین و نوه اوزون‌حسن آق قویونلو زیر آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان به شمار می‌آمد.

هواداران اصلی صفویان، گروه‌های عشایری ترکمن بودند قزلباش، «سرسرخ»، خوانده می‌شوند، به دلیل سربند سرخی که گفته می‌شود آنها از دوران حیدر به کار می‌بردند. دوازده تَرَک کلاهشان نمایانگر وفاداریشان به حکمران صفوی و دوازده امام شیعه بود. این جنگجویان شبه قبیله‌ای ترک تبار با وجود نام مشترکشان ادعا نمی‌کردند تیره مشترکی دارند. هر یک وابستگی دودمانی خود را حفظ کردند و همچنان دودمانهای گوناگون رقیب سرسخت دیگری بودند. مهمترین دودمانهای قزلباش که پشتیبان نهضت صفوی بودند عبارتند از شاملو، استاجلو، تکلو، روملو و ذوالقدر که همگی مهاجر از سوریه و آناتولی بودند. هر دودمان به بخش گوناگونی از ایران مهاجرت کرد و رهبرانشان پس از این که صفویان آن منطقه را فتح کردند به حکومت آن منطقه منصوب شدند؛ بنابراین استاجلوها درآذربایجان و بخشی در عراق عجم و کرمان اقامت کردند؛ قهرمانلو در شیروان؛ شاملو در خراسان اقامت کردند و تکلو اصفهان، همدان و بخشهایی از عراق عجم را گرفت؛ فارس در دست ذوالقدر بود، افشار کهگیلویه و خوزستان را داشت و بغداد در چنگ ماوشلو قبیله‌ای کوچکتر و منشعب از آق قویونلو بود. روابط قزلباش با شاه رابطه‌ای اسرارآمیز از نوع مرشد و مریدی صوفیانه بود. آنان نخبگان نظامی این حکومت نوپا بودند و نگهبانی و قورچی شاه را می‌کردند. آنان که شدیداً به رهبرشان وفادار و به شکست ناپذیری خود مطمئن بودند اغلب خود را درگیر نبردهای بی اسلحه می‌کردند. آنان همچنین مراسمی چون آدمخواری، مجالس می‌گساری وحشیانه داشتند. جنید در میان این عشایر عمدتاً ترکمن هوادارنی جمع کرد، برای عملیات نظامی تمرینشان داد، و علیه مردم قفقاز، ارامنه، گرجیها و چرکسها از آنها استفاده کرد. آن تازشها صفویان را با شروانشاهان دچار منازعه کرد، که در جریان آن جنید و پسرش حیدر کشته شدند. جنید که قدرت مادی لازم را برای مقابله با نیرومندترین سلسله آن زمان یعنی آق قویونلو نداشت، با آنان متحد شد و پیوندهایش را با ازدواج با دختر اوزون حسن، فرمانروای مقتدر آنها مستحکمتر کرد.

ساخت و نیرو گرفتن دودمان صفوی نتیجه حدود ۲۰۰ سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت شود که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری در تبریز تنها ۱۴ سال داشت، ارزش این گذشتهٔ فرهنگی بیشتر نمایان می‌گردد. پس از یورش مغول و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی نمایش یک آیین و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت و آیین شیعه جان تازه‌ای گرفت. به این ترتیب از میان رفتن دستگاه خلافت رسمی در کنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و گرایش به درونگ‌رایی مردم و آسان‌گیری دینی مغولان موجب رونق فراوان گروه‌های گوناگون از جمله شاخه‌های گوناگون تصوف شد.

پیروان شیخ صفی‌الدین نیز به راستی نمایندهٔ گروه ویژه‌ای از تصوف بر پایهٔ آیین شیعه دوازده امامی بودند (هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفی‌الدین، شیعه بوده‌است، تردیدهایی وجود دارد). باور قزلباشان به این گروه از تصوف تا پیش از پادشاهی شاه عباس بزرگ مهم‌ترین عامل نیرومندی صفویه بود. قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران گونه‌ای نیروی خداگونه برای شاه اسماعیل یکم قایل بودند که با شکست در جنگ این باور آن‌ها رو به سستی نهاد.

سرنگونی و فروپاشی
نوشتار اصلی: سرنگونی صفویان
سرنگونی امپراطوری و دودمان صفویه عمدتاً برگرفته از اوضاع نا بسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در پایان دوران این دودمان به ویژه زمان زمامداری شاه سلطان حسین، واپسین پادشاه این امپراطوری می‌باشد. عوامل متعددی در فروپاشی نظام پادشاهی صفویه نقش داشته است، این عوامل عبارتند از:

ناتوانی و تحلیل رفتن تدریجی نیروی نظامی و سقوط اخلاقی نظامیان و کاهش تدریجی عنصر انضباط و جانشین شدن دشمنی و حسد میان سران قدیم و جدید سپاه که در طول حاکمیت این سلسله به وجود آمد.
بی اعتبار شدن وحدت میان پادشاهی و مذهب و از هم پاشیدن اساس تمرکزی که در سایه وحدت مذکور، حاکمیت صفویه بر آن بنا شده بود، بی آنکهایدئولوژی دیگری جایگزین آن گردد.
درهم ریختن توازن میان ممالک و خاصه و کاسته شدن از انگیزه‌ها و علائق طبقات خدمتگزار بر اثر توسعه ناحق خاصه.
قدرت یافتن حکومت پشت پرده و نفوذ ملکه‌ها و خواجه‌سرایان در امور سیاسی و اداری کشور.
فساد و عشرت بارگی درباریان و در رأس آن‌ها پادشاه و نا آگاهی او از اوضاع کشور.
حرم پروردگی شاهزادگان و محروم ماندن آن‌ها از تربیت سیاسی و اجتماعی.
تحقیر و خوار انگاشتن مردم و فاصله عمیق بین حکومت و مردم.
ارزیابی تاریخی
به باور عبدالحسین نوایی، دودمان صفویه توانست از ایران دوباره «ملت-دولت» مستقل، خودمحور، نیرومند و مورد احترام بسازد که مرزهای آن در زمان پادشاهی شاه عباس بزرگ برابر مرزهای ساسانیان بود. پادشاهی صفوی پیشروی دولت ایران به چم نوین آن بود و در دورهٔ آنان شکل یک فرمان‌روایی متمرکز ملی و شیعی پایه‌گذاری شد که تا امروز پابرجاست. شاهان صفوی برای نگهداری استقلال ایران که پس از جنگ‌های بسیار به دست آمده بود، کوشش خود را صرف انباشتن خزانهٔ خصوصی کردند تا بتوانند هزینه‌های نظامی را تأمین کنند. برای همین داشته‌های آنان در بخش‌های گوناگون ایران گسترش یافت و فرمان‌روایی خان‌خانی و عشیره‌ای و دودمان‌های محلی از بین رفت و فرمانروایی مرکزی با نیروی روزافزون جای آن را گرفت. چنان‌که تاریخ ایران نشان داده که فرمان‌روایی متمرکز باعث نیرومندی و یکپارچگی کشور می‌شود و دولت نامتمرکز و فدرالی ناتوانی و آشفتگی ایران را در پی دارد.

رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی زمان‌ها به ویژه در دورهٔ پادشاهی شاه عباس و نادر به مرزهای دوران ساسانیان، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که به گونه‌ای سخت در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گران‌بها و ارزشمند شمرده می‌شد، به گونه‌ای که دوراندیشان مردم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نگهداری خویش و نعمتی برای خود می‌پنداشتند و به همین دلیل با پیام‌های دلگرم‌کنندهٔ خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریض می‌کردند.

پس از عقب‌نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و نبود آزوقه، فرستادهٔ ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهی می‌دهد این امر جز خواست خدای بزرگ چیز دیگری نیست زیرا می‌خواهد که جهان مسیحیت را از ورطه نابودی پایانی رهایی بخشد (گفته‌ای از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی)» و سفیر دیگری از دولت‌های فرنگ که در استانبول به سر می‌برد، همین مضمون را بدین گونه بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک تنها ایران فاصله‌است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست می‌یافتند.»

برخی می‌پندارند ساختن دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین گونه که با رسمی کردن تشیع، و ناتوان ساختن تسنن، یکپارچگی دینی سرزمین‌های اسلامی را که تا آن دوران به جای مانده بود، از میان برد و آن سرزمین پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان برید و به خطر انداخت. لازم به گفتن است، پیش از این در سده‌های چهارم تا ششم هجری، دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر فرمان‌روایی در برابر خلافت عباسی درست کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت نیرومند بودند، هیچ سختی در مبارزه با صلیبیان نداشتند؛ بنابراین به طور قطع این نخستین بار نبود، که یک فرمان‌روایی رسمی شیعی درست می‌شد. دوم، نیروی دولت عثمانی و گسترش پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم انجام می‌شد. به گونه‌ای که علی‌رغم چند سده چیرگی بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها چندی از مردم آن بخش‌ها مسلمان شدند و هر چند این گفته درست است که عثمانی بر اثر مناقشه‌های فراوان با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخش بزرگی از نیروی نظامی خویش را در آن بخش صرف می‌کرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهه‌های اروپا باز می‌ماند، اما شکست‌های بزرگ عثمانی در اروپا پس از محاصره وین در سال ۱۰۶۲ خ. ۱۶۸۳ میلادی و هم‌زمان با ناتوانی و نابودی دولت صفوی رخ می‌دهد. عامل اصلی شکست عثمانیان، نه پیدایش دو فرمانروایی شیعه و سنی، بلکه برتری ابزارهای نظامی اروپاییان در سدهٔ هجدهم و ناتوانی ساختارها و بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به کشورهای اروپاست.

دین و مذهب
نوشتار اصلی: دین و مذهب صفویان
زمانی که صفویان به قدرت رسیدند، مردم ایران بیش تر اهل تسنن بودند. شیعیان بیش تر در شهرهای مشهد، سبزوار، قم، کاشان و مناطق شمالی ایران ساکن بودند. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل و اعلام رسمیت تشیع، بیش تر مردم ایران به این مذهب شیعه روی آوردند و تسنن، بیش تر به مناطق مرزی تبدیل شد. از دلایل رسمی کردن مذهب تشیع به وسیله صفویان، ایجاد وحدت و یگانگی میان مردم، مشخص کردن ایران از دیگر کشورهای اسلامی و تأمین استقلال کشور بود.

در دوره صفوی کتاب‌ها و رساله‌های متعددی به زبان فارسی ساده نوشته شد. با این اقدام، درک اصول دین و مسائل شرعی، از انحصار عربی دانان خارج شد و بسیاری از گروه‌های متوسط و پایین جامعه که سواد خواندن و نوشتن فارسی را داشتند هم، توانستند از این اطلاعات استفاده کنند.

در عصر صفوی پادشاهان به ساخت و تعمیر مسجد، مدرسه و بناهای مذهبی توجه داشتند. پادشاهان صفوی در شهرهایی مشهد و قم نیز بناهایی احداث کردند. در آن زمان بزرگان و ثروتمندان هم، مسجد و مدرسه‌های زیادی ساختند.

سوگواری برای شهدای شیعه که در زمان حکومت صفویه، رونق بسیار یافت. روضه خوانی و مداحی در ایام محرم معمول شد. دیگر فعالیت‌های مذهبی رایج عبارت بودند از: شبیه خوانی، راه افتادن هیئت (دسته) با علم و کتل در معبرها، تکیه‌ها و مسجدها، جشن گرفتن روزهای ولادت ائمه و عزاداری در ایام شهادت آنان. شاعران نیز، تحت تأثیر این جو مذهبی، موضوع اشعار خود را تغییر دادند و به ستایش و مدح ائمه و سرودن مرثیه برای آنان پرداختند. از جمله شعرهای معروف در این زمینه می‌توان به اشعار محتشم کاشانی در این زمینه معروف است.

صفویان مردم را برای زیارت کردن تشویق می‌کردند. در این دوره، به دلیل جنگ‌های دائمی با عثمانیان، به جای زیارت اماکن متبرکهای که در عراق قرار داشت، زیارت مشهد و قم رواج یافت. در آن زمان شاه عباس اول، برای زیارت مرقد امام هشتم (ع)، مسیر اصفهان تا مشهد را پیاده طی کرد.

یگانگی آیین و فرمان‌روایی متمرکز

شاه عباس یکم (شاه عباس بزرگ)
از دید تاریخ ایران کنونی، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست، ساخت ملتی یگانه با مسئولیتی یگانه در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در برابر گردنکشان و شورشیان بر فرمان‌روایی مرکزی؛ دوم، ساخت ملتی دارای آیینی ویژه که بدان شناخته شده و برای نگاهبانی از همان آیین، دشواری‌های بزرگ را در برابر یورش‌های دو دولت نیرومند خاوری و باختری تحمل نموده‌است. در این مورد، آیین رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون جهان‌بینی‌های سیاسی در ساخت فرمان‌روایی‌ها می‌کنند.

به هر روی با ساخت دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به گفتهٔ براون، از ملت ایران «ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس یکم به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید».

رشته راستین و اساسی این پیوند ملی، آیین تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن روزگار پیش آمده بود، هیچ چیز دیگری نمی‌توانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنان‌که اهل سنت ایران که در دورهٔ شاه اسماعیل یکم و شاه تهماسب یکم زیر فشارهای سختی بودند، به جای ماندن دولت عثمانی و پیوستن ایران را به خاک آن دولت آرزو می‌کردند. دسته‌هایی از کردان سنی مذهب که گرایشی به فرمانبری از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی‌هیچگونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی به جای ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از سرزمین‌های کردنشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آن‌ها نداشت.

البته از سوی دیگر بر ملیت ایرانی نیز پای‌فشاری می‌شد. همه مردم جای‌گرفته در ایران خود را هم‌وندی (عضوی) از این کشور و ایرانی می‌دانستند و مردم ترک و تاجیک(نامی که در آن زمان به ایرانیان غیر ترک داده شده بود)، دوستدار پادشاهی صفویان بودند و حتی امروزه نیز مردم ایران با دوست‌داری از این خاندان یاد می‌کنند. شاه اسماعیل یکم با پای‌فشاری بر اهمیت ملی‌گرایی، پست‌های دولتی را میان مردم گوناگون بخش کرده بود و با ترویج شاهنامه‌خوانی، دوستی به ملیت ایرانی را میان ایرانیان گسترش داده بود. چنان‌که که در بیشتر ایل‌های آن زمان، شعرهای حماسی شاهنامه خوانده می‌شد و مردم ایل‌های ترک قزلباش نیز شعرهای شاهنامه را از بر داشتند. حتی شاه اسماعیل نام فرزندان خود را از نام‌های ایرانی و شاهنامه برگزیده بود، مانند: تهماسب، سام، القاس، فرنگیس و…

ساختار حکومتی

نشان پادشاهی صفوی.

میدان نقش جهان، میدان مشهور ساخته شده به وسیله صفویان که نماد سیاسی مذهبی داشت.
سازمان حکومتی صفویان در آغاز آمیختاری از ساختار رده‌بندی صوفیان و ساختار سنتی پادشاهی در ایران بود. به این روی که در بالای هرم نیرو شاهجای داشت که هم آدم نخست فرمان‌روایی و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل یا وکیل نفس نفیس همایون بود. وکیل دارای نقش وزیر اعظم (رئیس دیوان‌سالاری) بود و هم میانجی بین مرشد کامل و صوفیان. در ساختار نظامی ایل‌های قزلباش نیز رده‌بندی ایلی صوفیانه وجود داشت. اما دیوان‌سالاری فرمان‌روایی بر اساس ساختارهای کهن ایرانی کار می‌کرد چرا که قزلباشان از آغاز در کارهای دیوانی نقش چندانی نداشتند.

نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران سست شد و این کار در زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت، به آرامی نقش باورهای صوفیان در ساختار فرمان‌روایی کاهش یافت به گونه‌ای که ردهٔ وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختیارهای مقام‌های صوفی به مقام‌های دیوانی داده شد. کارهای عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش باورهای صوفیانه، برای کنترل کردن خودسری‌های سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس بزرگ بینندهٔ ساخت سازمان فرمان‌روایی تازه‌ای هستیم که بر اساس الگوی دیوان‌سالاری کهن ایرانی درست شد و تا پایان پادشاهی قاجارها تقریباً پایدار ماند. در این ساختار فرمانروایی، شاه در نوک هرم نیرو جای دارد. فرمان‌های او قانون شمرده می‌شود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. وزیر اعظم بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست سازمان دیوانی را بر دوش دارد. وی میانجی دولتیان و شاه است. گزارش‌هایی که از دیوان‌ها و سازمان‌ها برای شاه فرستاده می‌شوند، نخست توسط وی خوانده می‌شود و در صورت خواست وی به آگاهی شاه می‌رسد. پس از شاه عباس یکم، از جمله کارهای مهمی که وزیر اعظم برای شاهان صفوی انجام می‌دادند، جلوگیری از رسیدن خبرها و گزارش‌های ناراحت‌کننده به شاه بود. خانهٔ وزیر اعظم به طور معمول نزدیک کاخ شاه بود تا در صورت نیاز به گرفتن دیدگاه شاه در رای‌گیری به تندی بتواند به شاه برسد.

زبان رسمی صفویان
زبان رسمی دولت صفوی، زبان فارسی بود.  شاه عباس بزرگ در زمان خود زبان فارسی را در سراسر ایران به عنوان زبان میانجی تثبیت کرد. صفویان، زبان فارسی را برای اداره بهتر ایران به عنوان زبان نخست کشور ایران برگزیدند و کارهای پادشاهان صفوی همچنین باعث تثبیت و تقویت بیشتر زبان فارسی در خاور اسلامی شد. همچنین تمام نسک‌های تاریخی در دورهٔ صفوی به زبان فارسی نگاشته شده‌است.  با وجود رسمی بودن زبان فارسی، درباریان صفویه همچون دیگر مردم ایران در دربار از زبان محلی خود (ترکی آذربایجانی) بهره می‌بردند. همچنین شاه‌عباس خود شعرهای زیبایی به ترکی سروده‌است.  ژان شاردن جهانگرد فرانسوی هم که زمان یازده سال (۷۰–۱۶۶۴ و ۷۷–۱۶۷۱) در ایران بوده، می‌نویسد: ترکی زبان دربار و لشکریان است، زنان و مردان منحصراً به ترکی آذربایجانی سخن می‌گویند، به ویژه خانواده‌های اشرافی. شوند این کار آن است که خاندان صفوی از سزرمین‌های ترک‌زبان و جاهایی که زبان مادری‌شان ترکی است، برخاسته‌اند.

همزمان با دوره صفویه زبان فارسی در اوج گستردگی خود قرار داشت. فارسی، زبان رسمی گورکانیان هند (همسایه خاوری ایران) بود و شاعران پارسی‌گوی بزرگی از آن برخاستند. در باختر ایران (آسیای صغیر) که زیر فرمان امپراتوری سنی‌مذهب عثمانی و رقیب راستین صفویان جای داشت نیز مورد بهره بود. بیشتر سخن‌وران ترک بدان آشنا بوده و غزل و شعرهای کوتاه فارسی می‌سرودند.

ساختار قضایی

شاه عباس بزرگ
سازمان قضایی به دو بخش عرفی و شرعی بخش می‌شد. بخش عرفی دربرگیرندهٔ رسیدگی به کارهایی مانند کشتن و زد و خورد و تجاوز (کارهایی که وابسته به نگهداری نظم و امنیت و سازمان سیاسی بود) می‌شد و بخش شرعی دربرگیرندهٔ رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسوولین رسیدگی به این دعاوی در شهرها نیز داروغه‌ها هستند. ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهده صدر است. صدر بالاترین مقام دینی در دولت را داراست و خود از میان علمای نام‌ور شیعه گزینش می‌شود. قاضی‌های شرع از میان علمای شیعه (ملاها) گزینش شده و توسط صدر گماشته می‌شوند. از کارهای دیگر صدر، برداشت و گماشت شیخ الاسلام‌ها در شهرها و رسیدگی به کارهای موقوفات در همهٔ کشور است .

قاضی‌های گماشته از سوی صدر یا قاضی‌های شرع، متصدیان ثبت رسمی اسناد هم شمرده می‌شوند و اسناد داد و ستد و خرید و فروش و دارایی مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت می‌یابند. عدم وجود مرز دقیق میان کارهای شرعی و عرفی هر از گاهی موجب ناکارآمدی‌هایی در سازمان قضایی می‌شد و این مشکل تا زمان به شاهی رسیدن رضاخان همواره در ایران وجود داشت. از سختی‌های دیگر این سازمان قضایی این بود که هر شخصی می‌توانست در صورت نیاز به هر کدام از قاضی‌ها (گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بود، مراجعه نماید.

ساختار اجرایی

نقشهٔ پادشاهی صفوی و امپراتوری عثمانی
کشور ایران از زمان شاه عباس به پنج سرزمین، یخش شده بود و هر کدام از آن سرزمین‌ها را نیز به بخش‌های کوچک‌تر (تا ۲۵ سرزمین بخش کرده بودند). خان بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک سرزمین گماشته می‌شد و تنها زیر نظر شاه انجام کار کرده و تنها به او پاسخگو بود. سرزمین زیر فرمان یک خان، خود به چند بخش تقسیم می‌شد که اداره آنها را افرادی که دارای سمت سلطان بودند، به دوش داشتند. سلطان‌ها به راستی والیان درجه دوم بودند. مقام پسین در میان والیان پس از سلطان بیگلربیگی نام داشت. خان‌ها و سلطان‌ها در بخش زیر فرمان خود مانند یک شاه کوچک فرمانروایی می‌کردند. خان‌ها، بخش اصلی درآمد سرزمین خود را برای کارهای درونی اداری و شخصی خود و نیز تعهد پرداخت مواجب سربازانی که از مرکز به آنها محول شده بود، مصرف می‌کردند و اندازهٔ نسبتاً کمی را برای دربار می‌فرستادند. آنها در برابر تهدیدهای بیگانه متعهد به نگاهبانی سرزمین زیر فرمان خود بودند. بیشتر قریب به اتفاق خان‌ها و سلطان‌ها، سران قزلباش بودند و با ایل خود در سرزمین زیر فرمان زندگی می‌کردند.
شاه سلیمان در اصفهان به سال ۱۰۴۹ خورشیدی
در این میان برخی از بخش‌های کشور بودند که فرمانروای آنها از خودمختاری خان یا سلطان برخوردار نبود و به راستی وکیل یا نماینده‌ای از طرف شاه آنها را اداره می‌کرد که آنها را وزیر می‌نامیدند. همهٔ درآمد این بخش‌ها برای دربار فرستاده می‌شد و بودجه مصرفی این بخش‌ها را دربار تعیین و تأمین می‌کرد. این بخش‌ها را اراضی خاصه می‌نامیدند. در آغاز پادشاهای صفویان بخش‌های خاصه محدود به استان‌های نزدیک به تخت‌گاه بود اما از زمان شاه عباس به این بخش‌ها افزوده شد. زیرا از یک سو درآمد مستقل شاه را افزایش می‌داد و از سوی دیگر از افزایش نیروی فرمانده‌هان قزلباش در برابر شاه جلوگیری می‌شد. اما در برابر، فرمانروایان بخش‌های خاصه از توانایی نظامی و مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خان‌ها و سلطان‌ها برای اداره برخوردار بودند و در برابر تهدیدهای بیگانه بسیار سستی می‌کردند.

از زمان شاه صفی به بعد بخش‌های خاصه به تندی گسترش یافتند و یکی از علتهای ناتوانی نیروی نظامی صفویان را همین کار می‌دانند. در برابر گاهی یک بخش دچار تهدید بیگانه می‌شد و شاه برای افزایش توان برابری یک خان قزلباش را برآن بخش می‌گمارد. تا پایان پادشاهی شاه عباس یکم هیچ‌کدام از استان‌های مرزی به گونهٔ خاصه اداره نمی‌شد. در زمان شاه صفی ایالت فارس به گونهٔ خاصه در آمد زیرا تهدیدی نظامی برای آنجا گمان نمی‌شد.

 
کاخ چهل ستون در اصفهان
بالاترین مقام اجرایی در شهر خان یا سلطان یا وزیر آن بخش شمرده می‌شد (چه در آن شهر جای‌گیر باشد چه نباشد). پس از خان یا سلطان یا وزیر، داروغه شهر جای داشت. اداره‌کننده اصلی شهر، به راستی داروغه بود. داروغه کار نگهداری امنیت و نظم شهر و همچنین کار رسیدگی به دعاوی وابسته به زد و خورد و کشت را به دوش داشت. عسس، کوتوال، کلانتر و محتسب همه زیر فرمان داروغه کار می‌کردند.عسس فرماندهی نگهبانان شب را به دوش داشت. کوتوال مسئول نگاهبانی و نگهداری از استحکامات بود و در شهرهایی که داروغه نداشت، عسس کار داروغه را نیز دارا بود.  کلانتر میانجی بین داروغه و مقام‌های بالاتر و مردم عادی بود. در شهرهای بزرگ هر محله برای خود دارای کلانتر بود. کلانتر کار نگاهبانی از حقوق مردم در برابر دولتیان و بخش‌بندی کارهای سخت (گفته‌شده از سوی مقام‌ها) به گونهٔ برابر بین مردم و گرفتن مالیات‌ها از مردم را بر دوش داشت. در روستاها کدخداها کارهای کلانترها را انجام می‌دادند. محتسب بر درستی اندازه‌ها و اوزان در شهر نظارت می‌کرد و نرخ کالاهای اساسی را نیز در شهر تعیین و اعلام می‌کرد.

ساختار سپاهی و لشکری
نیروهای سپاه ایران در آغاز به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل یکم تا زمان پادشاهی شاه عباس یکم، درست‌شده از ایل‌های قزلباش بود. قزلباشان به گونهٔ سواره می‌جنگیدند و سواران آنها را قورچی می‌نامیدند. قورچی‌ها مسلح به شمشیرهای هلالی شکل (مناسب برای نبرد سواره)، کمان و تفنگ بودند. از زمان شاه عباس بزرگ به بعد نیروهای پیاده مسلح به تفنگ از مردم تاجیک (غیر قزلباش) و نیز سپاه غلامان خاصه (درست‌شده از گرجی‌ها، چرکس‌ها و ارمنی‌ها) ساخته شد. توپخانه نیز معمولاً در دوره‌گیری (محاصره) شهرها از زمان شاه تهماسب یکم به کار گرفته می‌شد اما به شوند (دلیل) گونهٔ تاکتیک‌های جنگی ایرانیان که بر اساس تحرک زیاد در میدان جنگ بود، در جنگ‌های مستقیم نقش زیادی نداشت. بالاترین مقام نظامی از زمان شاه عباس یکم به بعد سپهسالار ایران بود. این سمت در ابتدا دایمی بود ولی از زمان شاه صفی در زمان جنگ تعیین می‌شد. مقام‌های اصلی سپاه ایران در زمان شاه سلیمان (گفته از سفرنامه کمپفر) به شرح زیرند:
کلاه خود متعلق به دوره صفوی
قورچی باشی: فرمانده قورچیان (سواران قزلباش) و بالاترین مقام پس از سپهسالار. قورچی‌ها در زمان شاه سلیمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تخمین زده می‌شوند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد می‌گرفتند.
قوللر آقاسی: فرمانده سپاه غلامان. سپاه غلامان از گرجیان، چرکس‌ها، ارمنیان و دیگر غیر ایرانیان ساخته می‌شد که به گونهٔ سواره می‌جنگیدند. شمار آنها حدود ۱۵ تا ۱۸ هزار نفر تخمین زده می‌شد و سالانه کمی کمتر از ۱۰ تومان مزد می‌گرفتند.
تفنگچی‌لر آقاسی: فرمانده سپاه تفنگچیان پیاده بود. این تفنگچیان تاجیک (ایرانی غیرترک) بودند و پیاده می‌جنگیدند. به این گونه از اسب تنها برای نقل و انتقال پیش از درگیری استفاده می‌کردند اما در هنگام جنگ و در نزدیکی دشمن از اسب پیاده شده و می‌جنگیدند. سلاح آنها نیز تفنگ و شمشیر بوده‌است. شمار آنها نزدیک به ۵۰ هزار تخمین زده می‌شود. مزد سالانه تفنگچی‌ها کمی کمتر از غلامان بود. تفنگچیان مازندرانی از دیگر تفتگچیان نام‌دارتر بوده‌اند.
توپچی باشی: فرمانده توپخانه ایران که در میان مقام‌های گفته شده پایین‌ترین اهمیت را داشت.
به جز نیروهای نظامی گفته شده گروهی ساخته از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پیاده نام‌ور به جزایری وجود داشتند که مزد آنها را شاه پرداخت می‌کرد و کار نگهبانی از دربار را به دوش داشتند. آنها زیر فرماندهی ایشیک آقاسی باشی بودند.

یگان‌های درونی در سپاه را افسرانی دارای عنوان‌های زیر اداره می‌نمودند. این عنوان‌ها همگی از واژه‌های ترکی درست شده‌اند:

مین باشی (فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۷۰ تومان
یوز باشی (فرمانده ۱۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۳۰ تومان
اون باشی (فرمانده ۱۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۱۵ تومان
(البته همان‌گونه که امروزه نیز رایج است گاه تعداد سربازان زیر فرماندهی این صاحب‌منصبان کمتر یا بیشتر از میزان نامی آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت می‌شد. این حواله‌ها برای والیان بخش‌های گوناگون کشور صادر می‌شد و سربازان معمولاً به دلیل عدم امکان سفر به آن بخش‌ها آنها را به دلالان می‌فروختند. تأمین خوراک در هنگام جنگ‌ها به دوش خود سربازان بود، به همین شوند (دلیل) در هنگام جنگ‌ها پیشه‌وران در پی سپاه روان می‌شدند و کالاهای مورد نیاز را به آنها می‌فروختند.

پادشاهان صفوی و دوره پادشاهی آنان

نمونهٔ تفنگهای فتیله‌ای دوره صفوی

شاه اسماعیل یکم
شاه اسماعیل یکم (۹۳۰–۹۰۷) (۸۸۰ – ۹۰۲ خورشیدی)
شاه تهماسب یکم (۹۸۴–۹۳۰) (۹۰۲ – ۹۵۵ خورشیدی)
شاه اسماعیل دوم (۹۸۵–۹۸۴) (۹۵۵ – ۹۵۶ خورشیدی)
شاه محمد خدابنده (۹۹۶–۹۸۵) (۹۵۶ – ۹۶۶ خورشیدی)
شاه عباس بزرگ (۱۰۳۸–۹۹۶) (۹۶۶ – ۱۰۰۷ خورشیدی)
شاه صفی (۱۰۵۲–۱۰۳۸) (۱۰۰۷ – ۱۰۲۱ خورشیدی)
شاه عباس دوم (۱۰۷۷–۱۰۵۲) (۱۰۲۱ – ۱۰۴۵ خورشیدی)
شاه سلیمان (۱۱۰۵–۱۰۷۷) (۱۰۴۵ – ۱۰۷۲ خورشیدی)
شاه سلطان حسین (۱۱۳۵–۱۱۰۵) (۱۰۷۲ – ۱۱۰۱ خورشیدی)شاه تهماسب دوم (۱۱۴۵–۱۱۳۵) (۱۱۰۱ – ۱۱۱۱ خورشیدی)
شاه عباس سوم (۱۱۴۸–۱۱۴۵) (۱۱۱۱ – ۱۱۱۴ خورشیدی)
شاه سلیمان دوم (۱۱۶۳)
شاه اسماعیل سوم (۱۱۸۷–۱۱۶۳)
نامداران روزگار صفوی
سرداران سپاه: قرچقای خان، الله‌وردی خان گرجی، امامقلی خان، گرگین‌خان گرجی، فتحعلی خان داغستانی، رستم خان قوللر آقاسی و…
دانشمندان و فقیهان شیعه: حسین خوانساری، جمال الدین محمد خوانساری، مولانا فیض کاشانی، شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، علامه مجلسی، ملاصدرا، سید نعمت‌الله جزایری و…
هنرمندان (نقاش، خوشنویس و معمار): رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، آقامیرک، محمدرضا اصفهانی و…
شاعران: صائب تبریزی، کلیم کاشانی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و…
تاریخ‌نویسان: اسکندر بیگ منشی، حسن بیگ روملو، احمد منشی قمی و…
بن‌مایه‌های تاریخی برای شناخت صفویه
در دوران صفویه کتاب‌های تاریخی بسیاری دربارهٔ این دودمان به نگارش در آمد که مهم‌ترین آنها عبارتند از: صفوةالصفا، عالم‌آرای امینی، حبیب‌السیر، فتوحات شاهی، بدایع‌الوقایع، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب، تحفه سامی، تاریخ رشیدی، احسن‌التواریخ، خلاصةالتواریخ، عالم‌آرای عباسی، خلاصةالسیر،قصص‌الخاقانی، خلدبرین، عالم‌آرای شاه اسماعیل، زبدةالتواریخ، تذکرةالملوک، تاریخ حزین و …

جدا از این نسک‌ها، منشات و سفرنامه‌های بسیاری (به‌ویژه از اروپاییان) باشنده (موجود) است که در شناخت تاریخ صفویان بسیار بهره‌مند است.

ولایت‌های ایران در دورهٔ صفوی
در کتاب مهم تذکرةالملوک دربارهٔ ولایت‌های ایران در دورهٔ صفویان این چنین آمده‌است:

… والی در ممالک ایران چهار است که اسامی هر یک موافق اعتبار و شرف و ترتیب نوشته می‌شود: اول والی عربستان که به اعتبار سیادت و شجاعت و زیادتی ایل و عشیرت از والی‌های دیگر بزرگ‌تر و عظیم‌الشأن‌تر است؛ و بعد از آن والی لرستان فیلی است که به اعتبار اسلام، اعز از والی گرجستان است و ولات گرجستانات متعلقه به ایران، گرجستان کارتیل و کاخت و تفلیس است. و بعد از مرتبهٔ والی گرجستان، والی اردلان است که سنندج محل سکنای ایشان می‌باشد و بعد از او حاکم بختیاری و در قدیم‌الایام کمال اعزاز و احترام داشته‌اند.

اما بیگلربیگیان عظیم‌الشأن ایران سیزده‌است: اول قندهار،دوم شیروان،سوم هرات،چهارم آذربایجان، پنجم چخورسعد،ششم قراباغ و گنجه،هفتم استرآباد، هشتمکوهگیلویه، نهم کرمان، دهم مرو شاهی‌جان، یازدهم قلمروی علیشکر، دوازدهم مشهد مقدس معلی، سیزدهم دارالسلطنهٔ قزوین .

منبع ویکی پدیا

گرداوری و ویرایش گروه فن و هنر ایران زمین

تاورینه

تاورینه

تاورینه

ژان باتیست تـاوِرْنیه (۱۰۱۴-۱۱۰۰ق/۱۶۰۵- ۱۶۸۹م)، جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی ( اهل فرانسه )  است که در عصر صفوی بارها به ایران و مشرق زمین سفر کرد. سفرنامهٔ او در شرح وقایع دورهٔ صفویه و وقایع دربار صفوی دارای اهمیت بسیار است.

سفرنامه تاورنيه

اندازه نوشته:
ريز
ميانه
درشت
خلاصه: ذكر خاطرات و سفرنامه كوتاه جان باتيست تاورنيه از يزد و توضيح اندكي از وضع جغرافيايي و همچنين ذكر ميوه ها و منسوجات يزدي.
كلمات كليدي: سفر نامه، تاورنيه، خربزه، بازار، دارايي، زن يزدي، يزد.
كتاب: يزد در سفرنامه ها
گردآوري: اكبر قلمسياه
زير نظر: ايرج افشار
ناشر: موسسه انتشارات يزد
كتاب: سفرنامه تاورنيه
نويسنده: ژان باتيست تاورنيه
سال انتشار: 1902 ميلادي برابر با 1281 هجري شمسي
ترجمه: ابوتراب خواجه نوري
تجديد نظر و تصحيح: دكتر حميد شيراني
ناشر: انتشارات سنايي، تهران، چاپ سوم، سال 1363
ژان باتيست تاورنيه
جان باتيست تاورنيه، سياح فرانسوي، در سال 1605 م. (984 ه.ش.) در پاريس يا بنا به قولي در كپنهاك به دنيا آمد. خانواده او اكثراً جغرافي دان، حكاك، نقشه نگار و نقشه فروش بودند و خانه شان همواره محفل گفتگوي جغرافي دانان درباره مسايل جغرافيايي و سرزمين هاي ديگر بود. همين ها بود كه شوق سفر را از كودكي در او برانگيخت؛ به طوري كه در 22 سالگي بسياري از كشور هاي اروپا چون فرانسه، انگلستان، بلژيك، هلند، لوكزامبورگ، آلمان، سوييس، لهستان، مجارستان و ايتاليا را ديده بود.
در همين سفر ها و در حين خدمت به نايب السلطنه مجارستان، در ديدار با كشيشي كه مدير انجمن هاي ديني مشرق زمين در مجارستان بود، با مشرق آشنا شد و با درخواست او و علاقه خودش راهي سفر مشرق شد. پس از اين سفر، 5 بار ديگر به ايران سفر مي كند و در جمع با محاسبه سه بار سفر بازگشت وي از هند به اروپا، 9 بار به ايران مي آيد و آن را مي بيند. آخرين سفرش در 1668 م. (1047 ه.ش.) با بازگشت به پاريس پايان مي پذيرد. در اين هنگام 63 سال دارد و پس از كسب لقب «نجيب زاده» توسط لويي چهاردهم، در سن 65 سالگي شروع به نگارش و جمع بندي خاطراتش مي كند. 15 سال بعد، در سن 80 سالگي، نمي تواند سكونت را حتي با داشتن ثروت تاب بياورد و دوباره پاي در سفر مشرق مي گذارد و اين بار از مسكو مي خواهد به ايران بيايد كه متاسفانه در زمستان 1689 م. (1069 ه.ش.) به سرماي بيش از حد هوا برخورد مي كند و در راه مسكو در شهر اسمولنسك زندگي را بدرود مي گويد و نمي تواند براي بار ديگر ايران را ببيند.
تاورنيه نوشته هاي خويش را در سه مجلد با عنوان «شش سفر ژان باتيست تاورنيه به تركيه، ايران و هند» منتشر مي كند. همه اين سفرنامه ها پر از اطلاعات گرانبهايي است كه در ديگر كتاب ها نمي توان همانندشان را يافت. علاقه او به همه امور روزمره اي كه اطراف خود ديده، باعث ثبت جزيياتي چون پوشاك زن و مرد، وصف دقيق شهر ها و ساختمان ها، انواع شغل ها و صاحبان آنها، آداب و سنن اقوام و اديان مختلف، محصولات مختلف ايران و … آن زمانه شده است. با اين همه، تاورنيه فاقد تخيل شاعرانه و هنري است و در نگارشش برخي آراي مردم را بدون اظهار نظر شخصي بيان كرده است و گاهي نيز كم توجهي هايي نيز كرده است؛ اما آنچه سفرنامه هاي او را بي نظير كرده است وصف كشور ايران و نوع حكومت آن زمان است. وي در بيان آنچه ديده، دقت داشته؛ مسايل مرتبط با جغرافيا را خوب توضيح داده و اطلاعاتي از اشخاص سرشناس به دست مي دهد.
سفرهاي تاورنيه ميان سال هاي 1632 م. (1011 ه.ش.) الي 1668 م. (1047 ه.ش.) صورت گرفت. سفر اول او در زمان سلطنت شاه صفي نوه شاه عباس بزرگ و سفر هاي ديگرش در زمان شاه عباس دوم و شاه سليمان بود. تاورنيه هنگام اقامت در اصفهان مدام در دربار شاه رفت و آمد داشت و شاه عباس دوم به او محبت مي كرد و او را «آقا طاورنيه» مي ناميد و وي را خلعت مي داد.
سفر اول تاورنيه به ايران در سال 1632 م. (1011 ه.ش.) به پيشنهد كشيش پر ژوزف آغاز شد و در اسلامبول از بقيه جدا شد و به ايران آمد. سفر دوم او در سال 1638 م. (1017 ه.ش.) آغاز شد و از ايالت جنوبي عثماني، يعني ازمير به مرز ايران، سپس به تبريز و در آخر به اصفهان رسيد. سفر سوم او از طريق بين النهرين و آشور و در آخر به اصهان در سال 1643 م. (1022 ه.ش.) صورت گرفت. در سفر چهارم در سال 1651 م. (1030 ه.ش.) از بندر مارسي به اسكندرون و حلب و موصل و نينوا رفت و سرانجام به اصفهان رسيد. سفر پنجم در 1657 م. (1037 ه.ش.) آغاز شد و از طريق مارسي و سپس ليورنو در ايتاليا به ازمير، تبريز و سرانجام اصفهان انجاميد. سفر ششم در 1663 م. (1042 ه.ش.) از پاريس آغاز و از طريق ازمير و ايروان و تبريز به اصفهان ختم شد. سفر آخر وي به ايران نيز همانطور كه گفته شد ناتمام باقي ماند. وي در سفر ها تا مقداري اهل تجارت، خريد و فروش عتيقه جات و جواهرات نيز بود و از پيشگامان تجارت با شرق و هندوستان بود.
در مجموع نظر تاورنيه درباره ايرانيان بسيار مثبت است و معتقد است كه ايرانيان بين همه ملل آسيا باهوش ترين هستند و از فرنگي ها نيز در عقل و كفايت هيچ عقب نمي مانند. در مورد امنيت در ايران مي گويد بر خلاف عثماني كه در همه جا كاروان ها در معرض تجاوز حاكمان و دزدان قرار دارند، در ايران مي توان بدون ترس، سراسر كشور را پيمود و اگر مال كسي را بدزدند، حاكم موظف است كه معادل آن مال را به او پس بدهد. به نظر تاورنيه مهمان نوازي ايرانيان درخور ستايش است؛ آنان دوستدار نظم و انصاف اند و ذوق بسيار براي آموختن دارند. او معتقد است كه: “ايران در آسيا به منزله فرانسه در اروپاست.”
از كرمان به يزد، تقريباً همان قدر است كه از يزد به اصفهان مسافت دارد. يزد در 53 درجه و 10 دقيقه طول و 32 درجه و 45 دقيقه عرض واقع شده است. (1) ۞ يك قريه يا يك شهر بزرگي است، ميان شن زاري كه دو رشته كوه اطرافش را احاطه كرده است.

عكس ماهواره اي از ناحيه يزد؛ شهر يزد در ميان عكس و در ميان شنزار ها مشخص است كه توسط دو رشته كوه شيركوه و خرانق در غرب و شرق محصور شده است.

وقت بيرون آمدن از يزد بايد راهنمايي برداشت، زيرا كه به اندك وزش باد، شن ها از اين طرف به آن طرف رفته، تمام خط راه را مستور مي كند و تغيير شكل به وضع و شكل زمين و صحرا مي دهد و خطر گم كردن راه و پرت شدن در سوراخ هايي كه از آب انبار هاي خراب يا آثار و ابنيه مخروبه ايجاد شده است براي مسافر در پيش است.

سمت راست: پرتره ژان باتيست تاورنيه، سياح فرانسوي، متولد سال 984 ه.ش. كه بين سال هاي 1011 ه.ش. الي 1047 ه.ش. نه بار به ايران آمد و در 1069 ه.ش. در راه ايران درگذشت.
سمت چپ: عكس تاورنيه با خلعتي فاخر كه شاه عباس دوم بر او پوشاند و همين لباس و عكس، تبليغي براي صنعت پارچه بافي ايران در اروپا شد.

دستگاه بافت دارايي يا ايكات در يزد؛ دارايي يكي از پارچه هاي نفيس و سنتي يزد مي باشد با قدمت حداقل 7 قرن و اينگونه بافته مي شود كه قبل از بافت، ابتدا نخ هاي تار يا تار و پود رنگ مي شود و سپس بافته مي شوند كه پس از بافت، چنين نقش هاي زيبايي ايجاد مي شود.
عكس: همايون امير يگانه؛ كتاب: يزد نگين كوير
ميانه شنزار و شهر، مقدار قليلي خاك خوب هست كه ميوه هاي اعلي به عمل مي آورد؛ خصوصاً خربزه از اقسام مختلفه، بعضي مغزش سبز و بعضي زرد است و يك قسم ديگر ديده مي شود كه مغزش مثل سيب سخت است. انگور هاي خوب، به حد افراط و فراواني دارد اما اهالي شراب كم مي اندازند و به جهت اينكه حاكم اجازه نمي دهد، مقداري از انگور ها را خشك و كشمش مي كنند و مقداري را هم شيره مي پزند. انجير هاي خوب زياد دارد كه خيلي درشت مي شود و طعم بسيار خوبي هم دارد. گلاب زياد مي گيرند و يك قسم آب ديگر هم درست مي كنند كه براي رنگ آميزي استعمال مي نمايند. گاهي دست ها و گاهي ناخن را بدان قرمز مي كنند و اين آب را از يك قسم ريشه مي گيرند كه حنا مي نامند.

در اين شهر سه كاروانسرا و چندين بازار هست. بازار ها مسقف هستند؛ مثل يك كوچه سرپوشيده و مثل همه شهر هاي ديگر ايران ميدان ها دارد. اين بازار ها پر از دكاكين تجار و صنعتگران هستند و امتعه اي كه در دكاكين ديده مي شود تقريباً همه جا يكسان است.

چندين قسم پارچه در يزد بافته مي شود؛ قسمتي، از طلا و نقره ممزوج به يكديگر كه زربفت مي نامند. قسم ديگر، از ابريشم خالص كه دارايي مي گويند؛ شبيه است به تافته هاي ساده و حرير هاي ما؛ قسم ديگر، نصف ابريشم و نصف پنبه و قسم ديگر از پنبه خالص. يك قسم شال از پشم هم مي بافند كه از ابريشم لطيف تر است.

چنانچه در فصل پيش ذكر آن شد، اگرچه من در يزد كاري نداشتم اما سه روز در آنجا توقف كردم به جهت اينكه چند نفر از ارامنه، آشنايان مرا در آنجا ديدند و نخواستند بگذارند بروم تا مهمانم ننمايند. من هم چون مكرر از اغلب جا ها تعريف و توصيف صباحت  و جمال و زيبايي زن هاي يزد را شنيده بودم، خيلي ميل داشتم صحت آنها را به چشم، معاينه نمايم و ديدم حقيقتاً از روي عدل و انصاف بود كه آنها را به زن هاي تمام ايران ترجيح و از همه جميله تر تشخيص داده اند. خلاصه هيچ مهماني اي در يزد نمي شود مگر اينكه از آنها حاضر باشند و حقيقتاً زيبا و دلپذيرند. براي مدح جمال آنها همين كافي است كه در ايران ضرب المثل شده و مي گويند: “براي سعادت زندگاني، زن يزدي، نان ايزدخواست  و شراب شيرازي.”


 

زندگی‌نامه تاورینه

ویکی پدیا
ژان باتیست تاورنیه، جهانگرد فرانسوی، در سال ۱۶۰۵ در پاریس به دنیا آمد. خانواده او که اکثر جغرافی‌دان و حکاک و نقشه‌نگار بودند از تندر آنورس در بلژیک به پاریس آمده و در آنجا مستقر شده بودند. دوران کودکی‌اش در کنار پدر و خانواده دانشمندی گذشت که همه روزه درباره مسائل جغرافیایی با دیگران به گفتگو می‌پرداختند و همین گفتگوها بود که شوق سفر را از کودکی در او برانگیخت، چنان که خود می‌نویسد: (اگر اولین تعلیم دومین تولد باشد من بامیل‌سفر کردن پا به جهان گذاشته‌ام. شهرتی که پدرم در مباحث جغرافیا داشت و گفتگوهایی که بیشتر دانشمندان در حضور من با پدرم می‌کردند و من با علاقه گوش می‌دادم میل سفر را در من بیدار کرد.)

بیست و دو سال بیشتر نداشت که بسیاری از کشورهای اروپا (فرانسه، انگلستان، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، آلمان، سویس، لهستان، مجارستان، ایتالیا) را دیده بود و به قدر رفع نیاز به زبانهای رایج آن کشورها سخن می‌گفت. در همین‌سفرهای اروپا بود که راه سفرهای آینده خود را گشود. پس از مدتی خدمت در نزد نایب السلطنه مجارستان، بافرستاده کاردینال ریشلیو به نام پر ژوزف، که چندی بعد مدیر انجمن‌های دینی مشرق زمین شد، ملاقات کرد و در واقع‌توانست از راهی که این کشیش کاپوسن به کشورهای مشرق باز کرده بود استفاده کند.

تاورنیه می‌نویسد: (من در حال رفتن به راتیسبون بودم که پر ژوزف به من پیشنهاد کرد که همراه نمایندگان او به سفری که نقشه‌اش را کشیده بود به قسطنطنیه وفلسطین بروم.) در قبول این پیشنهاد تردید نمی‌کند و عازم سفر می‌شود. پس از آن نیز پنج بار دیگر به مشرق زمین سفرمی‌کند و جمعاً نه بار کشور ایران را می‌بیند. آخرین سفرش در ۶ دسامبر ۱۶۶۸ با بازگشت به پاریس به پایان می‌رسد.در این هنگام شصت و سه سال دارد. لوئی چهاردهم، شاه فرانسه، لقب نجیب‌زادگی به او اعطا می‌کند و در سال ۱۶۷۰ مالکیت بارون‌نشین اوبون را نیز به آن می‌افزاید. اکنون به سن شصت و پنج، سن بازنشستگی و نگارش خاطراتش رسیده‌است.

پانزده سال بعد، دوباره به سیر و سیاحت رو می‌آورد. فردریک ویلهلم، شاه براندنبورگ، او را به برلن فران خوانده‌است تا سفر به هند و تأسیس یک شرکت تجاری نظیر شرکت انگلیسیان و هلندیان را به او پیشنهاد کند. در این زمان‌تاورنیه هفتادو نه سال دارد. در ۳۰ ژوئن ۱۶۸۴ به برلن می‌رود و فردریک ویلهلم مقام ندیمی مخصوص شاه و نجیب‌زادگی دربار و مشاورت امور دریایی را به او اعطا می‌کند و وعده می‌دهد که او را به عنوان سفیر ویژه خود به دربار(مغول کبیر) (گورکانیان هند) بفرستد. تاورنیه فرانسه را ترک می‌گوید و در براندنبورگ مستقر می‌شود. وعده شاه وتأسیس شرکت آلمانی هند شرقی عملی نمی‌شود، اما تاورنیه نمی‌تواند به سکون و بی حرکتی پیرمردی ثروتمند دل‌خوش کند و بار دیگر تصمیم می‌گیرد که عازم سفر مشرق زمین شود. در این هنگام بیش از هشتاد سال سن دارد. درژانویه ۱۶۸۹، بحبوحه زمستانی سخت، راه مسکو را در پیش می‌گیرد تا از آنجا به ایران برود، اما دیگر هرگز ایران رانمی‌بیند و در فوریه همان سال در شهر اسمولنسک زندگی را بدرود می‌گوید.

تاورنیه در شرح مسافرتهای خود به مشرق زمین چند سفرنامه نوشته‌است. همه این سفرنامه‌ها پر از اطلاعات گرنبهایی است که در کتابهای دیگر مشابه آنها را نمی‌توان یافت. تاورنیه به همه امور روزمره‌ای که در اطراف خود دیده توجه و علاقه نشان داده و به لطف همین اشتغال ذهنی است که ما فی المثل از انواع خوراکها و افشره‌های آن عهد، پوشاک مرد و زن، وصف دقیق شهرها و ساختمانها، انواع شغلها و شیوه زندگی صاحبان مشاغل اطلاع حاصل می‌کنیم. ملاحظات او به واقع گرانبهاست.

با این همه تاورنیه فاقد تخیل شاعرانه و هنری است. زیباترین سروهای جهان را در باغهای شیراز نمی‌بیند و آثار بازمانده تخت جمشید را جز ستونهایی کهنه، بعضی سرپا و بعضی افتاده بر زمین نمی‌داند و اصفهان را که در آن زمان یکی از بزرگترین و پرجمعیت‌ترین شهرهای جهان است به چشم یک روستا می‌نگرد و ارزش بناهای بی نظیر آن را درنمی‌یابد(یا نمی‌خواهد دریابد) و از همه این آثار بی همتا فقط به زیبایی پل سی و سه چشمه (پل الله وردی خان)اذعان می‌کند. اما ارزش سفرنامه‌های او، خاصه آنجا که به ایران مربوط می‌شود، در چیز دیگر است، در وصف کشور و نوع حکومتی است که از قدیمترین ایام تا کمتر از یک سده پیش همچنان یکسان مانده بود. تاورنیه هنگام اقامت دراصفهان مدام در دربار شاه رفت‌وآمد داشت. زیرا دربار بهترین مشتری جواهرات او بود و شاه به او محبت می‌کرد و او را (آقا طاورنیه) می‌نامید و آقا طاورنیه می‌توانست شاهد رفتارهای مستبدانه شاه و درباریان با مردم باشد و در عین حال اطلاعات مفیدی از شیوه حکومتی و نظام اقتصادی کشوری که قسمت اعظم اراضی آن متعلق به شاه بود به دست آورد.

سفرهای تاورنیه میان سالهای ۱۶۳۲ تا ۱۶۶۸ میلادی صورت گرفت. سفر اول او در زمان سلطنت شاه صفی، نوه شاه‌عباس بزرگ، و سفرهای دیگرش در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان بود. این شش سفر را سه سفر بازگشت از هندتکمیل کرد که یکی از طریق دریا از بندر سورت به هرمز و دوتای دیگر از طریق قندهار بود. بدین گونه، او نه بار به ایران‌آمد.

سفر اول تاورنیه در ۱۶۳۲، به پیشنهاد پر ژوزف آغاز شد و در اسلامبول از همراهان که عازم شامات و بیت‌المقدس بودند جدا شد. سفر دوم در ۱۳ سپتامبر ۱۶۳۸ آغاز شد و از طریق ایالات جنوبی عثمانی، یعنی ازمیر، به مرز ایران وسپس به تبریز و در آخر به اصفهان رسید. سفر سوم از طریق بین النهرین و آشور در ۶ دسامبر ۱۶۴۳ به اصفهان صورت‌گرفت. در سفر چهارم در ۱۸ ژوئن ۱۶۵۱ از بندر مارسی به اسکندرون و حلب و موصل و نینوا رفت و سرانجام به‌اصفهان رسید. سفر پنجم در ۵ فوریه ۱۶۵۷ آغاز شد و از طریق مارسی و سپس لیورنو(در ایتالیا)به ازمیر و تبریز واصفهان انجامید. آخرین سفر یعنی سفر ششم، در ۲۷ نوامبر ۱۶۶۳ از پاریس آغاز و از طریق ازمیر و ایروان و تبریز، در۲۰ اکتبر ۱۶۶۴ به اصفهان ختم شد.

تاورنیه در بیان آنچه دیده و نوشته دقت داشته‌است. مسائل مختلف مربوط به راهها و روستاها و شهرهای متعدد را به‌خوبی و درستی توضیح می‌دهد. در طی سفرهایش با اشخاص سرشناس متعددی روبه رو می‌شود و اطلاعاتی درباره‌آنها به دست می‌دهد که از لحاظ تاریخی بسیار ارزشمند است. از آن جمله‌اند اشخاصی مانند میرزا تقی اعتمادالدوله‌و کارهای نیک و بدش، علی‌مردانخان، حاکم ثروتمند و پرقدرت قندهار که از ترس شاه صفی به دربار هند پناه برد وقندهار را به هندیان تسلیم کرد، میرزا ابراهیم، وزیر مالیه اذربایجان، خواجه نظر، اولین کلانتر ارمنیان و خواجه پطرس، تاجر بزرگ ارمنی و جز اینها.

 

در مجموع، نظر تاورنیه درباره ایرانیان بسیار مثبت است و معتقد است که ایرانیان از همه ملل آسیا باهوش‌ترین و ازفرنگی‌ها در عقل و کفایت هیچ عقب نمی‌مانند. در مورد امنیت در ایران می‌گوید برخلاف عثمانی که در همه جا کاروانها در معرض تجاوز حاکمان و دزدان قرار دارند در ایران می‌توان بدون ترس سراسر کشور را پیمود و اگر مال کسی ‌را بدزدند حاکم موظف است که معادل آن مال را به او پس بدهد. به نظر تاورنیه مهمان نوازی ایرانیان درخور ستایش‌است. ایرانیان دوستدار نظم و انصاف اند و ذوق بسیار برای آموختن دارند. او معتقد است که (ایران در آسیا به منزله‌فرانسه در اروپاست).

توضیحات تاورنیه درباره ادیان غالباً ناپخته و ابتدائی است. درباره اسلام و به خصوص تشیع در سطح امور باقی مانده‌و در مورد زرتشتیان ایران سخنان عوامانه را پذیرفته‌است. در شرح وقایع تاریخی نیز گاهی دچار اشتباه می‌شود. مثلادر بحث از نسب شاهان صفوی، به ملاقات میان امیر تیمور و شیخ حیدر اشاره می‌کند و ما می‌دانیم که چنین ملاقاتی روی نداده‌است. در این مورد و موارد دیگر مترجم لازم دیده‌است که در حاشیه توضیح کافی بدهد و اشتباهات نویسنده را اصلاح کند.

 

 

سفرنامه تاورینه

سفرنامه تاورنیه نخست در ۱۳۳۱ هجری قمری (۱۲۸۹هجری شمسی) باترجمه ابوتراب نوری (نظم الدوله) به‌فارسی منتشر شد. کتاب اغلاط ترجمه و سقطات متعدد و خطاهای چاپی فراوان داشت. چاپ دوم این کتاب، به‌همت کتابفروشی تأیید اصفهان و ویرایش حمید ارباب شیرانی، در سال ۱۳۳۶ شمسی انتشار یافت که سه بخش نخست از پنج بخش آن دارای همان اغلاط و نواقص بود، زیرا در آن زمان متن فرانسه آن سه بخش در دسترس نگارنده نبود، وفقط بخشهای چهارم و پنجم با مبن اصلی تطبیق شده و اغلاط و سقطات برطرف گشته بود و ۳۸۰ صفحه دارد.

تاورنیه جمعاً نه بار به ایران آمد و بخش عمده‌ای از سفرنامه او به روایت دیدارش از اصفهان اختصاص یافته‌است. مترجم در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته، می‌آورد: «تاورنیه در بیان آنچه دیده و نوشته دقت کافی داشته‌است. مسائل مختلف مربوط به راه‌ها و روستاها و شهرهای متعدد را به خوبی و درستی توضیح می‌دهد. در طی سفرهایش با اشخاص سرشناس متعددی روبه رو می‌شود و اطلاعاتی درباره آنها به دست می‌دهد که از لحاظ تاریخی بسیار ارزشمند است.از آن جمله‌اند اشخاصی مانند میرزاتقی اعتمادالدوله، صدراعظم شاه عباس اول و شاه صفی؛ محمدبیگ اعتمادالدوله و کارهای نیک و بدش؛ علی مردان خان حاکم ثروتمند و پرقدرت قندرها که از ترس شاه صفی به دربار هند پناه برد و قندهار را به هندیان تسلیم کرد؛ میرزا ابراهیم، وزیر مالیه آذربایجان؛ خواجه نصیر اولین کلانتر ارمنیان و خواجه پطرس تاجر بزرگ ارمنی و جز اینها کتاب «سفرنامه تاورنیه» در چند بخش نوشته شده‌است: مساحت ایران و تقسیم ایالات آن درباره گل‌ها و میوه‌های ایران و مروارید و فیروزه آن، درباره حیوانات باربر و ماهیان و پرندگان ایران، شیوه ساختمان در ایران، وصف اصفهان پایتخت ممالک پادشاه ایران، جلفا: شهر کوچکی که زاینده رود آن را از اصفهان جدا می‌سازد، مذهب ایرانیان و مراسم عزاداری امام حسین (ع) و عید قربان درباره این زرتشتیان که بازماندگان ایرانیان قدیم آتش پرستند، مذهب ارمنیان و آداب اصلی ایشان، چگونگی پذیرفته شدن نگارنده در ششمین و آخرین سفرش در دربار شاه ایران و آنچه به هنگام توقفش در اصفهان انجام داد، افتخارات و هدایایی که شاه ایران به نگارنده اعطا کرده، دنباله کارهایی که نگارنده در دربار انجام داد، گفتگوی شاه با نگارنده درباره شاهان اروپا وتمایل اعلیحضرت به این که نگارنده یک روز تمام در تفریح و شادخواری‌هایش باشد، نسب‌نامه سلاطین اخیر ایران درباره بعضی اعمال خاص که محاسن و معایب پادشاهان ایران را نشان می‌دهد، وقایع خاصی که در زمان شاه عباس دوم روی داده‌است، بعضی از خصوصیات سلطنت شاه سلیمان که اکنون بر تخت سلطنت است، روش حکومت در ایران و بسیاری مطالب دیگر.

 

منابع :
سفرنامه تاورنیه، ترجمه:حمید ارباب شیرانی، نشر نیلوفر
مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

 

 

باغ فین کاشان + عکس و پلان معماری

باغ فین کاشان + عکس و پلان معماری

باغ فین کاشان 

باغ فین کاشان + عکس و پلان معماری باغ ایرانی٬ هنر و معماری٬ یونسکو٬ باغ فین کاشان٬

باغ فین کاشان یکی از مهمترین باغ‌های ایرانی + تصاویر

 

 


 

باغ فین کاشان

باغ شاه در فین , قصری مرکب از شاخصهای معماری صفویان , زندیان و قاجاریه است.

این بنا به خاطر ذخیره فراوان آبش ( چشمه سلیمانی) , باغی با درختان ستبر, یک استخر با فواره های بسیار و یک حمام تاریخی ( جاییکه امیرکبیر به قتل رسید) بسیار مشهور است ساختمان اصلی پارک و صوفه به زمان سلطنت شاه صوفی و شاه سلیمان ( پادشاهان صفویه ) نسبت داده می شوند که بعدها , دیگر شاهان صفوی آنرا گسترش داده و به مرمت آن پرداخته اند. بنای باقیمانده فعلی مرکب از دو صوفه است که به شاه عباسی و فتحعلی شاهی شهرت دارند و یک بنا که آنرا کریم خانی می نامند و حمام معروف که در قسمتی از پارک واقع شده و ساختمانی که هم اکنون موزه می باشد .

صوفه شاه عباسی در حقیقت یک ساختمان دو طبقه است که در مرکز پارک واقع گردیده و روبروی دروازه باشکوهی قرار دارد . در مرکز صوفه استخر زیبایی نیزوجود دارد . بر روی دیوارها و سقف صوفه , اثرهایی از نقاشیهای رنگی دوران صفویه را می توان مشاهده نمود. این نقاشیها شامل منظره هایی از صحنه های شکار و تصاویر شاهزادگان و غیره می باشد.

 

مجموعه باغ فین در سال ۱۹۳۵ میلادی در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.کار ثبت جهانی این اثر که از سال ۲۰۰۷ میلادی آغاز شده بود، چندین سال به طول انجامید و سرانجام در زمستان ۱۳۸۹، مرحله اول ثبت این اثر در فهرست میراث جهانی یونسکو به انجام رسید.

گردآورنده: خانم رفعتی


باغ فین و مجموعه بناهای آن در کاشان واقع شده. این اثر در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۱۴ با شمارهٔ ثبت ۲۳۸ به‌ عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید و چند سال است که به ثبت جهانی یونسکو نیز رسیده است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی باشگاه خبرنگاران،باغ فین و مجموعه بناهای آن در کاشان واقع شده .این اثر در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۱۴ با شمارهٔ ثبت ۲۳۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.و چند سال است که به ثبت جهانی یونسکو نیز رسیده است.

برخی منابع تاریخی قدمت این باغ را به دوران سلطنت آل‌بویه می‌رسانند. به استناد این منابع، زلزله مهیب سال ۱۵۷۳ میلادی باعث تخریب کلی باغ شد.

بقایای باغی در چند صد متری باغ فین(باغ نو) موجود است که به باغ کهنه معروف است. باغ کهنه در دوره ایلخانان مغول بیشترین گسترش را یافته بوده‌است. به هرحال ساختمان باغ فین فعلی به دوران شاه‌عباس اول نسبت داده شده و میراث فرهنگی ایران طراح باغ را غیاث‌الدین جمشید کاشانی می‌داند. با این وجود منابع دانشگاهی طراح باغ را شیخ بهایی معرفی می‌کنند.

کار ساخت و توسعه عمرانی باغ در دوره شاه صفی و شاه‌عباس دوم نیز ادامه یافت و به اوج رسید. بناهای سردر ورودی، کوشک صفوی و یکی از حمام‌ها محصول این دوره بوده‌اند. همچنین شاه سلیمان صفوی صفه‌ای پیرامون چشمه فین بنا نمود که احتمالاً موجب تغییر نام چشمه فین به چشمه سلیمانیه بوده‌است.

از اواخر دوره صفویه تا دوره زندیه و همزمان با حمله افغان و لشکرکشی‌های نادر شاه، توجهی به باغ نشده‌است. در دوره کریمخان زند و همزمان با وقوع چند زلزله پیاپی، باغ و ابنیه موجود در آن مورد مرمت قرار گرفت و بنای خلوت کریمخانی به آن افزوده گشت.

در دوره سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار، بخش‌هایی زیادی به ابنیه باغ افزوده شد. تقریباً مابقی ابنیه موجود در باغ، همگی محصول این دوران است. ولی با مرگ فتحعلی‌شاه، کار رسیدگی به باغ و درختان آن رها شد و حتی بخش‌هایی از باغ از میان رفت. با ثبت ملی این اثر در هفتاد سال پیش، رسیدگی و توجه به آن اهمیت بیشتری یافت.

در دوره پهلوی، بنای موزه ملی کاشان بر خرابه‌های خلوت نظام‌الدوله و همچنین بنایی در حدفاصل کتابخانه و حمام ها ساخته شد و سایر ابنیه نیز مورد مرمت قرار گرفت.سوء مدیریت و بی‌توجهی در چند سال اخیر، موجب خسارات جبران ناپذیری به باغ شده‌است.

باغ فین در ۹ کیلومتری مرکز شهر کاشان و در انتهای خیابان امیرکبیر فعلی و روستای فین کوچک قدیم قرار دارد. این باغ در مجاورت چشمه سلیمانیه و بالادست دشتی با شیب ملایم قرار دارد. در حال حاضر بخشی از ابنیه موجود به چای‌خانه و کباب‌خانه اختصاص دارد. دسترسی به باغ فین از طریق خیابان امیرکبیر صورت می‌پذیرد. وسایل نقلیه عمومی از جمله مینی‌بوس از مرکز شهر کاشان این دسترسی را تامین می‌کنند.

وجود عناصر آب و درخت که عناصری پویا هستند در کنار ابنیه که عناصر ثابت معماری هستند، هویتی زنده به این اثر فرهنگی و تاریخی بخشیده‌است. باغ فین یکی از مهمترین نمونه باغ‌های ایرانی است که همچنان زنده و پابرجاست. همچنین این باغ به خوبی روش ایجاد منظر فرهنگی را معرفی می‌کند.

حمام فین در باغ فین کاشان است.

این حمام قدیمی به خاطرقتل میرزا تقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار در ۲۰ دی ۱۲۳۰ هجری خورشیدی مشهور است.
درقسمت جنوبی باغ فین دو حمام وجود دارد که به حمام کوچک و بزرگ معروف است، حمام کوچک از آثار دوره صفویه و همراه با بنای اولیه باغ فین ساخته شده‌است. حمام بزرگ در دوران قاجاریه به وسیله فتحعلی شاه ساخته شده‌است.

حمام بزرگ مخصوص امرا و حمام کوچک اختصاص به استفاده خدام داشته‌است. در هریک از حمام‌ها قسمت هایی شامل ورودی، گرمخانه، آبنما، خزینه، محل نظافت و سربینه (رختکن) به چشم می‌خورد. کانال هایی جهت تعویض آب خزینه‌ها و حوضچه‌ها در کف حمام‌ها وجود دارد. دیوار حمام‌ها با عایق رطوبتی مخصوص – ماسه، آهک یا ساروج – پوشانده شده‌است. این حمام دارای دالان‌ها و راهروهای زیادی است و معماری زیبایی دارد.

موزه ملی کاشان واقع در این باغ از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۸۹ تعطیل بوده و در بهمن‌ماه ۱۳۸۹ مجدداً دایر شده‌است. امروزه بازدید از بخش‌های گوناگون باغ امکان‌پذیر است.

این مجموعه، در کنار میدان نقش‌جهان و کاخ چهلستون، بیشترین بازدید کننده و گردشگر استان اصفهان را به سوی خود جلب می‌نماید.

آدرس:اصفهان؛کاشان؛انتهای خیابان امیر کبیر؛ فین
منبع:delgarm.com

جادوی رنگ ، هنر ایران و هند

جادوی رنگ ، هنر ایران و هند

جادوی رنگ
نويسنده : مهدی غروی دكتر در تاريخ

ناشر : فرهنگ و مردم / دوره5-ش59( شهريور 1346 )

……. فاتحان هند در عصر اسلام عربها تركها مغولان افغانان پاتانها و تاتارها بودند كه با برخي از خصوصيات قومی خويش وارد هند شدند اما تمدن و فرهنگي كه اسلام بهند آورد ايرانی بود چيزی مشابه با تمدن و فرهنگ صفوی در سالهای تشكيل.

 

مقدمه‌اي بر روابط هنري ايران و هند در عصر پادشاهان صفوی ايران و امپراتوران بابري هندوستان
مطالعه روابط هنري ايران و هند در عصر درخشش دو سلسله معروف مشرق زمين صفويه در ايران و بابريه در هند كليد بررسي روابط فرهنگي و سياسي اين دو سلسله بزرگ مشرقي است اگر گفته شود كه پادشاهان اين دو سلسله ذوق هنري و علاقمندي به نقاشي وكتابسازي راازنوادگان تيموربارث برده بودند سخني نامناسب نيست اما فراموش نكنيم كه علاقمندي به هنر و بخصوص ساختن كتابهاي مصور در ايران پيش از عصر حكومت سلسله هنردوست و هنرمند پرور تيمور نيز سابقه داشت ودرهندهم نقاشي ريشه‌اي عميق ودامنه‌دار داشته اما چو نهنديان تا قرن پانزدهم كاغذرانمي‌شناختندكارهاي هنري‌شان منحصربودبهمان نقاشيهاي سقف وديواره قصرها و معابد و نقاشي روي پارچه وچوب بديهي است درينجا فقط از نقاشي بحث مي‌كنيم. بابر سرسلسله پادشاهان تيموري هند نيز بهنر علاقه فراوان داشت اما پايه گزار مكتب نقاشي نامدار سبك هند و ايراني يا مغول همايون است وهمايون از سفر بايران و مشاهده دربار هنردوست و فعال شاه طهماسب اين انگيزه شديد را با خود بارمغان آورد.

 

همايون دومين پادشاه بابري هند با يكسال توقف در ايران و بازديد مراكز هنري ايران در دوره شاه طهماسب اول، علاوه بر بردن مقداري از كتابهاي خطي و نقاشيهاي عصر اعتلا يعني مكتب هرات، نقاشان پايه‌گذار نقاشي مكتب بابري هند را نيز به هند كشاند، وي همسرش ايراني بود و پارسي‌زبان و نخستين امپراطور مغولي هند بود كه تكلم به فارسي را معمول ساخت و خواهرش گلبدن نخستين كتاب تاريخ بابريان هند را با نثري جالب و ساده به نام همايون نامه تدوين كرد.

پيش از ورود به بحث اصلي كه تكوين و گسترش مينياتوركشي، نقاشي و كتاب و مرقع ‌سازي هند در عصر بابريان است اشاره‌اي به تاريخ تكامل نقاشي وكتابسازي درايران ضرورت دارد، از دوران ساساني براي ما كتاب مصوري بر جاي نمانده است اما مي‌دانيم كه خداي نامك يا تاريخ پادشاهان ايران مصور بوده است و تا چندقرن پس از هجرت نيز كم و بيش برخي ازين كتابهاي مصور وجود داشته‌اند وداستان افشين سردار بزرگ اشروسنه را نيز همه شنيده‌ايم كه بجرم داشتن كتابي مصورمحكوم بمرگ شدوعبدالله‌بن طاهر سردار و حكمران خراسان نيز فرمان داد كتابي مصور راكه بخدمتش آورده بودند بشويندوازميان ببرند.

اما ازدوران ساساني نقش‌ها و كنده‌كاريهاي بسيار بجاي مانده است و از همه اينها مهمتر در سالهاي اخير در تورفان آسياي مركزي آثاري از كتاب بزرگ ماني نقاش پيامبر ايراني كشف شد، تصاوير معدودي كه درين كتاب هست و نقوشي كه دربناها وسكه‌ها وظروف بدست رسيده كليدواقعي بررسي هنرنقاشي درعصر ميانه ايران شمرده مي‌شود. اميد فراوان داريم كه با گذشت زمان از دوران پيش از مغول آثاري به دست آوريم، آثاري كه حلقه ارتباط‌ميان مينياتورايران ونقاشي سنتي ايران‌ساساني راكاملابهم مربوط سازد، هم ‌اكنون آثار معدودي از دوران سلجوقي در دست داريم و در سال گذشته نيز در هند شاهنامه‌اي كشف شد كه نقاشيهاي آن باحتمال قوي از دوران پيش از مغول و بسبك سلجوقي است.(1)

در كتاب راحة‌الصدور راوندي درشرح سلطنت طغرل‌بن‌ارسلان مي‌خوانيم كه مجموعه‌اي براي شاه نوشته مي شد و جمال‌الدين نقاش آنرا مصور مي‌ساخت.(2)

نخستين عصردرخشش هنري درجهان اسلام متعلق به سرزميني است كه روزگاري بزرگترين مركز فرهنگي و تمدن ايران ساساني شمرده مي‌شد، اين سرزمين جنوب بين‌النهرين بودكه درطي قرن هفتم‌هجري(سالهاي 1350 تا1360م) رونق داشت، مي‌گوئيم نخستين مكتب نقاشي و كتابسازي اسلامي زيرادرايران بدون شك ازدوران ساساني ببعد سير تحولات سياسي نتوانسته بودكه ذوق هنري ايرانيان را بكشد و درست ششصد سال پس از هجرت پيامبر عصري كه مصادف است با انهدام و انقراض قطعي خلافت عباسي مسلمانان غير ايراني نيز به نقاشي و اهميت آن در كتابسازي توجه يافتند،(3) چون عصر درخشش اين هنر در ايران و جهان اسلام مصادف است با آمدن مغولان اين فكر بميان آمده است كه شايدورودمغولان كه با چينيان همسايه بودند سبب اين رواج و اعتلا گرديده است، اما مي‌دانيم كه آثار هنري ساساني را حمله اعراب و آثارهنري ديالمه راتركتازي سلطان محمودازميان برد، چرا قبول نكنيم كه يورشهاي مغولان نيز سبب شد كه آثار دوران سلجوقي از ميان برود، كاسه و بشقابها را خاك دردل خود نگهداشت اما اثرهاي خام كه كتابها حامل و حافظ آن بود، بدست آتش بيداد سپرده شد و از ميان رفت.

 

مقبره همايون در دهلي كه توسط حميده‌بانو همسر و ملكه‌اش به دست معماران و هنرمندان ايراني ساخته شد كه اگر چه نفوذ معماري محلي در آن بسيار نمودار است اما اساس بنا ايراني است و در هند هيچ بنايي مانند اين گنبد و بارگاه تخت تاثير معماري و هنر ايران قرار نداشته است. مقبره همايون داراي تزيينات و ريزه‌كاري هنري نيست اما مقبره سازنده بنا كه در جوار آن قرار دارد حاوي نقش‌هاي هندسي به سبك كارهاي اوايل دوره صفوي است.

از طرف ديگر در آسياي مركزي نيز كه خود فرهنگي قديم داشت، در قرن نهم ميلادي مكتب جديدي از هنر نقاشي درحال تكوين بوداين ناحيه درهزاره اول ميلادي ازمراكز برتردرجهان شمرده مي‌شدو محل عبور و تلاقي كاروانهاي بزرگ بود كه از مشرق به غرب و از غرب به شرق مي‌رفتند.درينجا هنر باختريها كه ريشه‌اي يوناني داشت، عوامل هنري چيني و تبتي، مظاهر هنري بودائي و هنرهاي مذهبي و مقدس پيروان ماني كه از مسيحيت نيز الهام گرفته بود وبالاخره هنرجهاني ساساني با هم تلاقي داشته ودرسراسرآن دوره‌اي كه اسلام با گسترش هنر نقاشي تعارض فكري داشت درينجاصدها معبد و درگاه مقدس با جلوه‌هاي هنري مختلف ساخته شد، همانگونه كه در هند نيز اين دوران يك عصر درخشش هنري بود، ديوارهاي غارهاي بزرگ چون اجتنا بدست هنرمندان هندو و بودائي تزئين گرديد و اين نفوذ نيز كه از سرچشمه هنر هند باستان سيراب مي‌شد، همراه با مظاهر هنري اقوام هندو چين به آسياي مركزي رسيد و سبب ش كه در قرن هفتم ميلادي يعني همان قرن نخستين پيدايش اسلام دو نقاش معروف ازين نقطه يعني ختن به چين بروندو شهرت يابند اين دو نقاش در پايه‌گزاري نقاشي چيني مكتب سو و تانگ (Tang, Sui) نقش بر جسته‌اي داشتند و همين اساس خود در تكوين مكتب نقاشي اسلامي در بين‌النهرين اثرات فراوان داشت.

به كمك وپايمردي نقاشان جهان اسلام، بخصوص خودعربها كه مايه خرابي آثار هنري ايراني شده بودند در جنوب بين‌النهرين كتابهاي مصوري ساخته شدودرقرن بعدهمين مكتب كه هنوز بدوي و خام بود در بغداد به منتهاي تكامل خود رسيد و بهترين نمونه آن تصاوير كتاب مقامات حريري است كه به نسخه شفر شهرت دارد (4) كه با نقاشيهاي خاص خودش معرف اين نكته است كه مسلمانان پس ازآن خرابيها خودمتوجه هنرهاي تجسمي شده توانسته‌اند سر نخ را بدست بياورند و براي توصيف و تجسم مطالب مطروحه نقاشي كنند.

اين نقاشيها با اينكه خام و ساده است، روابط عوامل مطروحه رابخوبي مجسم مي‌سازد، اثرطراحي خود عربها نيز در آن محسوس است، عربها به كشيدن نقش حيوانات ازجمله شترواسب والاغ توجه خاص داشتند، نفوذهنرروم شرقي يا بيزانس نيزدرين آثار هويداست وآن عبارت است ازهاله نوركه دورصورت قديسين مسحي كشيده مي‌شدو درينجا ملاحظه مي‌كنيم كه براي نخستين بار دور صورت خليفه عباسي نيزاين هاله وجود دارد. علاوه برين اثراتي از نقاشي يوناني و حتي بودائي هم درين نخستين نقاشيهاي كتابي اسلامي قابل تشخيص است، لباس قديسين و گلبرگ گلها يوناني است ونقاشي هندي درلباس هنربودائي نيز باين ترتيب خودرانشان مي‌دهدكه روحانيان سياه چرده با لباسهاي هندي (لنگي)دركناربازارهاي عربي نشسته‌اند ومعلوم است كه اين اثر پابپاي كاروانهاي تجارتي كه از آسياي مركزي و هند و چين به غرب مي‌آمده‌اند به عراق رسيده است.

اگر كار بدينمنوال پيش مي‌رفت و به اوج مي‌رسيد، شايد مينياتورايران ونقاشي هندبابري چهره‌اي ديگر مي‌يافت، اما تاريخ سيرتكامل هنراسلامي ايراني را دگرگون ساخت، اتفاقي بزرگ سبب شد كه ورق برگردد و مركز هنري اسلام به ايران شرقي منتقل گردد، اين اتفاق سقوط دولت بزرگ عباسي بدست هولاكوخان بودوي باتصرف بغداداين شهر بزرگ اسلامي را از رونق انداخت.

پادشاهان مغولي ايران نيز مانند خود عربها و مسلمانان باختري به هنر علاقمندي يافتند، بخصوص كه اينان در ابتدا نه دين اسلام داشتند ونه به حرمت نقاشي توجه مي‌كردند، اينان براي نوسازي هنري متوجه چين شدند، درين عصر در سرزمين اصلي ايران، در جنوب مملكت نيز كه از شر حمله‌هاي خونبار مغولان محفوظ مانده بود، مكتب هنري معروفي موجوديت يافته بود اما مغولان بسياري از نقاشان چين را بدربار خود آوردند و دربار اين پادشاهان كانون هنري آسياي غربي ومركزي شد، مراغه وسلطانيه وتبريز مراكزي براي در هم‌آميزي و به سازي نقاشي چين، بيزانس، ايران و هند گرديد و ايرانيان كه تا آن زمان متوجه غرب بودندبه شرق روي آوردندومكتب نقاشي ايراني اسلام بيش از هر عامل ديگر تحت تأثير عوامل چيني قرار گرفت.

ازطرف‌ديگرهنراسلامي نيزدرچنين رسوخ يافت(5)، معولان نقاشان بسياري از چين وختن بايران كوچا‌ندند ،فقط در عصرهولاكو صد خانواده نقاش از چين بايران آد و در آذربايجان سكونت داده شدواين خود سبب مراوده ميان ايران و چين گرديد ،از چين پارچه‌هاي گلدوزي شده،شيشه‌هاي نقش‌دار وچيني بايران صادر مي‌شد و كم‌كم نفوذ نا‌مرئي هنر چيني در سراسر قلمرو معولان بزرگ از جمله ايران جايگزين گرديد.

در كتابخانه رياست رامپور يك نقاشي از قرن چهاردهم وجود دارد كه در ايران كشيده شده است(6)و دربار امپراتور معولي رانشان مي‌دهد حال اگر اين طرح را با آنچه كه سياحان فرنگي درباره دربارخاقان چين نوشته‌اند مقايسه كنيم خواهيم ديدكه يك نوع وخدت و هم‌آهنگي خاص بين آنها وجود دارد(7) درين نقاشي،خاقان در بالاي صفه نشسته ملكه درطرف‌راست وزنان ديگردرطرف چپ وي نشسته‌اند، لباسهاتزئينات وجواهرات بخصوص بكاربردن مرواريد ايراني است،اين نفوذبهمين‌جاخاتمه نمي‌يابد، سبك كارورنگ‌آميزي وطراحي آن نيزايراني‌است وفقط صورتها معولي وشبه چيني است، زيرادرين عصرميان ايران وچين ارتباط ومراوده بسيار برقرار بود و البته اين ارتباط از لحاظ روابط هنري ايران و هند كه مايه اصلي اين گفتار است اهميت بسيار دارد و ما بازبدان اشاره خواهيم كرد.

 

معماري اسلامي هند بيش از هر عامل ديگر زير نفوذ معماري اسلامي ايران خلق شد و گسترش يافت و هر چه از عمرش گذشت نفوذ معماري هندي در ايران بيشتر شد، دردوران سلطنت‌هاي نخستين پيش از بايريان دهلي هم اين نفوذ وجود داشت وبا اثراتي ازمعماري عثماني توأم بوداما در جنوب كه دولتهاي شيعي مذهب ايران دوست تأسيس شده بود نفوذ هنر و فرهنگ ايران صفوي بسيار هويدا و عريان بود، در تصويرالف شبستان مسجدي در بيدر نزديك حيدرآباد مشاهده مي‌شود كه تقليدي است از مساجد ايراني در اعصار پيش از صفوي، اين بنا متعلق است بقرن نهم هجري. در تصوير ب مسجد جامع بيجاپورمشاهده مي‌شود كه توسط پادشاهان عادلشاهي در اين منطقه ساخته شده است (در قرن دهم). عادلشاهيان بيش ازهر سلسله ديگر هند به صفويه نزديك بوده‌اند تكامل معماري ايراني صفوي در اين بما بخوبي مشهود است. درتصويرج تالاربارعام درقلعه سرخ دهلي ديده مي‌شود، تالاري كه توسط شاه‌جهان ساخته شد، عصر شاه‌جهان عصر اعتلاي دولت بابري بود و افكار عالي اكلر در مورد تقليد از پادشاهان بزرگ ايران و اجراي آنچه در كتابها درباره آداب سلطنت ايراني خوانده مي‌شد در اين عصر موجوديت يافت، منتهي نفوذ هنر و معماري بومي هند درين تالار پرستون كاملا هويدا است.

شايد براي مقابله باخلفاوبازماندگان اين قدرت بزرگ اسلامي هولاكو پايتخت خود را به معرب ايران يعني آذربايجان آورد ومراعه وسلطانيه و تبريز ببركت اين توجه آباد شد و درخشش هنري يافت،آذربايجان همراه وهمگام با فارس پس ازعراق جنوبي دومين منطقه اعتلاي هنرنقاشي ايران اسلامي شد،اما بدليل همين مراوده وتسلط شديد كانونهاي هنري چين برنقاشي ايران كه مراحل تولدراپشت‌سرگذارده آماده وصول به عصر بلوغ خودبود مراكز هنري بار ديگر   جاي عوضكرد و اين‌بار به آسياي مركزي بخارا و سمرقند آمد.

ظهورتيموركه با وجود مسلمان بودن ازلحاظ روش سياسي وجهانگيري ازچنگيزپيروي مي‌كرد سيرتكاملي‌هنر نقاشي ايران را متوقف ساخت اماسمرقند كه مدتي بود مركز اجتماع عالمان وادبيان وهنرمندان شده بود ترقي كردودر عصر  تيمور‌بعنوان بزرگترين كانون فرهنگي هنري اسلامي-ايراني-معولي درخشيد ،ازآثارهنري دوران تيمورا‌ثري چشم‌گير جزكاشيكاري كه خود‌د‌ليل بر پيشرفت و تكامل اين هنر در آسياي مركزي است چيزي بدست ما نرسيده ،اما باروي  آمدن‌شاهرخ‌دوهيئت از دربارخود بچين فرستادكه ازنقطه نظرنقاشي شهرهاي چين را‌بررسي كنند وبا خود يادداشتهائي بياورند،عياث‌الدين خليل كه يكي از نقاشان برجسته ايران درين عصر است عضو يكي ازين دو گروه بود،اين هيئتها همراه با آثار هنري گوناگون مقداري وسايل نقاشي نيز با خود از چين آوردند تا در سمرقند مكتبي نو پديد آرند،بابر در توزوك بابري يا با برنامه از مسجدي در سمرقند ياد مي‌كند كه با آثار هنري چين تزئين شده بود.

 

به تقليد از امپراطوران بابري هند راجه‌ها و مهاراجه‌هاي هندي نيز آثاري از خود به جاي گذاشتند ك ه به آثار صفوي بسيار شباهت دارد، از آن جمله است تزيينات قصرهاي عنبر در جيپور، راجستان از راه گجرات نيز با هنر ايراني آشنايي داشت و اين آشنايي با تسلط بابريان بر اين خطه تقويت شد و شكوفا گرديد. تزيينات جالب نقاشي قصر سلطنتي عنبر مشاهده ميشود كه گويي تقليدي از نقاشي‌هاي روي گچ در اصفهان و در تصوير گچ‌بريهاي رنگ‌آميزي شده كه تقليد كامل از عالي قاپوست ديده ميشود.

 

 

صفحه‌اي از شاهنامه دستور متعلق به موسسه شرقشناسي كاما، بمبئي
باين ترتيب دردوران جانشيني تيمورنقاشي كتاب وكتابسازي رونقي نوين يافت .شهزاده تيموري بايسنقرچهل نقاش را گرد آورده بود كه تحت نظارت مولانا جعفر نقاش هنرمند شناخته شده ايراني كاركنند كار هنري اين مكتب به‌نام بايسنقري ازشهرت كافي برخوردار است و معروفترين ا‌ثر موجود از آن شاهنامه بايسنقري است .الغ‌بيك معروفترين  معروفترين‌فردخاندان تيموري‌بودكه‌علاوه برعلاقه‌مندي به هنرنقاشي‌وكتابسازي به علوم مخصوصأرشته ستاره‌شناسي دلبستگي شديد داشت و مدارسي بت كتابخانه پي‌افكند كه سالها كانون گرم عالمان و اديبان و هنرمندان بود،درشهر ديگرآسياي‌مركزي بخارا نيزعلم وهنردرجهان‌اسلام قرن نهم خراسان بودكه مهد‌پرورش بزركترين نقاشان معروفترين مكتب نقاشي ايراني شد،سلطان حسين بايقرا شاهزاده ديگرتيموري دربارخودرادرخشان‌ترين مركزهنر در جهان ميانه اسلام پيش‌از شاه عباس و حهانگير ساخت.

دردربارسلطان حسين بايقرا كه ازنوادگان عمرشيخ پسرتيموربود ،در هرات شاعراني گرانقدر چون جامي و هاتفي و   نويسندگاني چون ميرخوندو نوه‌اش خوند ميرگرد آمدند،اما ستاره درخشان هنر درين دربار كمال‌الدين بهزاد بود كه بهتر است وي را رافائل شرق بدانيم.(8)

درتاريخ هنرنقاشي ايران هيچ استادي چون‌بهزادنام‌آورنبوده است‌وازشاگردان معروف وي آقا ميرك ،سلطان محمد و ميرزاغلي هيچيك ازلحاظ طراحي ورنگ‌آميزي بپايه خودش نرسيدند بعقيده برخي از كارشناسان هنري جهان، روح نقاشي معولي هد مستقيمأ از سرچشمه لايزال هنر بهزاد آب مي‌خورد ،پيش از بهزاد نقاشان ايراني با وجود كوششي كه خودداشتند و علاقه مندي كه مشوقان ايشان نشان مي‌دادند نتوانستند در ساختن پرتره توفيق يابند، طرح صورتها همه يكنواخت مي‌شدوفقط چيزي كه شخصيت‌ها را‌‌مشخص مي‌ساخت لباسهاوتزئينات بودو موي سر زنها و ريش وسبيل مردها مي‌توانست متفاوت باشد،چهره‌هابخصوص چشم‌هاهمه‌يك‌شكل از كار درمي‌آمد، بهزاد نخستين كسي بود كه اين روش را اصلاح كرد و از شاه و درباريانش تصاويري با صورتها و اندامهاي مختلف كشيد،اين كار يعني شبيه‌سازي‌همينكه درسالهاي جانشيني بهزاد به هندرسيد با تشويق پادشاهان بابري اعتلا يافت و باوج رسيد .خواهيم ديد كه ميرسيدعلي هنرمندمعروف دربار همايون و اكبر كه پدرش معاصر بهزاد و خود شاگرد آن همرمند نامدار بود در پي افكندن مكتب بابري هند يگانه بود و ا‌ثري بزرگ داشت.

درآستانه قرن شانزدهم ميلادي با فوت سلطان‌حسين ،بهزاد پس ازسي‌سال خدمت در دربار اين پادشاهان به خدمت   شاه اسمغيل‌سرسلسله صفويه‌ايران شتافت ونقاشي‌ايراني باروي كارآمدن نوادگان شيخ‌صفي‌الدين اردبيلي وارد مرحله ديگري‌ازتكامل‌شدزيرااين‌پادشاهان‌ازيكسوايراني پاك‌وخالص بودندوبافتخارات خاص‌وطن‌خويش عشق مي‌ورزيدند و از سوي ديگر پايه عظمت و قدرتشان بر تصوف نهاده‌شده بود و بزرگي و شكوه اين پديده ايراني-اسلامي در آن غصر تا بجائي بزرگ شد و اعتلا يافت كه پادشاه به صوفي كامل ملقب گرديد، اينان برخلاف اسلاف تيموري خود مردان‌روح ومعنابودند،البته اين نحوه تفكر و روش اداره در كار اديبان و هنرمندان درباري نيز اثرگذاري كرد ،در آثار   بهزادكه در دربار هرات به مرحله تكامل رسيده بود اين اثرات نامحسوس است اما در آثار جانشينان و شاگردان وي اين اثرات كاملأ هويداست.

در دوران پادشاهي طاماسب اول مكتب نقاشي صفوي پايه گرفت ودرتبريزو هرات و شيراز و قزوين كارهاي هنري بسيار ارزنده ارائه شد، نمونه خوب و عالي مكتب صفوي اين دوره‌اثري است‌ازآقارضا‌هنرمند معروف عصر كه گويا دربخارا كشيده شده باشد و اكنون درموزه كلكته نگهداري مي‌شود(9) و از لحاظ رنگ‌آميزي و طراحي پيشرفت كار كاملأمحسوس‌است‌ولي فقط‌درطرح صورتهاست كه اثرعرفان صفوي‌ديده مي‌شود،همانند كارهاي‌بهزاد درين مينياتور مناظرشاعرانه لطيف‌بچشم‌مي‌خورد،باعهايباطراوت‌وپرگل،شكوفه‌هاي‌بادام،گروه نوازندگان، صحنه‌هاي عاشقانه، بازي وتفريح وعيش ونوش مهمانيهاي پرشكوه كه همه‌دليل‌به‌گرايش هنربه جنبه درباري واشرفي آنست وانعكاس زندگي مجلل عصر صفوي است،اين سبك در عصر شاه عباس باوج تكامل رسيد رضاعباسي آخرين فرد بزرك اين مكتب بود كه با طرحها و كارهاي پرارزش خود كوشيد كه از انحطاط و سقوط اين مكتب عالي جلوگيري كند ،اما بامردن وي اين انحطاط تسريع شد و يرانجام با نفوذ نقاشي فرنگي بمرحله سقوط رسيد.

براي بررسي وضع هنري هند هنگام بازگشت همايون ازايران بايد كمي بعقب بركرديم وبه تاريخ هنرهند كه به آئين هند و بودائي بستگي ناگسستني دارد نگاه كنيم.

آئين هندوبرپايه هنرهاي تجسمي تكوين شده است وازقرن دوم پي از ميلاد كنده‌كاريها و طراحي‌هاي جالب برجاي مانده است كه تحت تأثيرهنر بودائي يك دوران تكامل را مي‌پيموده است.قديم‌ترين اين آثار هنري طرحهاي بهارات است كه‌امروزه قسمت اعظم آن درموزه كلكته حفظ مي‌شوداما زيباترين مجموعه‌هنري هند كه امروز بر جاي مانده است كنده‌كاريهاي ستوپايسانچي‌است كه‌گويادرعصرآشوكادرقرن سوم پيش‌ازميلاداز چوب ساخته شده و پانصدسال بعددرقرن دوم مسلادي ازسنگ دوباره‌سازي شده وبعنوان يك مجموعه هنري جاوداني‌درنواحي مركزي هند برجاي مانده است.

همانگونه كه درايران باستان طرحهاي هنري‌و كنده كاريها از دو عامل مقتدر اجتماعي مذهب و سلطنت شديدأ متأثر بود، بخصوص‌آئين‌بوداوهنگامي‌كه‌آشوكاامپراتوربزرگ موريائي‌هندتمايلات‌بودائي يافت عوامل مختلف از جمله نفوذ هنري ايران را براي تكميل و اشاعه فرهنگ هندو-بودائي بكار گرفت.

 

نخستين آثار هنري هند بروي پارچه و ورقه چوب كشيده شد، اين تصوير نيز يك نقاشي بروي پارچه است كه نمايانگر نفوذ هنري ايران در نواحي غربي هند يعني گجرات است، گجرات از اعصار بسيار كهن از راه دريا با سواحل ايران ارتباط داشته و عامل انتشار نفوذ فرهنگي ايران در هند بوده است.

ازاهميت نفوذ‌هنرهخامنشي‌در تكوين هنر موريائي سخني نخواهم گفت كه خود مطلبي است بزرگ و دامنه‌دار(10) نكته قابل توجه آنست كه اين هنر هخامنشي را بايد بعنوان هنر پايه د آسياي غربي و مركزي قبول كرد زيرا اثات آن در سراسر اين نواحي واروپا تا قرنها پابرجاي بود (11) قديمي‌ترين اثري كه از نقاشي هندي در كتابها مي‌توان يافت مربوط است به قرن اول مسيحي كه البته هنربومي هنداست كه درلباس هنر بودائي ظاهر مي‌شود و مشخص زندگي اجتماعي آن روزمردم هند است.

چهره‌ها، لباسها وصحنه‌هاي طبيعي همه چيز هندي و متعلق به هند است و هنرمند هندي است كه آنرا عرضه مي‌كندوهنرشناسي كه اين آثاررا با آثار عهد اكبر كه 9 قرن با هم فاصله دارند مقايسه كند وجودتشابه‌وهم‌آهنگيهاي بنياني ميان اين آثاررادرك خواهدكرد، هنراسلامي هند فقط ازلحاظ نحوه اجراو سليقه‌هاي شخصي هنرمندان با اين آثار عهد عتيق متفاوت است و گرنه از لحاظ فحوا، موضوع و روح هنري اثر، بسيار مشابه يكديگراندوگوئياهمان نقاش قرن اول است كه نه قرن زيسته‌واكنون‌تحت تعليم استادان ايراني تمايلات هنري پادشاه را مجسم مي‌سازد و اثري پديد مي‌آورد كه اينگونه گنگ و مبهم به كارهاي اصيل هندقديم مشابهت دارد، در حاليكه هر چه به طرحهاي قديمي‌تر اين مكتب بابري نزديكترشويم ايراني بودن آثار بيشتر بچشم مي‌خورد متأسفانه بواسطه كم بود مواد درين فاصله هزار سال نمي‌توان ارتباط قطعي و كامل ميان اين دو دوره را يافت.

علت كم بودموادازين دوره چندعامل است، يكي آب وهواست كه باعث پوسيدگي و انهدام اين آثار شد، بخصوص كه درين قرون هنديان كاغذ را نمي‌شناختند و از مواد ديگر استفاده مي‌كردندؤ علت ديگر كم بودن نيروي انساني از لحاظ توليد آثارهنري است كه درموردهمه جهان دراعصار ميانه صادق است ويك نوع مخالفت مذهبي قشري درين دوران وجودداشته ومامي‌دانيم كه برروي خرابه‌هاي اين‌گذشته تاريك سرانجام بناي جديدي ساخته شد، بناي جديد در اروپا بشكل تكوين آثار مذهبي سنتي جلوه‌گر شد و در آسيا در جهان اسلام بصورت نقاشي اسلامي كه بهترين معرف و بزرگترين مشخص آن مينياتور ايراني است و در هند كنده‌كاريهاي بي‌شمار درغارها و معابد ايجاد گرديد.

 

 

تزيينات جالب نقاشي قصر سلطنتي عنبر كه تقليدي است از نقاشيهاي روي گچ اصفهان
در قرن يازدهم هجري كه هنر مذهبي هند به اوج رسيده بود، يورش‌هاي سلطان محمودبه هند آغاز شد وي در طي مدتي كوتاه هفده بار به هند لشكركشي كردكه دست كم يكي ازهدفهاي بزرگ آن غارت بود و هدف ديگر تخريب، غارت مواد گرانبها و تخريب آثار و مظاهر ديني، اگر چه محمود خود يك مرد فرهنگي بود و دانشمندان و اديبان را در دربارخود جمع كرده بود، اما درباره هند وي فقط به تخريب مذهب توجه داشت و بس، در كتابهاي مهمي چون تاريخ فرشته بتفضيل درباره اين حملات و غارتها قلمفرسائي شده است.

سلطان محموددر سال 1019 ماتهورا را گرفت ماتهورا در جلگه شمالي هند حوالي دهلي كنوني قرار دارد و يكي از بزرگترين مراكز مذهبي هند بشمار مي‌رفته است و در آن بيش از هزار بناي مذهبي وجود داشت كه از مرمر ساخته شده بود و تزئينات بسيار داشت كه از حد تقويم و ارزيابي خارج بود.

در قرن چهاردهم ميلادي يعني سيصد سال پس ازمحمود فيروزشاه تغلق براي نخستين بار به آثار باستاني هند توجه نشان داد و ستوني از ستونهاي آشوكارا در قصرخودتغبيه كرد اما با اينهمه از مخالفان سر سخت نقاشي بود و دستور داد كه هرجا نقاشي بيابند محوكنند، بنابراين مي‌توان گفت كه محمود نيز چنين رويه‌اي داشته است و جز جواهرات و طلا و نقره و برخي از كتابها هر چه يافت از ميان برد و در هند همان كاري كه در ري كرده بود تكرار كرد، انهدام كامل فرهنگي كه با رويه سياسي ـ مذهبي خود وي مغايرت داشت.

 
1ـ اين كتاب در زمستان 1351 بنظر استاد مجتبي مينوي رسيد و ايشان با بررسي نقاشيها و نوع كاغذ و رسم‌الخط كتاب كهنگي كتاب راتصديق كردندوشباهت نقاشيهاي آن راباتصاوير كاسه و بشقاب‌هاي عهد سلجوقي كه اينجانب مطرح ساختم تصديق فرمودند اين كتاب توسط دستور فيروز پشوتن‌جي بلسارا به كتابخانه مؤسسه شرقشناسي كاما اهدا شده و متأسفانه داراي تاريخ كتابت نيست.

2ـ درشهورسنه ثمانين وخمس مايه خداوند عالم ركن‌الدين طغرل‌بن ارسلان راهواري مجموعه‌اي بود از اشعار خال دعاگوي، زين‌العابدين مي‌نوشت وجمال نقاش اصفهاني آن‌راصورت مي‌كرد. صورت هرشاعري مي‌كردندودر عقبش شعر مي‌آوردند، راحته‌الصدور راوندي ص 57 به تصحيح علامه اقبال. متأسفانه اين كاركه بسيارجالب وابتكاري بود ديگر صورت نگرفت و ما در سراسر تاريخ ادب و هنر خود نظيري بر آن نداريم.

3ـ پرسي براون در كتاب خود نقاشي هند در عصر بايريان مي‌نويسد كه نقش انسان بالدار، اسب بالدار، اژدها و شير ازجمله نقاشيهاي ايراني است كه درهنرپيكرنگاري همه ملل هنرمندباستاني ونيم باستاني بچشم مي‌خورد، در نقاشي اسلامي خاص اعراب نيز اين نقشها بوفور ديده مي‌شوند ص 34.

4ـاين نسخه بديع تحت شماره 5847 در كتابخانه ملي پاريس حفظ مي‌شود و تاريخ كتاب آن 1327 يعني اوايل قرن هفتم هجري است كه بنام شفر محقق دانشمند فقيد فرانسوي معروف شده.

5ـ اين نفوذرادرمكتب Chienhosun كه درقرن سيزدهم در چين رواج داشت بشكل آثاري از خط كوفي در طراحي كلاسيك چين مي‌توان يافت پرسي براون ص 38.

6ـ اين نقاشي بابعاد 5/16×12 اينچ است و پرسي براون در كتاب خود تحت شماره يك آنرا بچاپ رسانده است.

7ـ در كتاب Travel of Frior Adori in Yurl,s Cathay and the Thither Vol II P . 223-4.

8ـ اين نظر پرسي براون است ص 41 و بلوشه مي‌نويسد كه وي صنعتگري بوده است با مهارت و استادي فوق‌العاده كه در زمان حيات ويا اندكي پس از مرگ در هند و عثماني نيز مانند ايران آثارش خواهان فراوان يافت و مرجع تقليد شد.

Blochet, E. Musalman Painting London, 1929 P. 284.

و ارنولد نوشت كه هيچ امضائي باندازه امضاي او مورد جعل و تقليد واقع نشد.

Arnold, T.W.Painting in Islam 1928 P.16.

9ـ بابعاد 25/3×5/5 اينچ، تاريخ تقريبي تهيه آن 1580 ميلادي است و بشماره سه در كتاب پرسي براون گراور شده است ـ نمونه ديگر يكي از نقاشيهاي كتاب يوسف و زليخاي متعلق به مجموعه J.E.French است كه در 1545 در ايران بسبك صفوي كشيده شده و پرسي براون آنرا نيز در كتاب خودگراور كرده است.

10ـ نگاه‌كنيد به مقاله اينجانب درباره اثرات هنر هخامنشي در تكوين هنرموريائي هند در ماهنامه هنر و مردم شماره مخصوص يادبود كوروش كبير.

11ـ درگالري فريرواشنگتن يك نقاشي روي پارچه از قرن 15 ميلادي هست كه در ناحيه ورسا و نتاويلاسا گجرات بسال 1451 تهيه شده بعقيده ماريو پوساگلي هنرشناس ايتاليائي درين نقاشي طرز نشان دادن كوهها كه بشكل شعله آتش است حبوانها ودرختان جلب توجه مي‌كند، شيري كه غزالها را دنبال كرده ـ ايراني هخامنشي است در حقيقت شير هخامنشي پس ازدو هزار سال هنوز درين بخش از آسيا هيئت خود را حفظ كرده است، هنر ايران هخامنشي كه در سراسر شرق، مقدم بر هنراسلامي ريشه دوانيده وگسترش يافته است اثراتش حتي دركاشيكاري اسلامي نيز ديده مي‌شود ص 27 مينياتور هند چاپ ميلان 1966 و لندن 1969.

فراموش نكنيم كه اين نقاشي در عصر پيش ازبايريان هندتهيه شده ونشان دهنده نفوذ هنري وتمدن ايران بر گجرات است، در اعصار پيش از اسلام، نفوذي كه باحتمال قوي ازراه خليج فارس ودرياي عمان بهندرسيده و مؤيد اين نظر است كه در آن اعصار ايران و هند از راه دريا با هم روابط فرهنگي و تجارتي نزديك داشته‌اند.

شاه عبدالعظیم

شاه عبدالعظیم

شاه عبدالعظیم 

 

آرامگاه شاه‌عبدالعظیم (یا عامیانه آن، شابدلعظیم) در مجموعه آرامگاه‌های نوادگان حسن بن علی است که در شهر ری (در جنوب تهران) قرار دارد. این آرامگاه با آرامگاه حمزه و طاهر یکی از مشهورترین زیارتگاه‌های شیعیان ایران بوده و مربوط به دوره ایلخانیدوره صفویدوره قاجار است. این اثر در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۳۴ با شمارهٔ ثبت ۴۰۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. ثواب زیارت شاه عبدالعظیم برابر با ثواب زیارت حسین بن علی است.

گالری عکس شاه عبدالعظیم حسنی , شهر ری , عکس قدیمی دروازه شاه عبدالعظیم , میدان شوش

گنبد  آرامگاه عبدالعظیم


نام شاه‌عبدالعظیم
کنیه ابوالقاسم
زادروز روز پنج شنبه چهارم ماه ربیع الآخر سال ۱۷۳ هجری قمری، برابر با ۲۵ تیر ماه ۱۵۸ یزدگردی، در زمان هارون الرشید
زادگاه مدینه
درگذشت روز آدینه پانزدهم شوّال سال ۲۵۲ هجری قمری، برابر با سیزدهم مهر ماه سال ۲۳۵ یزدگردی، در زمان المعتزّ بالله عبّاسی
پدر عبدالله
مادر فاطمه
طول عمر ۷۹ سال و شش ماه و یازده روز قمری

 

نسب عبدالعظیم
احمد بن علی نجاشی (یکی از بزرگان علم رجال)، درباره نسب وی می‌نویسد: هنگامی که جنازه او را برای غسل برهنه می‌کردند، در جیب لباس وی نوشته‌ای یافت شد که در آن، نسبش، این گونه نوشته شده بود: من ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم.   براساس این نسخه از رجال النجاشی، در نسب ایشان، میان وی و امام حسن، پنج نفر واسطه وجود دارد؛ لیکن در نسخه‌های معتبر این کتاب ، میان «زید» – یعنی جدّ سوّم ایشان – و حسن بن علی، شخص دیگری واسطه نیست؛ بنابراین، نیاکان عبدالعظیم به ترتیب، عبارت اند از:

عبدالله بن علی: پدر عبدالعظیم، «عبدالله» نام داشت و مادرش، «فاطمه» دختر عقبة بن قیس بود. عبدالله، در زمان حیات جدّش «حسن بن زید» زاده شد و چون پیش از زایشش، پدرش «علی» در زندان درگذشت، جدّش سرپرستی او را به عهده گرفت.
علی بن حسن: نام جدّ نخست عبدالعظیم، «علی» و لقب او «سدید»  است. وی همراه پسر عمویش عبدالله محض و گروهی دیگر از سادات حسینی، در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسیان قیام کرد. جمعی از آنان و از جمله وی، دستگیر و به بغداد منتقل شدند. او پس از مدّتی در زندان وفات یافت.
حسن بن زید:جدّ دوّم عبدالعظیم، «حسن» نام داشت. وی تنها فرزند پسر زید بود که از بزرگان عصر خودش به شمار می‌رفت و در بین بنی هاشم، به بخشش، کرَم، سخاوت و خدمت به نیازمندان، شهرت داشته است. وی از سوی منصور خلیفه عبّاسی به ولایت مدینه گمارده شد؛ ولی پس از مدّتی، مورد خشم او قرار گرفت و به زندان افتاد[۹] و در سال ۱۶۸ ق، در هشتاد سالگی از دنیا رفت.
زید فرزند (حسن پسر علی بن ابیطالب): جدّ سوّم عبدالعظیم، زید فرزند بزرگ امام حسن است. ایشان سرپرست اوقاف پیامبر اسلام بوده و به بزرگواری، پرهیزکاری و نیکوکاری توصیف گردیده است. شاعران، او را ستوده و مردم از هر سو به وی روی می‌آورده‌اند.  وی در یکصد سالگی، چشم از جهان فرو بست  و در زمینی به نام «حاجز» در نزدیکی مدینه دفن گردید.
بناها 
بنای نخستین این آرامگاه را محمد پسر زید داعی علوی در نیمه دوم قرن سوم هجری قمری برابر با با قرن نهم میلادی تعمیر اساسی کرد. در گاه اصلی ورودی آن که در شمال آرامگاه قرار دارد به فرمان پادشاهان خاندان بویه و سپس با تلاش مجدالملک قمی ساخته شد.

بنای آرامگاه در بخش پایین چهارگوشی است که هر سوی آن حدود هشت متر است. در بالا مانند همه بناهای سلجوقی برفراز چهارگوشه حرم چهار گوشوار یعنی چهار طاق مورب بنا کرده‌اند و بالاتر از آن یک هشت ضلعی و بر روی آن یک شانزده‌ضلعی ساخته‌اند. روی این شانزده‌ضلعی گنبد اصلی حرم ساخته شده است. تمام این بخش‌ها از درون آیینه‌کاری شده است. تعمیر و تغییرات اصلی این بخش در زمان شاه‌طهماسب صفوی انجام گرفته است. صحن‌ها و ایوان از آثار دوره صفوی می‌باشد. در دوره قاجار تعمیرات و اضافات بسیاری صورت گرفت. پوشش زرین گنبد به فرمانناصرالدین شاه در سال ۱۲۷۰ هجری قمری برابر با ۱۸۳۵ میلادی انجام گرفته است.

آثار تاریخی[ویرایش]
تاریخ ساخت صندوق داخل آرامگاه عبدالعظیم ۷۲۵ هجری قمری برابر با ۱۳۳۵ میلادی است.
دو لوحه کتیبه چوبی روی یک جفت در چوبی جدید تر نصب شده که تاریخ ساخت لوحه‌ها ۸۴۸ هجری قمری مطابق با ۱۴۴۴ میلادی است.
تاریخ ساخت درب بزرگ چوبی بین رواق شمالی و مسجد زنانه ۹۰۴ هجری قمری (برابر با ۱۴۹۸ میلادی) و به سبک دوره تیموری است.
آرامگاه‌های پیرامون[ویرایش]
بسیاری از نامداران ایران در کنار آرامگاه و رواق‌های اطراف، عمدتاً در باغ طوطی، به خاک سپرده شده‌اند. ازجمله: ناصرالدین شاه قاجار (که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تخریب گشت)، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، ملا علی کنی و محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، شیخ محمد خیابانی،ستار خان، محمدتقی فلسفی و برخی حکام اردلان که از وابستگان پادشاهان قاجار بودند نیز در صحن آرمیده‌اند.

در دوره پهلوی آرامگاهی در جوار این آستان برای رضا شاه پهلوی تدارک دیده شد که به تدریج بسیاری از وابستگان این خاندان در آن جا به خاک سپرده شدند. از جمله: علیرضا پهلوی، سلیمان بهبودی، سپهبد فضل‌الله زاهدی، ارتشبد محمد خاتم، حسن علی منصور. این آرامگاه پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ به همراه آرامگاه پنجاه تن از وابستگان رژیم گذشته توسط گروهی به سردستگی صادق خلخالی ویران شد.

درگذشت عبدالعظیم
عبدالعظیم از ترس خشم خلیفه وقت فرار کرده و به ری وارد می‌شود و در سرداب خانه یکی از شیعیان آن شهر به زندگی پنهانی روی می‌آورد. او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. گاهی پنهانی از خانه بیرون می‌آمد و قبری را که اکنون روبروی آرامگاهش است زیارت می‌کرد.

پس از مدتی عبدالعظیم بیمار می‌شود و چندی بعد در می‌گذرد. هنگامی که خواستند او را غسل بدهند کاغذی را در پیراهنش می‌یابند که او خود و پدرانش را نام می‌برد: من ابوالقاسم پسر عبدالله پسر علی پسر حسن پسر زید پسر حسن پسر علی بن ابیطالب هستم .

جستارهای وابسته
شهرری
امامزاده حمزه (ری)
امامزاده طاهر (ری)
امامزاده عبدالله زید حسنی
منابع
«دانشنامهٔ تاریخ معماری ایران‌شهر». سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران. بازبینی‌شده در ۱۹/۵/۲۰۱۱.
ایسنا. «چرا ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) برابر با ثواب زیارت امام حسین(ع) است؟».
زندگانی حضرت عبدالعظیم. عزیزالله عطاردی. صفحه ۲۷
سید محمدتقی مصطفوی، آثار تاریخی طهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، ۱۳۷۵
عزیزالله عطاردی، زندگانی حضرت عبدالعظیم، انتشارات کتابخانه صدر، تهران
رجال النجاشی: ج ۲، ص ۶۷، ش ۶۵۱

ر. ک: معجم رجال الحدیث: ج ۱۰، ص ۴۶، ش ۶۵۸۰

منتقلة الطالبیه: ص ۱۵۷ به نقل از: شناخت نامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام و شهرری / مجموعه مقالاتِ چاپ شده: ص ۷۲ (مقاله «آشنایی با حضرت عبدالعظیم علیه السّلام و مصادر شرح حال او»، رضا استادی)، مهاجران آل ابوطالب: ص ۲۳۵.

ر. ک: سرّ السلسلة العلویة: ص ۲۴، عمدة الطالب: ص ۹۴، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام: ج ۳، ص ۵۰ (مقاله «بررسی کلّی روایات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام»، محمّد کاظم رحمان ستایش).

ر. ک: مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام: ج ۳، ص ۵۰ (مقاله «بررسی کلّی روایات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام»، محمّد کاظم رحمان ستایش).

ر. ک: عمدة الطالب: ص ۹۳ و ۷۰.

سرّ السلسلة العلویة: ص ۲۲، عمدة الطالب: ص ۷۰ و ۹۴.

تاریخ اسلام، ذهبی: ج ۱۳، ص ۴۱۴.

سرّ السلسلة العلویة: ص ۲۱، عمدة الطالب: ص ۷۰.

ر. ک: الإرشاد: ج ۲، ص ۲۱.

سرّ السلسلة العلویة: ص ۲۲، هٔ عمدة الطالب ک ص ۶۹، قول ۹۰ و ۹۵ سالگی هم گفته شده است.

سرّ السلسلة العلویة: ص ۲۰.

از شیخ رجبعلی نکوگویان نقل شده است که حضرت عبدالعظیم را در عالم معنا زیارت می‌کند و از او می‌پرسد: از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان پاسخ می‌دهد: «از راه احسان به خلق. از قرآن، نسخه برداری می‌کردم و آن نسخه‌ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند، می‌گذاشتم و دستْمزد ناچیزی نصیبم می‌شد که آن را احسان می‌کردم .» (ر. ک: کیمیای محبّت: ص ۲۱۰ نیز، ر. ک: همان، فصل هفتم «احسان اولیای خدا»).

شاه عبدالعظیم حسنی , شهر ری , دروازه شاه عبدالعظیم , میدان شوش

WhatsApp us