نئو امپرسیونیسم
این واژه را فیلیکس فینیون منتقد در سال 1886 برای جنبشی در نقاشی فرانسه اختراع کرد که هم برانگیخته از جنبش امپرسیونیسم بود و هم واکنشی در مقابل اون بود.نقاش نئو امپرسیونیست هم مانند نقاش امپرسیونیست اساسا با بازنمایی نور و رنگ سر و کار داره ، ولی در حالیکه امپرسیونیسم مبتنی بر روش تجربی بود.
نئو امپرسیونیسم بر اصول علمی استوار بود و به ترکیب بندی های دقیقا صورت بندی شده منتج میشد. سورا معروف ترین هنرمند این جنبش بود و سینیاک و کامی پیسارو از دیگر پیشروان این سبک بودن. این هر سه آثار نئوامپرسیونیستی خود را در آخرین نمایشگاه امپرسیونیستی در سال 1886 به نمایش گذاشتن.
نئو پلاستی سیسم
معنای تحت اللفظی اون”شکل گرایی نوین” است. موندریان مدعی بود که هنر بایستی ” طبیعت زدایی” بشه. به این معنی که اثر هنری بایستی از هرگونه رابطه بازنمایانه یا تقلید از جزییات منفرد اشیا طبیعی دوری کنه و فقط از عناصر خالص انتزاعی تشکیل بشه. بخاطر همین او همه عناصر تصویری طراحی را به نقوش کاملا انتزاعی متشکل از خطوط راست و مثلثی شکل و رنگ های اصلی در کنار سفید ،سیاه ، و خاکستری محدود کرد. به این ترتیب او تصور می کرد که هنرمند می تونه از فردگرایی بنیادی رها بشه و به بیان ایده هارمونی جهانی برسه.
سبک های و مکتب های هنری
هنر و معماری پست مدرن
| مبانی نظری معماری
28 آذر 1390 – جلسه یازدهم
مرجع این قسمت کتاب «پست مدرنیته و معماری » آقای امیر بانی مسعود است.
ǁ پیش درآمدی بر مفاهیم عصر پست مدرن
ǂ پست مدرن، پست مدرنیته، پست مدرنیسم
شکل گیری جریانات پس از مدرن با سه اصطلاح پست مدرن، پست مدرنیته و پست مدنیسم از یکدیگر تفکیک و متمایز می شوند. بزرگ ترین مشکل پست مدرن به عنوان یکی از جریانات بعد از مدرن شاید خود واژه پست مدرن باشد. پیشوند Post [ پس، پسا ] از حرف اضافه لاتین post به معنای پس است. این حرف اضافه در شماری از واژگان انگلیسی وجود دارد که از نیای لاتینی فوق سرچشمه گرفته اند. از طرفی واژه ی مدرن را می توان به معنی فعلی و امروزی دانست. حال این سوال پیش می آید که چگونه می توان پس از مدرن بود و چگونه می توان از چنین مفهوم متناقضی برداشتی درست داشت؟ بی تردید، پست مدرن بخشی از مدرن است و براسا آنچه تا کنون درباره عصر پست مدرن گفته شد می توان نتیجه گیری کرد که دوران مذکور گذار عظیمی ست که علناً آغاز شده است. والتر تروت اندرسون Walter Trutt Anderson در مقاله ” اینجا چه خبر” عصر پست مدرن را عصر پیچیدگی، تنوع و تناقض می شمارد و یادآور می شود که این عصر، شیوه های جدیدی از تفکر درباره خود و امکانات جدیدی برای همزیستی با دیگران را ارایه می دهد. او در مقاله خود برای پست مدرن چهار ویژگی اساسی بر می شمارد:
– خود پنداری یا خود مفهومی: به جای آن که بر اساس یافتن هویت تثبیت شده، توسط نقش اجتماعی یا سنت، به سامان دادن اعتقاد خود در باره چرایی، چگونگی و چیستی وجود بپردازیم، به درک خد براساس هویتی که بر اساس منابع فرهنگی متعدد شکل گرفته یا بازسازی شده است، شروع می کنیم.
– اخلاق و گفتمان اخلاقی: از یافتن اخلاقیات حاصل از میراث فرهنگی و دینی به سمت ساخت اخلاقیات حاصل از گفتگو و گزینش پیش می رویم. به نسبیت گرایانی که هیچ گونه داوری یا قضاوتی درباره خود ندارند، تبدیل نمی شویم. بلکه یه نسبیت گرایانی تبدیل می شویم که می دانند وقتی به قضاوت و تصمیم گیری می پردازیم، در بستر مداوم در حال تغییر جهان بینی های فرهنگی اجتماعات ساخته شده خود قرار داریم.
– هنر و فرهنگ: هیچ سبکی غالب نیست، بلکه با بدیهه سازی های بی پایان، تنوع مضامین، تقلید، طنز، تجاهل و شوخ طبعی رو به رو هستیم.
– جهانی شدن: برای نخستین بار در تاریخ بشر، ما واجد تمدنی حقیقتاً جهانی شده ایم، تمدنی با مبادله سریع اطلاعات و تحرک و جابجایی بی سابقه. این تمدن با مرزهای بی ثبات و ناپایدار خود مدام در حال تغییر و تحول است. اینک انسان مرزها و مرز بندی ها را سازه هایی اجتماعی تلقی می کنند و مانعی در برابر عبور خود از آن ها نمی شناسند.
یکی از ویژگی های مهم پست مدرن، ظهور خود آگاهی در حیات فرهنگی است. پست مدرنیته زمان یا وضعیتی بعد از مدرنیته است و می توان آن را به مثابه مجموعه عواملی دانست که ریشه در از هم پاشیدگی مفاهیم اجتماعی مدرنیته دارد. براسا پندار عده ای از اندیشمندان، پست مدرنیته حرکتی به سوی یک عصر فرا صنعتی است که از این دوران با عناوین دیگری مانند جامعه مصرفی، جامعه اطلاعاتی، جامعه الکتریکی یا دارای تکنولوژی سطح بالا و مانند آن یاد شده است.
فرانسه مهد پیدایش اندیشه های پست مدرنیته به شمار می رود. بنیانگذاران این مکتب عمدتاً اهل فرانسه بوده اند: میشل فوکو، ژاک دریدا، ژان فرانسوا لیوتار، ژاک لاکان، ژیل ذلوز و غیره. بنابراین به اعتقاد بسیاری، پست مدرنیته بیش از هر چیز بیانگر حال و هوای فرانسه روشنفکری دهه های 60 و 70 میلادی است. پست مدرنیته بیانگر بیانگر سقوط یا دگرگونی و تحول تند و رادیکال در شیوه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که از اواسط قرن بیستم میلادی در اکثر کشور های صنعتی غرب وجه غالب را دارا بود. اندیشه پست مدرنیته جهت گیری واحدی ندارد، بلکه در جهات متعدد با هم سیر می کند. مضامین آن، چندان با هم سازگار نیستند و در اکثر موارد دچار تناقض و ابهام اند. از مهم ترین مضامین پست مدرنیته که کوال، استاد روان شناسی دانشگاهی در دانمارک به آن اشاره می کند عبارتند از:
– تردید در باره اینکه هر گونه حقیقت انسانی، باز نمایی عینی و ساده ای از واقعیت است.
– توجه و تاکید بر نحوه کاربرد زبان از سوی جوامع، برای ساخت واقیات مورد نظر خود، اینکه جوامع چگونه از زبان برای ایجاد واقعیات استفاده می کنند.
– ترجیح دادن یا اولویت قایل شدن برای بومی ( محلی )، عینی و اخص در برابر جهانی انتزاعی و اعم.
– تجدید علاقه یا توجه دوباره به روایت و داستان سرایی.
– تمایل به پذیرش و قبول چیزها آن گونه که در سطح و ظواهر قرار دارند، به جای جستجو برای یافتن معانی ژرف تر.
پست مدرنیسم به معنای دقیق کلمه، یک مکتب فکری نیست، همچنین، جنبش فکری یکپارچه ای نیست که هدف یا زاویه دید مشخصی داشته باشد. در ضمن نظریه پرداز یا متفکر واحدی نیز ندارد. این امر ناشی از آن است که تقریباً همه ی رشته ها، از فلسفه و مطالعات فرهنگی تا جغرافیا و تا ریخ هنر، آرایی در زمینه پست مدرنیسم مطرح کرده اند. در بسیاری از تعاریف مربوط به پست مدرنیسم هنری، عنصر محوری، نفی ارزش استقلال زیبایی شناسی بود. به طور خلاصه، جابجایی یا تغییر نگرش به آثار هنری از مدرنیسم به سمت پست مدرنیسم را می توان نوعی امتیاز قایل شدن یا اولویت دادن به پیچیدگی بر خلوص، تکثر بر وحدتِ سبکی و وابستگی یا پیوستگی بر استقلال و جدایی دانست.
ǂ پست مدرنیزاسیون
در فرایند پست مدرنیزاسیون، دو موتور متحرک وجود دارد. اولی عبارت است از، پیدایش طبقات اجتماعی جدید به مثابه حاملان صور فرهنگی جدید پست مدرنیستی، هم در حوزه ی تولید و هم در حوزه پذیرش و مصرف. رشد و گسترش طبقات متوسط پسا صنعتی، یعنی شاخه ای از بورژوازی که به سرمایه ی فرهنگی متکی است، در اینجا عامل کلیدی محسوب می شود. در روزگار معاصر، میدان فرهنگی این طبقات متوسط نمادساز، چنان گسترشی می یابد و چنان توده- وار می شود که شروع به فوران و ریختن در میدان اجتماعی را عمومی تر می کند. بنابراین میدان فرهنگ تا بدان جا گستش می یابد که همه موانع و مرزهایی را که قبلاً این میدان را به عنوان میدانی تنگ در بر می گرفته اند، منهدم می کند.
دومین موتور محرک پست مدرنیزاسیون عبارت است از، پیدایش نوع جدیدی از پیامبران و گونه جدیدی از نهضت آئانگارد. این آوانگارد جدید، پرچمدار نوکیشی و خودمختاری مدرنیستی نیست، بلکه حامی کهن کیشی و نا- خود مختاری است. از همین رو، معماران پست مدرنی همچون رابرت ونتوری Robert Venturi و دنیس اسکات براونDenis Scott Brown مخالف آزمایش گری های لوکوربوزیه و لودویک میس ون در رو هستند و با مباهات ادعا می کنند که : ” ما دوستدار عرف هستیم” به همین جهت است که اندیشمندان پست مدرنیسم را به مثابه ی ” آوانگاردی که عقب تر از همه حرکت می کند” توصیف می کنند.
ǁ متفکران پست مدرن کلاسی سیسم ( پومو )
هم سو با متفکران پست مدرنیته در حیطه فلسفه، دو معمار اندیشمند امریکایی، چارلز جنکس Charles Jenckes و رابرت ورنتوری Robert Venturi، در تحولات معماری سهم بسزایی داشتند. این تاثیر به صورت باررز در کشور های اسلامی، به خاطر دارا بودن سنن و فرهنگ باستانی- اسلامی، دو چندان بود. چرا که این کشور ها با اتکا به سنن و فرهنگ خود، در صدد آشتی دادن سنت و تاریخ خود با معماری مدرن بودند که در این راستا، بوم گرایی و تاریخ گرایی از پررنگ ترین این نظریه ها بودند. این روند به خصوص پس از دهه ی 80 میلادی، در معماری به عنوان جنبش ” پست مدرن کلاسی سیسم” یا مخفف ” پومو” نامگذاری شد.
ǂ چارلز جنکس
چارلز جنکس، متولد سال 1939 در شهر بالتیمور امریکا است، او یکی از مشهورترین منتقدین و نظریه پردازان معماری پست مدرن است. او نخستین کسی است که در سال 1977، اصطلا پست مدرن را در معماری، به معنی جدایی از مدرنیسم به کار برد. کتاب مهم و تاثیر گذار او تحت عنوان ” زبان معماری پست مدرن”، وی را به عنوان مشهورترین شارح و تحلیل گر پست مدرنیسم و تحولات مربوط به آن در هنر و معماری تبدیل کرد. او آثار بی شماری در حیطه ادبیات پست مدرن و به خصوص رویکرد آن در معماری دارد که از مهمترین آن ها می توان به مواردی اشاره کرد: مدرن متاخر (1980)، مدرن جدید (1990)، معماری امروز (1993)، معماری پرش کیهانی ( 1995)، لوکوربوزیه، تداومی انقلابی در معماری (2001)، پارادایم جدید در معماری (2002)، مدرنیسم انتقادی (2007).
چارلز جنکس در یکی از بخش های کتاب ” زبان معماری پست مدرن” که با عنوان مرگ معماری مدرن نام گذاری شده است، به صورت سمبلیک، تاریخ مرگ مدرنیسم در معماری را مشخص می کند. او بر این عقیده است که مدرنیسم در معماری، در تاریخ پانزدهم ژوئیه 1972 در ساعت 15:23، درگذشته است. یعنی در زمانی که پروژه عظیم مسکن انبوه پروئی- آیگو Pruitt-Igoe در سن لوئیس در ایالت میسوری به علت غیر قبل سکونت بودن برای اقلیت سیاه پوست، با دینامیت منفجر شد. این مجموعه که نماد و سمبلی برای معماری مدرن محسوب می شد، توسط معمار ژاپنی مینورو یاماساکی، و براساس الگو و اهداف کنگره سیام، طراحی و ساخته شده بود و از سوی موسسه آمریکایی معماران، در سال ساخت مجموعه (1951)، برنده جایزه گردید.
از آن جایی که جنکس دوست دارد اندیشه های خود را به صورت مدون شده بیان کند، در سال 1996، ذر گردهمایی سالانه دانشجویی دانشگاه UCLA، اصول کلی معماری پست مدرن را در سیزده بند به صورت شماتیک ارائه می دهد و بر این عقیده است که این اصول کلیات معماری پست مدرن را جهت فهم دانشجویان آسان می نمای. این اصول عبارتند از:
ارزش های کلی:
– ارجحیت چند ارزشی به تک ارزشی
– ارجحیت پیچیدگی و تناقض به سادگی
– پیچیدگی و تئوری آشوب، در بیان توصیف پدیده های طبیعی عالم قابل فهم تر است، چراکه رفتار پدیده های طبیعی غیر خطی است.
– همانطور که خاطره و تاریخ در DNA وجود دارد، زبان، سبک و شهر، ضرورت طراحی است.
زبان شناسی و زیبایی شناسی:
– معماری از طریق رمزها ( نمادها ) به وجود می آید.
– نمادها تحت تاثیر فرهنگ مردم به وجود می آیند، از این رو به یک فرهنگ کثرت گرا نیاز داریم.
– معماری وابسته به تزئینات و الگوهاست.
– معماری نیازمند استعاره است.
شهری، سیاسی و بوم شناختی:
– معماری از عوامل مختلفی چون مجتمع ها و غیره تشکیل شده است.
– معماری باید واقعیت های اجتماعی شهرهای امروز را نشان دهد.
– معماری باید جوابگوی عوامل بوم شناختی، معماری سبز، معماری توسعه پایدار باشد.
– ما در جهانی خود سازمان دهی شده، خلاق، شگفت انگیز زندگی می کنیم. ز این روز، معماری باید به سوی معماری جهانی که تداوم دهنده ی توسعه و سازگاری است، حرکت کند.
جنکس به طور کلی معتقد است که تفکر انسان معاصر از دهه 30 میلادی تا کنون، به طور اساسی دگرگون شده است. ریاضیات و هندسه نیز، که ابزار بخشی نظم بخشی به معماری هستند، تغییر کرده اند. به زعم این تحولات، بخش مهمی از فعالیت های معماری، براساس دانش و سرمشق های متعلق به دوران قبل از نظریه ی نسبیت، صورت می گیرد. معماری در هر دوره ناگزیر است خود را با مقوله های بیرونی و جهان بزرگتری ارزیابی کند که جزیی از آن است. او معتقد است، معماری های برجسته تاریخ همواره مبتنی بر پارادایم های علمی و تصور انسان از کائنات بوده اند.
ǂ رابرت ونتوری
به جرات می توان گفت که شهرت ونتوری نه به خاطر مجموعه کارهای اجرا شده وی، بلکه به علت نوشته های ارزشمندی است که وی درباره ی مبانی نظری معماری دارد. او به سال 1925، در فیلادلفیا به دنیا آمد. او به سال 1962 کتاب معروف و مهم خود، ” پیچیدگی و تضاد در معماری” را به چاپ رساند و پس از انتشار کتاب های ” بازآموزی از لاس وگاس” و ” شمایل نگاری و الکترونیک در معماری” به همراه دنیس اسکات براون، در سال 1991، جایزه پریتزکر را از آن خود کرد.
ونتوری به مانند جنکس، به ایجاد سبکی ناب، قراردادی و بدون نشاط و جذبه، علاقه ای ندارد بللکه از ارزش هایی حمایت می کند که براساس آن ها، بناها و ساختمان هها طبق سفارش و نیازهای کارفرما و متناسب با شرایط محلی ساخته می شوند. او مصرانه از معماران می خواهد که تزئینات را از لحاظ فرمی که باعث تنوع معماری می شود، به کار نبرند و در عوض، به تنوع روش هایی که افراد به وسیله آن ها از محیط خود معنا اخذ می کنند، احترام بگذارند. او در مورد نگرش خود به تاریخ چنین می نویسد:” من به عنوان یک معمار سعی می نمایم که نه تنها طبق عادت، بلکه با الهام از گذشته عمل نمایم”
ونتوری در کتاب ” پیچیدگی و تضاد در معماری” بار دیگر به مسئله تزیینات در معماری پرداخت و این بار با ارایه تعریف جدیدی از معماری با اتکا به نزیینات ارایه داد: ” معماری ساختمانی است با تزئینات روی آن.” او در واکنش به این جمله معروف میس ون دررو که ” Less is more” شعار “Less is Bore” را سر می دهد.
وی در کتاب “بازآموزی از لاس وگاس” با چرخش از معماری متعالی به معماری معمولی، با جسارتی ستودنی اعلام می کند که ساختمان های لاس وگاس به دلیل سازگاری هوشمندانه شان با شرایط ماشین، خلاقیتی که در ساخت آن ها دیده می شود و بسط چشمگیر فضای معماری، برای ایالات متحده الگوهای ارزشمندی محسوب می شوند. ونتوری از ساختمان های لاس وگاس به این دلیل تمجید می کند که در آن ها نشانه مهم تر از معماری است. او با این کار مدرنیسم را به باد انتقاد می گیرد و معماری صریح و روشن و متنوع را بر آن ترجیح می دهد. ونتوری معتقد است که هدف از طراحی ساختمان باید بیشتر ارتباط و معنا باشد، نه تکامل و کارآیی. او که تحت تاثیر هنر پاپ قرار دارد، نشانه و معنا را نه در قالب های اصلی، بلکه در چیزهایی می بیند که مدرنیست ها آن ها را غیر ضروری و بی اهمیت می دانند. وی و همکارانش از سنت های ساختمان سازی محلی و معمولی الهام می گیرند.
ǁ علم گرایی پست مدرنیته
پرسش درباره کاینات بی تردید از اولین پرسش هایی بود که فیلسوفان نخست از خود پرسیدند.آن ها این کار را با طرح پرسش هایی در مورد جهان اطراف خود، آغاز کردند. این کنجکاوی حیرت انگیز، که به گفته ارسطو ما را وادار به فلسفه ورزی می کند، به وسیله جهان برانگیخته می شود، نه آنچه ما اساساً در این جهان انجام می دهیم. در روزگار قدیم، نوجیه کائنات از طریق اسطوره ها بود: اجرام آسمانی، خدایان بودند، همانطور که زمین و آتشفشان ها، دریاها یا حیوانات، همواره از موجودات افسانه ای پدید می امدند. این افکار، چیزی جز روایت های اندیشمندانه از طبیعت نبود. این قببیل تصورات اسطوره ای، گاهی اوقات،کاملاً عمیق و تامل برانگیزند و می توانند به ما کمک کنند تا بفهمیم که دنیا از نظر فکری، برای ما چه معنایی دارد. کاری که نخستین فیلسوفان انجام دادند، قرار دادن روایت های فکری طبیعت به جای این اسطوره ها بود. فلاسفه و دانشمندان، طی قرن های متمادی، به اندازه ای که درخور پهناوری کائنات باشد، درباره موضوعات مختلف مرتبط با شناخت جهان سوال مطرح کرده اند و این خود به شکل گیری انقلاب معرفتی ای منجر شد که در اصل جوابیه ای برای بحران های بوجود آمده بود.
باور به حقانیت علم از دو سرچشمه اصلی که از قرن هفدهم میلادی سرچشمه می گیرند و در قرن هجدهم به هم می پیوندند، آغاز شده است. یکی رساله گفتار در باب روش رنه دکارت و دیگری کتاب اصول ریاضی فلسفه ی طبیعی نوشته ایزاک نیوتن، که در قرن هجدهم توسط کانت به تلاقی رسیدند و پیوندشان تقویت هرچه بیشتر ایده عقل باوری را موجب شد. دکارت، با شک فلسفی مشهور شد.
ǂ علم و هنر
هنر پست مدرن رابطه تنگاتنگی با مباحث علم روز، به خصوص واژگانی چون عدم قطعیت، نظم و بی نظمی، آشوب، پیچیدگی، فراکتال و غیره دارد. اصل عدم قطعیت یکی از مباحث کلیدی فهم اندیشه هنرمندان پست مدرن است. اگرچه پست مدرنیسم خود با اصول گرایی سر جنگ دارد اما می توان گفت تنها عاملی که به مانند یک اصل در مطالعات پست مدرن پی گیر می شود، عدم پایداری در اصول است. جهان پست مدرن، جهانی متشکل از عوامل و عناصر پیچیده، متضاد، متناقض و گاه موافق است که حقیقت مندی یک اصل کلی را رد می کند. در عین حال آن ها به طور موقتی، محلی یا مقطعی، نظم و قواعدی را از خود نشان می دهند که حکایت از قانون مندی نیز دارد. بنابراین، در این ملغمه ی بی قانون، هر چیزی ممکن است، حتی قانون!
نظم از نگاه پست مدرن چیزی مرتبط با موقعیت فیزیکی، شرایط زیستی و ادراک ما از هستی است. پست مدرنیسم آگاهی از این روایت است که شاید آنچه در تاریخ بشر و در ادراک کلی بشر نظم انگاشته می شود، مطابق تعبیر نیچه، لحظه ای کوتاه از بی نظمی و آشوب بزرگ هستی باشد، لحظه ای خاص اما نه پایدار. به عبارت دیگر می توان گفت انچه ما نظام جهان می نامیم، شیوه شناخت ما از جهان و سامان بخشیدن به آن است. ما صرفاً در بخشی از جهان زندگی می کنیم که به شیوه ای که می توانیم آن را درک کنیم، سامان یافته است.حال آن که در بخش های دیگر، نظم دیگری حاکم است. نظمی که چون نمی توانیم آن را درک کنیم، به سادگی عنوان نظم و آشوب را بر آن اطلاق می کنیم.
یافته های چهار دهه اخیر علم، زابطه بین هندسه و فیزیک را به کلی دگرگون کرده است. اولین آن ها مربوط به درک این نکته است که در سراسر طبیعت، پدیده ای به نام آشوب تعیین پذیر وجود دارد. در جهان پیرامون ما، دستگاه های فیزیکی ساده بسیاری وجود دارد که از قوانین تعیین پذیر پیروی می کنند، با این حال رفتارشان غیر قابل پیش بینی است. دومین یافته مرتبط است با کوشش هایی برای یافتن توصیف ریاضی برخی از پدیده های جهان پیرامون ما که بسیار نا منظم و پیچیده هستند: شکل کوه ها و ابرها، چگونگی توزیع کهکشان ها در عالم و در همین زندگی روزمره، نحوه نوسان قیمت ها در بازار.
ǂ نظریه آشوب
در سال 1965 میلادی، دانشمندی به نام لورنزو،که در حیطه هواشناسی کار می کرد، نظریه ای را بیان نمود که بعد ها به عنوان تئوری آشوب مطرح شد. این تئوری، به عنوان گونه ای شناخت در حیطه تمام علوم و مباحث تجربی، ریاضی، اجتماعی و مدیریتی وارد شد و عملاً در بسیاری از آن ها داده های گذشته را بی ارزش کرده است. آشوب در لغت به معنی در هم ریختگی و بی نظمی است و مترادف آن در علم مکانیک وازه تلاطم است. ولی در تئوری، به مفهوم نظم در بی نظمی است و عمدتاً از شناخت رموز موجود موجود در طبیعت و خلقت نشات می گیرد. به عبارت دیگر، آشوب به مفهوم مجموعه تلاطم ها و جابجایی بی نظمی ها در تمام مقیاس هاست. ولی آنچه که آشوب را به عنوان یک علم در مباحث معاصر مهم می گرداند عواملی است که در زیر به اهم آن ها اشاره می رود:
– آشوب با آشکار کردن رابطه میان منظم بودن و تصادفی بودن، میان تجربه ی هر روزه ما و قوانین طبیعت، پیوند برقرار می کند.
– آشوب جهانی را می نماید که در عین تعین پذیر بودن و پیروی از قوانین اساسی فیزیک، ممکن است بی نظم، پیچیده و غیر قابل پیش بینی نیز باشد.
– آشوب نشان می دهد که قابل پیش بینی بودن پدیده ی نادری ست که تنها در محدوده ی قیودی که علم از دل چندگانگی پربار جهان پیچیده ما بیرون کشیده است عمل می کند.
– آشوب امکان ساده کردن پدیده های پیچیده را فراهم می آورد.
– آشوب ریاضیات خلاق را با قدرت پردازش حیرت آور رایانه های جدید تلفیق می کند.
– آشوب در روال های سنتی الگو سازی علم شک می کند.
– آشوب نشان می دهد که برای درک ما از اینده و پیش بینی آن در همه سطوح و کلیه درجات پیچیدگی، محدودیت هایی ذاتی وجود دارد.
ǂ فراکتال
در سال1977 ریاضیدان لهستانی الاصل فرانسوی، بنوئیت مندل بروت، اولین کتاب خود را با عنوان ” فراکتال، فرم، شانس و بعد” چاپ کرد، وی کلمه فراکتال را از کلمه لاتین فراکتوس به معنی سنگی که به شکل نامنظم شکسته و خرد شده است، ساخت. وی طی نظریه ای که برای جهان هستی ارایه داد، عنوان نمود که تمام پدیده های طبیعی و روابط بین پدیده ها، به نوعی فراکتال هایی هستند که برای ما هنوز ناشناخته می باشند. از نظر او اشکال فراکتال، اشکالی هستند که برعکس شکل های هندسه اقلیدسی، به هیچ وجه منظم نیستند. این شکل ها اولاً سراسر بی نظمی اند . دوماً در هر مقیاسی، بی نظمی آن ها در همه موارد یکسان است. جسم فراکتالی از دور و نزدیک یکسان دیده می شود و به تعبیری دیگر خود- همانند است. در طبیعت نمونه های بی شماری از فراکتال ها دیده می شوند: سرخس ها و گل کلم ها و بسیار گیاهان دیگر، خطوط ساحلی و … به عقیده مندل بروت هر پدیده فراکتال دارای خصوصیاتی است که اهم آن ها بدین شرح هستند:
– خود همانندی اجزاء. پدیده های فراکتال دارای خاصیت خود همانندیهستند. بدین مفهوم که با بزرگ کردن هر قسمت می توان دقیقاً همان قسمت بزرگ تر را ایجاد کرد. به عبارت دیگر هر جز کوچک تر نشان دهنده کل نظام است.
– تولید فراکتال هااز طریق فرایند های پویا، برخلاف اشکال اقلیدسی که از فرایندهای ایستا تولید می شوند. البته هر فرایند پویا و تکراری موجب ایجاد ساختارهای فراکتال نمی شود.
– غیرقابل توصیف بودن اشکال فراکتال توسط هندسه اقلیدسی. از اشکال هندسه اقلیدسی می توان به خط، سطح، هرم، دایره و غیره اشاره کرد. در صورتی که فراکتال نماینده جهانی ناهموار، غیرمدور و زمخت است.
ǂ جنکس و علم باوری پست مدرنیته
نظریات مطرح شده جنکس در دهه های 70 و 80 میلادی با دغدغه های او در اواخر قرن بیستم به کلی متفاوت است. ماحصل گرایش جنکس به علم گرایی، دو کتاب است که او بین سال های 1995 و 2002 نوشت ” معماری پرش پرش کیهانی” و ” پارادایم جدید در معماری”. جوهر بحث جنکس در کتاب اول، گذر از جهان مکانیک نیوتونی به مکانیک نسبیتی انیشتن و مکانیک کوانتومی هیزنبرگ و دیگران است. خود او هدف کتاب را چنین بیان می کند: “این ایده ایست که جهان در راهی پیش می رود که تنها دنیای داروینی نیست. همانطور که می دانید، داروین براساس یکسری نمونه های طبیعی مانند تکامل کبوتر یا رشد اسبان ادعا کرد که پیشرفت جهان به آرامی صورت می گیرد. اما اگر شما به تکامل از مقیاسی بزرگ تر بنگرید، تکامل کیهانی و یا تکامل فرهنگی می بینید که در حال جهش است و رشد فازی دارد و این بسیار هیجان انگیز است و به این معناست که همه چیز بسیار غیر قابل پیش بینی تر از آن است که داروین می پنداشت.” بنا به عقیده جنکس می توان به سادگی نتیجه گرفت که مناسبات فرهنگی و زیستی، مطابق توسعه علم و تحلیل های علمی، سخت پیچیده و در هم تنیده اند و هرگز از قاعده و چهارچوب ثابتی پیروی نمی کنند. در یک کلام عصر حاضر به تعین قطعی پدیدارها و معناها باور ندارد.
جنکس در کتاب بعدی با عنوان ” پارادایم جدید در معماری”، هفت پارادایم یا گرایش در معماری معاصر را بیان می کند که به عقیده وی این هفت گرایش، هرکدام بخشی از پارادایم بزرگ جهان امروز را تشکیل می دهند که عبارتند از: پیچیدگی، الهام از فرم های طبیعی، الهام از ساختارها و داده های محیط مصنوعی و کلان شهرها، به کار گیری اشکال قطره ای و حبابی، بهره گیری از نشانه ها و فرم های بومی، استفاده از شمایل های مربوط به کیهان شناسینو و در نهایت خلق فرم های مبهمی که می توانند به صورت های مختلف تعبیر شوند. که پروژه های ساختارشکنی چون موزه گوگنهایم بیلبلئو اثر فرانک گری، و آثار ساخته نشده معمارانی چون پیتر آیزنم، دنیل لیبسکیند، ظه حدید و دیگران را دربر می گیرد. او معتقد است کارهای این معماران با کاربردهای علم جدید به وجود آمده اند و می توان آن ها را با توجه به همین کاربردها درک کرد، یعنی نظریه پیجیدگی، سیستم هایخود ساز مانده، فراکتال ها، دینامیک خطی، پیدایش و خودهمانندی.
نیکوس ا. سالینگاروس، یکی از سرسخت ترین منتقدان جنکس است و او را متهم می کند که این شخص دانشمند نیست و صلاحیت بیان مطالب علمی مطرح شده در کتاب هایش را ندارد. ” وقتی جنکس آثار آیزنمنن و لیبسکیند را به عنوان نمونه هایی از کاربرد این صور ذهنی پیدایش سطوح جدیدی از خود سازماندهی فرم در جهان بیان می کند، هر امیدی برای درک جنکس از این فرایند ها زایل می شود. به نظر نمی رسد، هیچکدام از این بناها، نتیجه تغییر و تحول باشن، در عوض نشانه ی استثنا هستن، فرم هایی چنان آشفته که هرگز هیچ فرایند زایایی نمی تواند موجب آن ها باشد. خود وی شیفته معماری قبل از مدرن و اندیشه های کریستوفر الکساندر است. اگر بخواهیم بدون هیچ پیش فرضی مباحث مذکور را بررسی کنیم می توان چنین بیان داشت که یادآوری مباحث علمی توسط متفکرین پست مدرنیته در اصل خوانش گفتمان علمی است و هدف آن ها نه صرفاً اثبات مباحث علمی مذکور بلکه قرائت کارهای معماری انجام گرفته براساس مباحث علمی است. اگر از این دیدگاه به این موضوع بنگریم، تا حدودی نوشته های اخیر جنکس را می توان به عنوان ناویل گرایی بین مباحث علمی و کارهای معماری قلمداد کرد.
به دنبال ترجمه چاپ اول کتاب ” معماری پرش کیهانی” به زبان فارسی در 1382، مباحث علم گرایی جنکس در حیطه معماری و به خصوص تالیفات وطنی، رنگ و بوی خاصی به خود گرفت و سبب شد تا نوعی معماری به نام معماری پرش کیهانی در مباحث آکادمیک مطرح شود. در صورتی که طرح اندیشه های علم گرای جنکس، جایگاه خاصی در کتب معتبر تاریخ معماری معاصر غرب ندارد و اکثریت این کتاب ها فقط جنکس را به عنوان کسی می شناسند که زمان مرگ نابه هنگام معماری مدرن را اعلام نمود.
زبان تخصصی – Practice Test 7
لینک برای دانلود سری هفتم text و سوالات درس زبان تخصصی :
PDF و Docx هردو
https://rapidshare.com/files/2613565085/Practice_Test_7.pdf
https://rapidshare.com/files/1881027771/Practice_Test_7.docx
نوشته شده در ۱۳٩٠/٩/٢٥ساعت ۱٠:٢۸ ب.ظ توسط روشنک روشنایی نظرات (0) |
هنر و معماری مدرن
| مبانی نظری معماری
21 آذر 1390 – جلسه دهم
مراجع این قسمت کتاب های «پست مدرنیته و معماری » و « معماری غرب » آقای امیر بانی مسعود هستند.
ǁ خاستگاه های هنری معماری مدرن
ǂ هنر انتزاعی
سرچشمه هنر مدرن را می توان از زوایای گوناگون بررسی کرد اما به نظر می رسد شکل گیری هنر انتزاعی Abstract Art در اوایل قرن بیستم یکی از مهمترین خاستگاه های آن باشد. اگر بخواهیم سیر تاریخی تمامی هنرهای شکل گرفته در اروپا را قبل از رویکرد هنر انتزاعی بیان نماییم، به نظر می رسد وجه اشتراک تمامی حرکت های مدرن هنری همانا چهارچوب معین و مشخص فیگوراتیو است : رئالیسم حرف تازه ای در این مضمون داشت. زندگی روزمره کارگران و دهقانان به نقش و طرح کشیده شد و با ظهور امپرسیونیم تکنیک دچار تغییراتی گردید، گرچه محتوای آن کماکان همچون گذشته باقی ماند. نئوامپرسیونیسم – در ادامه امپرسیونیسم – تجربه ای عملی در نور و رنگ بود. سیر نقاشی از این پس با وساطت هنرمند همراه بود. هنرمند بیش از آن که منتقل کننده جهان پیرامون بر روی بوم باشد، به عنوان واسطه ای صاحب نظر در بیان دیدگاه و احساس خود پا به میدان هنر می گذاشت و آن چه را خود می اندیشید بیان می نمود. اما هنوز ارتباط ظاهری او با جهان پیرامون گسسته نشده بود. در اصل این هنر انتزاعی بود بود که رهایی یکباره از کالبد هنر رسمی را به ارمغان آورد. اکثر مورخین هنر بر این عقیده اند که انتزاع ناب فرمالیستی در خاک روسیه به کمال رسید و همان جا بود که به کمال رسید. آن ها کوشیدند تا هنر را بی هیچ التفاتی به جهان خارج خود بیافرینند و صرفاً به مناسبات و ساختارهای درونی آن توجه کنند. در این آثار هیچ عنصر معناداری بازنمود نمی شد و تنها عواملی مورد مطالعه قرار می گرفتند، که بتوانند بی ارتباط به جهان معناشناختی به تولید عواطف یا احساسات بپردازند و یا آن که ساختارهای اولیه و پیوندهای بنیادین جهان هستی و جهان معنا را به بحث گذارند.
ǂ کوبیسم
از دیگر جریانات تاثیرگذار در هنر قرن بیستم می توان به جنبش کوبیسم اشاره کرد. جنبش کوبیسم توسط پابلو پیکاسو Pablo Picasso و ژرژ براک George Braque در سال 1907 پایه گذاری شد. کوبیسم را می توان محصول نگرش خردگرایانه به جهان دانست. پیشگامان کوبیسم مضمون های تاریخی، روانی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتاً طبیعت بی جان را موضوع کار خود قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشت های شخصی و عاطفی درباره اشیا صرفاً به ترکیب صور هندسی و نمودهای آن پرداختند و کوشیدند با بهره گیری از خرد و شناخت خود، جنبه های نادیدنی از پدیدارهای مختلف را به نمایش درآورند. به این معنی که اجسام و احجام را بی آن که از شگردهای سه بعدی همچون پرسپکتیو استفاده کنند بر سطحی دو بعدی به تصویر درآورند. هنرمندان کوبیسم همچنین مفهوم فضا در تصاویر پرسپکتیوی را توسعه دادند. دیگر اشیا تنها از یک نقطه دیده نمی شدند بلکه در یک تصویر نماهایی از نقاط مختلف به طور همزمان نشان داده می شدند. به این ترتیب حرکت و از طریق آن زمان وارد نقاشی قرن بیستم شد.
ǂ فوتوریسم
جنبش فوتوریسم Futurism در سال 1909 در میلان شکل گرفت. فیلیپو تومازو مارینتی Filippo Tommaso Marinetti با انتشار بیانیه فوتوریسم ندایی را سر داد که نمونه بارز از جنبش های هنری اجتماعی در فاصله دو جنگ جهانی بود. اندیشه های او ریشه در آرای روشنفکران قرن نوزدهم و بیتم فرانسوی و آلمانی داشت. او خواهان هنری بود که بتواند جهان را بازشناسی امکانات نوین جامعه ی صتعتی تاز نو بسازد. در اصل ایدهئولوژی فوتوریسم، همان چیزی ست که مارینتی در بیانیه این جنبش به آن اشاره می کند: ” ما اذعان داریم که شکوه و عظمت جهان با زیبایی جدیدتری غنی شده است، با زیبایی سرعت.”
آن چه که سرفصل مباحث نظری فوتوریست ها خود را بارز می نماید، نزدیکی هنر به زندگی و جوهر آن یعنی حرکت است. آن ها معتقد بودند برای تجسم پویایی باید بر نور و حرکت تاکید کرد که استحکام صوری اشیاء را کاهش می دهد و باعث می شود عناصر در یکدیگر و در محیطشان نفوذ کنند. آن ها همچنین از نخستین مدافعان مفهوم جدید فضای تصویری بودند و می کوشیدند تا فضا را به گونه ای مجسم نمایند که ناظر خود را در مرکز تصویر حس کند.
جنگ جهانی اول نقطه پایان فوتوریسم ایتالیایی بود، هرچند بسیاری از اندیشه ها و شعارهای تبلیغی این جنبش تحت تاثیر فاشیسم شکل گرفت و در جهت اهداف سیاسی و اجتماعی آن به کار رفت و جنبش آوان گارد کوتاه مدتی بود اما نمی توان از تاثیر آن بر هنر قرن بیستم غافل ماند همجنان که نقطه آغازی برای کونستروکتیویسم روسیه محسوب می شود. حتی لوکوربوزیه نیز بسیار مدیون سانت الیا و کارهای فوتوریست ها بود.
:Antonio Sant’Elia
http://en.wikipedia.org/wiki/Antonio_Sant’Elia
:Umberto Boccioni
http://en.wikipedia.org/wiki/Umberto_Boccioni
http://www.artcyclopedia.com/artists/boccioni_umberto.html
ǂ کنستروکتیویسم
اندیشه ها و مفاهیم کنستروکتیویسم را می توان همسو با تحولات انقلاب روسیه و آموزه های عصر انقلاب صنعتی دانست. کنستروکتیویسم در سال 1913 توسط ولادیمیر تاتلین Vladimir Tatlin شکل گرفت. یکی از رهنمودهای آن ها ساختن Construct هنر بود و اصطلاح کنستروکتیویسم یا ساخت گرایی نیز از همین رهنمود ریشه گرفت. اصیل ترین کار کنستروکتیویسم، طرح بنای یادبود بین الملل سوم اثر تاتلین بود که در سال 1920 به نمایش درآمد ولی هرگز اجرا نشد. تاتلین از نخستین هنر مندانی بود که شیوه استفاده از مواد را به روشی جدید نشان داد. از نظر او ماده خود نوعی پیام است و اهمیت مواد در واقعیت مادی آن ها نهفته استو نه در شکلشان. دیدگاه او این بود که فرم باید از عملکرد پیروی کند. از دیگر هنرمندان این سبک و آثارشان می توان از ال لیسیتسکی El Lissitzky و پروژه جایگاه سخنرانی لنین و کنستانتین ملنیکوف Konstantin Melnikov در باشگاه روساکوف نام برد.
ǂ ده استیل
در هلند جنبش نئو پلاستیسیسم Neo Plasticism در سال 1917 و همزمان با مجله ده استیل De Stijl بنیان گذاشته شد. این اصطلاح را پیت موندریان Piet Mondrian وضع نمود. وی با طرح نظریه نئوپلاستیسیسم تحول بزرگی در هنر انتزاعی بوجود آورد. وی معتقد بود که هنر باید طبیعت زدایی شود، بدین معنا که از هر رابطه بازنمودی با اشیاء طبیعی و اجزای مربوط به آن ها مستقل گردد و صرفا بر عناصر انتزاعی تکیه کند. سردمداران نشریه ده استیل آراء و دیدگاه های هنرمندان نئوپلاستیسیسم را در سطحی وسیع منتشر ساختند که بعدها منتقدین محفل آن ها را ده استیل نامیدند. هنرمندان این جنبش به دنبال یافتن قوانین تعادل و هماهنگی بودند، به گونه ای که بتوانند با اجتماع و هنر قابل تطبیق باشند. آن ها هرگونه بازنمایی را مردود می دانستند و عناصر هنری را با استفاده از خطوط راست، زوایای قائمه و رنگهای خالص پایه محدود می نمودند. آرای آن ها در میان دو جنگ نفوذ در خور توجهی به دست آورد، ولی بیشتر بر معماری و طراحی به ویژه بر مدرسه باهاوس نافذ بودند.
:Gerrit Rietveld
http://en.wikipedia.org/wiki/Gerrit_Rietveld
http://www.archdaily.com/99698/ad-classics-rietveld-schroder-house-gerrit-rietveld/
:Piet Mondrian
http://www.pietmondrian.org/
ǂ باهاوس
مدرسه باهاوس به کوشش و سرپرستی والتر گروپیوس و با ادغام آکادمی هنرهای زیبا و مدرسع صنایع و حِرَف به سال 1919 در وایمار آغاز به کار کرد. فلسفه ای که والتر گروپیوس به باهاوس برد، به رابطه میان طراحی و تولید صنعت، میان هنر و مهندسی مربوط می شد. این فلسفه بر این اندیشه استوار بود که طراحی حرفه ای می تواند نقش اساسی در تولید صنعتی ایفا کند. مدرسه باهاوس در سال 1925 به شهر دساو Dessau منتقل شد و در اینجا بود گروپیوس ساختمان جدید مدرسه را تاسیس نمود. مدرسه با تغییرات فراوانی که در مدیریت و ترکیب معلمان رخ داد، تا 1930 که میس ون در روهه ریاست مدرسه را عهده دار شد و بی طرفی سیاسی را اولین اقدام خود قرار داد، به حیات خود ادامه داد اما پس از انتخابات این سال و کسب اگثریت آرا توسط حزب ناسیونالیسم و هیتلر، شهر دساو کانون نیروهای مخالف حزب نازی و پس از آن در سال 1933 مدرسه به تعطیلی کشیده شد.
ǁ پیش درآمدی بر مفاهیم عصر مدرن
ǂ مدرن
واژه مدرن که امروزه در زبان های مختلف از جمله در زبان فارسی رایج شده است، ریشه در لغت لاتین modus دارد. واژه ی modus ( منشاء mode [ شیوه باب روز ] و [ model قالب – الگو ] انگلیسی ) به معنی measure ( اندازه – مقیاس – پیمانه ) است. در دوران پس از باستان، صفت modernus از آن به دست آمد که حاکی از مفهوم ” در زمان حال بود ” و از طریق زبان فرانسوی منشاء modus ( جدید – نوین – امروزی ) محسوب می شود. از سویی واژه modemus خود از قید modo مشتق شده است. در زبان لاتین modo به معنای این اواخر، به تازگی، گذشته ای بسیار نزدیک است. به گمان بعضی از تاریخ نگاران، رومیان لفظ moderni را در اواخر قرن پنجم میلادی، در مورد ارزش ها و باورهای پذیرفته شده قدیمی – که با لفظ antique مشخص می شدند – در تقابل بودند. واژه مدرن پیشینه ای دراز دارد. این واژه در شکل لاتین، نخستین بار در قرن پنجم میلادی برای متمایز کردن دوران مسیحیت از دوران جاهلیت و کفر استفاده می شد. این واژه از آغاز تا کنون مفهوم گذر از کهنه به نو را افاده کرده و در هر حال برای نشان دادن کیفیتی جاری است که با گذشته نیز تفاوت دارد.
حدود سال 1144 میلادی، آبوت سوژه Abbot Suger معمار قرون وسطا، با ساخت یک هشتی و سپس بازسازی جایگاه همسرایان کلیسای سن دنی Saint Denis پاریس، جایگاه خود را به عنوان معمار گوتیک تثبیت کرد. او اندیشه های خود را در مورد معماری گوتیک و کلیسای سن دنی در کتابی به تصویر در آورد و شیوه نوینی را در بازسازی این کلیسا – که تا آن موقع بی سابقه بود – ابداع نمود. او این اثر خود را “اپوس مدرنوم ” opus Modernum یا اثر مدرن نامید. در اصل سوژه بر این عقیده بود که شیوه ابداع او، معماری گوتیک، مقایسه با معماری پیش از آن، معماری رومانسک، شیوه مدرنی است که از دل معماری گذشته شکل گرفته است. از سویی به گمان بعضی از پژوهشگران قرن شانزدهم میلادی، رویارویی مسائل نوین با سنت های کهن تبدیل به مهم ترین دلالت ضمنی واژه ی مدرن شد که از حدود سال 1460 میلادی در زبان فرانسه به کار می رفت. معنای ضمنی این واژه تا امروز، همراه با معنی اصلی آن، یعنی کنونی و امروزی، باقی مانده است. بسیاری از مردم که واژه مدرن را در گفتار روزمره خود به کار می برند، مقصودشان چیزی نو و امروزی است که به جای چیزی کهنه که دیگر قابل قبول نیست، قرار گرفته باشد و از نظر شماری از نظریه پردازان علوم اجتماعی نیز، مشروعیت مدرن بودن از پیکار آن با سنت، حاصل می شود.
ǂ مدرنیته
عموماً اعتقاد اندیشمندان بر این است که مدرنیته با رنسانس پا به عرصه وجود می گذارد و در ارتباط با عهد باستان تعریف می شود. از سویی مدرنیته یعنی مدرن بودن و به همین دلیل واژه های مدرنیت و نو طرازی به عنوان معادل های آن در فارسی پیشنهاد شده است. بسیاری از نظریه پردازان در مورد این نکته با هم توافق دارند که مدرنیته یعنی منش زندگی امروزی که به جای منش کهن زیستن قرار گرفته و آن را نفی کرده باشد.
شارل بودلر Charles Baudelaire، در اواسط قرن نوزدهم میلادی برای نخستین بار واژه مدرنیته را به کار برد. وی در مقاله ای با نام ” نقاش زندگی مدرن” از مدرنیته به عنوان پدیده ای صحبت می کند که در هنر جنبه باب روز، گریز پا و مشروط – نه جنبه ابدی- دارد. به گمان بودلر، مدرنیته یهنی درک این واقعیت که چیزهایی از زندگی کهنه در زندگی نو باقی مانده است و ما باید با آن ها بجنگیم.
به طور کلی مدرنیته را می توان تلاش برای محوریت بخشیدن به انسان و به خصوص عقل انسانی در همه شئونات، از مذهب و طبیعت گرفته تا امور اقتصادی و علمی دانست. مدرنیته کوششی جهان شمول است که به رهایی تدریجی همه انسان ها می انجامد. اما برخی از منتقدین برخلاف این نظریه، کاربرد عقل و علم را صرفاً برای بندگی و کنترل انسان ها می دانند، اما به شیوه هایی متفاوت از جامعه پیش از مدرن، که از زور، مذهب و اقتدار طبیعی برای سلطه های اجتماعی استفاده می کرد. یکی از مدافعان سرسخت مدرنیته، یورگن هابرماس Jurgen Habermas در دفاع از پروژه مدرنیته می گوید: ” پروژه مدرنیته که در قرن هجدهم میلادی توسط فیلسوفان نهضت روشنگری فرموله شد، عبارت بود از تلاش آن ها به قصد توسعه علم عینی، اخلاق و حقوق جهان شمول و هنر مستقل منطبق بر منطق ذاتی آن ها … برای سازمان دهی معقول زندگی روزمره. از نظر او مدرنیته پروژه ای ناتمام است، زیرا به قصد تعیین هویت و ابراز وجود خود همچنان در تلاش است تا به واسطه نمونه ها و گفته هایی، به باز تعریف مستقلی از خود برسد. اما مخالفان این نظریه می گویند: ” درست است که سلطه عقل و علم، منفعت مادی در پی داشته، اما ودرنیته، به استقلال فردی یا خود شناسی مفیدی نیانجامیده است. مدرنیته به جهان یا زندگی فگری اعم از مذهبی یا غیر آن معنا نبخشیده است و حتی شاید انسان ها را به جانوران معقول ساز بدل کرده باشد، که هرچه می گذرد بغرنج تر و غامض تر به نظر می زسند و در نتیجه از لحاظ عاطفی، روان شناختی و تکنولوژیکی، وابسته تر شده اند.”
از سویی می توان با زیگموند بامن Zygmunt Baumn همصدا شد که : ” مدرنیته را می توان در بهترین وجه عصری توصیف کرد که ویژگی شاخص آن تحولات دائمی ست – لیکن عصری آگاه از این ویژگی شاخص خود. عصری که اشکال حقوقی خود، آفرینش های مادی و معنوی خود، دانش و اعتقادات خود را به مثابه جریاناتی سیال، گذرا، متغییر، غیر ثابت و غیر منتقی تلقی می کند، جریاناتی که صرفاً باید تا اطلاعیه ی بعدی به آن ها باور داشت و عمل کرد و جریاناتی که در نهایت، ارزش و اعتبار خود را از دست داده و جای خود را به جریاناتی جدید و بهتر می سپارند.”
ǂ مدرنیزاسیون
واژه مدرنیزاسیون اغلب برای بازگشت به مراحل توسعه اجتماعی که بر پایه صنعتی سازی استوارند، به کار گرفته می شوند. نوسازی یا مدرنیزاسیون، طیف گسترده ای از تحولات اجتماعی – اقتصادی است که به واسطه آن، اکتشاف و نوآوری تکنولوؤی، پیشرفت های صنعتی و شهرسازی، شکل گیری دولت های ملی و جنبش های سیاسی انبوه ایجاد می شود و همه آن ها به وسیله ی گسترش بازار سرمایه داری جهانی، پیش می روند. واژه مدرنیزاسیون، از قرن هجدهم میلادی، برای توصیف بناهای نوساز، به کار گرفته شد و هاریس والپول Horace Walpole از نخستین نویسندگانی بود که از این واژه برای توصیف بازسازی یک بنای قدیمی بهره گرفت و در سال 1752 میلادی، هنری فیلدینگ Henry Fielding از مدرنیزه کردن زبان سخن به میان آورد.
از سویی مدرنیزاسیون به معنای هماهنگ کردن یا به روز کردن یک چیز با نیازها یا شیوه های امروزی است. به عنوان مثال مدرن کردن محل کار، معمولاً به معنای به روز نگه داشتن آن همگام با پیشرفت های فناوری معاصر و عمل کردن به آخرین توصیه ها به منظور دستیابی به حداکثر کارآیی و بهره وری است. پویایی این دگرگونی سریع و دائمی به ویژه از آغاز قرن نوزدهم شتاب بیشتری گرفته است.
انقلاب صنعتی یکی از دستاوردهای مدرنیته بود. مدرنیته ای که پیشرفت تکنولوژی یکی از مهم ترین صرفصل های آن به شمار می رفت. این تحول در اواسط قرن هجدهم در انگلستان و با کمی تاخیر در سایر ممالک اروپا، در زمینه افزایش جمعیت، افزایش تولیدات صنعتی و ماشینی شدن سیستم های تولید اتفاق افتاد. از میان دستاوردهای انقلاب صنعتی و به تبع آن مدرنیزاسیون – که زمینه ساز رشد در جامعه شد – می توان به موارد زیر اشاره کرد:
– انباشت سرمایه : پس اندازهای فزاینده ناشی از فعالیت های بازرگانی و کشاورزی، پایین بودن نرخ بهره، سرمایه گذاری روزافزون، بهبود استفاده از پس اندازها براثر عملکرد موسسات مالی پیشرفته، پس اندازهای اقتصادی ناشی از حمل و نفل
– اختراعات و ابداعات : تغییر در فناوری و سازمان کشاورزی و صنعت، ماشین آلات جدید پیشرفته، منابع جدید نیرو، تولید در مقیاس وسیع همراه با تقسیم دقیق کار
– مواهب طبیعی و عوامل مساعد : زغال سنگ، آهن و سایر موارد معدنی لازم جهت صنعتی شدن، محل های تجاری مناسب، جهت توسعه بازارها در امریکا وو آسیا، نیروی کار ماهر، استفاده از کار فزاینده.
– سیاست اقتصاد آزاد : دگرگونی دیرپا در فلسفه، دین، علم و قانون که در قرن هجدهم میلادی به تکامل سکولاریسم، خرد گرایی و فرد گرایی اقتصادی انجامید وو زمینه را برای مبلغان فعالیت آزاد اقتصادی هموار کرد.
– گسترش بازار : تجارت خارجی رو به رشد، مصرف داخلی فزاینده ناشی از جمعیت رو به رشد و افزایش درآمد شهرنشینی، حمل و نقل پیشرفته کم هزینه که هزینه ها و قیمت ها را پایین آورد و در عین حال تقاضا را افزایش داد.
– عوامل دیگر : جنگ های کشورهای قاره اروپا که به زیان آن ها و به نفع انگلیس بود و از سویی پیشرفت مستقل دانش و علوم.
ǂ مدرنیسم
مدرنیسم مجموعه ای خاص از سبک های فرهنگی و زیبایی شناختی ملازم با جنبشی هنری مربوط می شود که حدود اوایل قرن بیستم میلادی شروع شد و تا نیمه دوم همین قرن بر هنرهای گوناگون سلطه داشت. این واژه بسیار پیچیده است چرا که از یک سو به فلسفه و فرهنگ دوران مدرن اشاره دارد و از سوی دیگر، جنبش های تاریخ هنر در یکصد سال میان 1850 تا 1950 را در بر می گیرد. مدرنیسم را می توان واکنش هنرمندان و نویسندگان به به موضوعاتی چون روند صنعتی شدن، جامعه شهری، جنگ، تحولات تکنولوژیکی و ایده های جدید فلسفی دانست. قرن نوزدهم با نوعی توهم زدایی از مدل های موجود فرد و اجتماع سپری شد و تصورات تثبیت شده را در باب اجتماع و فرد و طبیعت تغییر داد.
ǁ پیشتازان مدرنیسم
مقاله آدولف لوس Adolf loos معمار وینی با عنوان ” تزیین و جنایت ” یکی از مهمترین رسائل تاثیر گذار در زمینه معماری مدرنیسم آغازین است. وی مقایسه ای تمثیلی بین تزیین و انحطاط و بین خالکوبی – نشانه جرم و نوعی آرایش یا تزیین بدنی – و انحطاط انجام داده است. او در رساله مذکور می نویسد: ” انسان مدرنی که خود را خالکوبی می کند یا مجرم است یا منحط. زندان هایی وجود دارند که بالغ بر هشتاد درصد زندانیان آن خالکوبی کرده اند… اگر شخصی که خالکوبی کرده هنگام آزادی بمیرد، قطعاً پیش از ان که به مرگ محکوم شود، خالکوبی کرده است.” لوس با اتکا به این تفسیر اجتماعی به یک اصل عمومی تاریخی دست می یابد: ” من این حقیقت را کشف کرده ام و آن را به جهانیان اعلام می کنم : تحول و پیشرفت فرهنگی برابر اسست با حذف تزیینات از اقلام مصرفی و اشیاء روزمره” معماری در نزد لوس هنر محسوب نمی شود اما به معنی واقعی کلمه یک حرفه سودمند است. فراخوان به حذف تزیینات برای فرم ها، فضاها و نماهای پیشامدرن عملاً تبدیل به شعار محوری معماران مدرن شد.
حدود یک قرن بعد از مقاله ” تزیین و جنایت” آدولف لوس، به سال 1923، اندیشه ماشینیزم مجدداً در رساله لوکوربوزیه تحت عنوان ” به سوی یک معماری” مطرح شد. لوکوربوزیه مجموعه مقالات خود را در نشریه ” به سوی یک معماری” که در سال 1927 با عنوان به سوی یک معماری جدید به انگلیسی ترجمه شد، منتشر می کرد. شاید بتوان این ادعا را داشت که این کتاب مهم ترین کتاب معماری قرن بیستم در زمینه معماری است. او وظیفه بنیادین نسل خویش راف تفکر مجدد درباره معنای معماری برای عصر جدید تکنولوژی و از نظر اجتماعی مساوات طلب، می داند. شعارهای لوکوربوزیه نظیر ” صندلی، ماشینی برای نشستن” و ” خانه، ماشینی برای زندگی کردن” جنبه های مشخص چیزی بودند که وی آن ها را زیبایی شناسی مهندسان می نامید. وی در فصلی زیبایی شناسی مهندس و معمار می نویسد: ” زیبایی شناسی مهندس و معماری دو چیزند که همراه یکدیگر گام بر می دارند و یکی از دیگری ناشی می شود: یکی ار آن ها اکنون در اوج کمال خویش است و دیگری در وضعیت قهقرایی ناخوشایند به سر می برد. مهندس با الهام از قانون اقتصاد و تحت هدایت محاسبه ریاضی، ما را با قانون کلی هماهنگ می کند. معمار با آراستن فرم هایش نظمی را تحقق می بخشد که آفریده ذهن اوست. او با صور و اشکال حواس ما را به شدت متاثر و عواطف تجسمس را بیدار می کند. با روابطی که می آفریند پژواک های عمیقی را در ما بر می انگیزد و معیار نظمی به ما می دهد که احساس می کنیم با نظم جهان ما هماهنگ است، او جنبش های گوناگون قلب و فهم ما را تعیین می کند، آنگاه است که ما حس زیبایی را تجربه می کنیم. این نگرش که در آن ماشین محوریت داشت، به نوعی کارکردگرایی مینی مالیسم بود. صرف نظر از اینکه نیازهای ابتدایی پروژه تا چه اندازه پیچیده باشد، مینی مالیسم جلوه صوری معماری مدرن شد.”
ǁ میراث داران مدرنیسم
جوهره ی خردگرایی در معماری را می توان در نوشته های معمار باستان ویتروویوس بازجست. ویتروویوس معماری را دانشی می دانست که به نحوی عقلانی درک می شود. این دیدگاه به نحوی بسیار گسترده در تحول زیبایی شناسی معماری رنسانس موثر واقع شد. اندیشه های هنرمندان رنسانسی در قرن هجدهم با دیدگاه های فیلسوفان عصر روشنگری درآمیخت و باعث گرمی بازار معماری خردگرای انگلیسی و فرانسوی شد. آموزه های معماران نئوکلاسیسیت قرن هجدهم راه را برای ورود اندیشه های مدرن در قرن نوزدهم و بیستم هموار نمود. معماری خردگرا در قرن بیستم از طریق دو معمار بنام حمایت می شد ک لودویگ میس وان در روهه و لویی کان Louis Kahn. این معماران بی شک نمایندگان بلا منازع خرد گرایی در قرن بیستمند. اولی را می توان خرد گرای پوزیتیویسم و کان را خردگرای رومانتیسم نامید. به بیان دیگر می توان ریشه خردگرایی پوزیتیویسم در معماری میس ون در روهه را در یونان دید، در حالی که ادامه منطقی معماری لوئی کان به معماری روم ختم می شود.
ǁ میراث معماری مدرن
ǂ سیام
سیام مخفف Congrès International d’Architecture Moderne ( کنگره بین المللی معماری مدرن) اولین تجمع معماران مدرن اروپایی است که جهان از طریق آن با ایده های معماری و شهرسازی مدرن آشنا شد و به مکانی برای تبادل اندیشه های معماران مدرن مبدل گردید. گیدیون که خود یکی از دست اندر کاران اصلی سیام بود، انگیزه ابتدایی تشکیل آن را چنین بیان می نماید:
1- کوشش و ابتکار و حمایت مالی الن دو ماندور Hélène de Mandrot که ایده ی سیام را در ملاقات لوکوربوزیه، گابریل گورکیان و گیدیون ارائه نمود.
2- سامان دادن و حمایت از معماران مدرن در حمایت از طرح هایشان
اولین سیام در سال 1928 و در قصر لاساراز در نزدیکی شهر اوزان سوئیس و با همکاری لولوربوزیه و گیدئون برگزار شد. در همان سال بیانیه این کنگره در رساله ای به چاپ رسید و آن چه در ان مهم می نماید، ارایه راهکارهای عملی در جهت همسو کردن معماری با واقعیات اجتماعی است. از آن پس هر سیام با موضوعی و در مکانی متفاوت برگزار شد، تا آغاز جنگ جهانی دوم که سیام ششم را از 1939 تا 1947 به تعویق انداخت. سیام دهم در 1956 و در یوگسلاوی برگزار شد و پس از آن سیام منحل شد.
ǂ سبک بین المللی
سبک بین المللی عنوانی است که هنری راسل هیچکاک Henry- Russell Hitchcock و فیلیپ جانسن Philip Johnson در کاتالوگ نمایشگاهی در سال 1932 در موزه هنرهای مدرن نیویورک به گروهی از ساختمان ها اطلاق کردند که طی سال های پایانی جنگ جهانی اول تا 1931 در اروپا طراحی و ساخته شده بودند و در آن ها ایده های جدیدی همسو با تکنولوژی و عملکرد ساختمان مطرح شده بود. به زعم آن ها با پیشرفت تکنولوژی و مصالح ساختمانی ما شاهد نوعی از معماری هستیم که فولاد، بتن و شیشه عناصر جدایی ناپذیر آن هستند. و خصوصیات آن انسجام، سادگی و فقدان تزیینات است. در عین حال نوعی بازگشت به اشکال اولیه و نوعی روابط هندسی، که معماران انقلابی اواخر قرن هجدهم مطرح نمودند، نیز در این معماری دیده می شود. ولی ریشه های این معماری را باید عمدتاً در جنبش کوبیسم، معماری فرانک لوید زایت و جنبش ده استیل جست. اکثر مورخین معماری سال های بین 1925 تا 1965 را سال های اوج و افول سبک بین المللی می دانند و بر این عقیده اند که عوامل مهم این تداوم عبارتند از : مسکن حداقل و شهرک های صنعتی ولی واضح است که شکوفایی سبک این سبک را باید نه در اروپا، بلکه در امریکا و بعد از 1932 جست. سبک بین المللی در امریکا توانست با تکنولوژی روز قرین شود و خود را به شکل بارزی در جامعه صنعتی آن نشان دهد.
ǂ مینیمالیسم
دهه های 60 در تاریخ هنر، سال شکوفایی و اوج هنر مینیمالیستی است. واژه مینیمالیسم در هنر عمدتاً برای توصیف سبکی به کار می رود که ویژگی آن بی پیرایگی فوق العاده، شکل بندی های هندسی ساده و بهره گیری از مواد و مصالح صنعتی است. از طرفی می توان هنر مینیمال را هنر مصنوع نامید که در آن غیاب هنرمند احساس می شود و از همین رو فاقد لحظه ی تاثیرگذار حسی است که با دستان هنرمند منتقل می شود. ریشه های گرایش به مینیمالیسم در معماری را باید در جنبش صنایع و حرف و ریشه های امروزی مینیمالیسم را باید در فلسفه فکری و معماری لودویگ میس ون درروهه و جمله معروف او: Less is more جست. یکی از معماران مطرح ژاپنی که اندیشه ها و آثار او قرابت خاصی با مفاهیم معماری مینیمالیسم دارد، تادائو آندو است. کارها و اندیشه های او وامدار دیدگاه های لوکوربوزیه نسبت به معماری است. برخی آثار هرتزوگ و دو مورن Hertzog & De Meuron را نیز می توان گرایشاتی اکسپرسیونیستی در معمارانی مینیمالیست نامید، از جمله گالری هنر گوتس Goetz و ساختمان اداری و کنترل ایستگاه راه آهن در بازل Basel، چرا که این معماران در این پروژه ها بر استفاده از مصالح طبیعی و نشان دادن ذات و جوهره واقعی مصالح پافشاری خاصی دارند.
سادهگرایی یا مینیمالیسم (به انگلیسی: Minimalism) یا کمینهگرایی یا هنر کمینه یا هنر موجز یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشتهاست. از نامهای دیگر این جنبش abc art و هنر تحتاللفظی (literalist art) میباشد.
ǂ های تک
آن چه به عنوان های تک ( High-Technology) می شناسیم در واقع محصول فضای فکری مدارس معماری و انجمن های وابسته به معماری در انگلستان دهه 50 است. این نکته را نباید فراموش کنیم که انگلستان سمبل انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم است. از طرفی می توان معماری های- تک را ادامه منطقی راهی دانست که افرادی چون پیتر برنس و گروپیوس در جنبش ورکبوند به دنبال آن بودند: هویت سازی از بطن انقلاب صنعتی و ایجاد تحول در نگاه به هنر، صنایع و تولیدات صنعتی. فولر Richard Buckminster Fuller مهندس امریکایی بود که نسل جدیدی از معماران اروپایی جون نورمن فاستر Norman Foster و ریچارد راجرز Richard Rogersرا وامدار اندیشه های خود ساخت. آرمان او ساختن ساختمان هایی با زمان، هزینه و وزن کم بود.
معماری هایتک یا معماری فناوری برتر یا تکنولوژی پیشرفته (high-tech) یک سبک معماری وطراحی صنعتی است که در سال 1970 پدیدار شد و عناصر پیشرفته تکنولوژی و صنعت را با هم ترکیب کرد. معماری High-tech به صورت سیمای تازهای از مدرنیسم ظاهر شد، یک توسعه ایدههای پست مدرنیسم که با پیشرفت در اصول فنی همراه شد. این دوره بعنوان یک پل بین مدرنیسم و پست مدرنیسم عمل میکند. به هرحال درجایی که یک دوره تمام و دوره دیگر آغاز میشود یک محدوده مبهم باقی میماند. در سال ۱۹۸۰ تمیز دادن معماری High-tech و معماری پست مدرن دشوار بود. شمار زیادی از مطالب و ایدههای آن در معماری پست مدرن غرق شده بودند.
زبان تخصصی – Practice Test 6
لینک برای دانلود سری ششم text و سوالات درس زبان تخصصی :
PDF و Docx هردو
https://rapidshare.com/files/97650166/Practice_Test_6.docx
https://rapidshare.com/files/3920114450/Practice_Test_6.pdf
http://www.archdaily.com/187595/orl-clinic-mal-vi-architects/
ارسطو – ویتروویوس – آلبرتی
| مبانی نظری معماری
7 آذر 1390 – جلسه نهم
مراجع این قسمت کتاب های « تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل به ترجمه نجف دریا بندری، « حقیقت و زیبایی» بابک احمدی، « معماری غرب » امیر بانی مسعود و وبلاگ آقای ایمان رئیسی هستند.
ǁ ارسطو Aristotle
ارسطو گویا در 384 ق.م در در شهر استاگیرا واقع در نزدیکی المپیای کنونی به دنیا آمد. پدرش مقام پزشک خاص پادشاه مقدونیه را به ارث برده بود. ارسطو در هجده سالگی به آتن رفت و شاگرد افلاطون شد و تا هنگام مرگ وی در 7-348 ق.م. در آکادمی به سر برد. آکادمی که در ورزشگاهی بیرون شهر آتن بود، در ابتدا مکانی مقدس و طبیعی در میان بیشه ای با درختان زیتون و هبه شده به الهه خرد و فرزانگی، آتنا بود، که سپس افلاطون در آن با شاگردانش به بحث فلسفی می پرداخت و بعد آن مباحث را به شیوه ای روشمند برای آموزش فلسفه تبدیل کرد. ( 387 ق.م. )
ارسطو از سیزده تا شانزده سالگی آموزگار اسکندر بود ولی به نظر می رسد تاثیر این دو بر یکدیگر بسیار اندک بوده است. از آن پس تا مرگ اسکندر، ارسطو در آتن می زیست و مکتب خود را بنیان نهاد و کتب خود را نوشت تا با مرگ اسکندر یونانیان طغیان کردند و به دشمنی وی و دوستانش برخاستند و ارسطو را به بدبینی متهم کردند و ارسطو فرفر را بر قرار ترجیح داد و سال بعد یعنی 322 ق.م. از جهان رفت. ارسطو اولین فیلسوفی است که معلم وار به تدوین اندیشه های خود پرداخت.
ǂ اخلاق ارسطو
از نظر ارسطو فضیلت بر دو گونه است: عقلی و اخلاقی. فضائل عقلی از آموختن حاصل می شوند و فضایل اخلاقی از عادت. وظیفه قانونگذار است که با پدید آوردن عادت های خوب، شهروندان را خوب سازد. وی می پندارد که تاگر ما را به کسب عادت های خوب وادار کنند زمانی خواهد رسید که از انجام دادن کارهای خوب لذت خواهیم برد. هر فضیلتی حد وسط افراط و تفریط است، که هرکدام در جای خود رذیلتند و این نظریه معروف میانه روی ارسطو است.
ǂ فلسفه سیاسی ارسطو
کتاب سیاست با یادآوری اهمیت دولت آغاز می شود، دولت عالیترین نوع جامعه است و هدف آن والاترین خوبی ست. به ترتیب زمانی نخست خانواده قرار دارد که بر دو نوع رابطه طبیعی زن و مرد و ارباب و برده استوار است. سپس چند خانوار که کنار هم قرار می گیرند یک دهکده پدید می آید و چند دهکده یک دولتند، اگر بتوانند نیازمندی های خود را تامین کنند. د.لت گرچه از لحاظ زمانی پس از خانواده قرار دارد اما بر آن و حتی فرد مقدم است مانند بدن بر دست. و هر کل که بر جزء مقدم است. دولت تنها عبارت از اجتماعی برای تبادل کالا و جلوگیری از وقوع جرم نیست، بلکه مقصود از آن زندگی خوب استو زندگی سعاتمندانه و محترمانه.
قسمت اعظم بحث صرف خانواده و از آن هم صرف بردگی شده است، بردگان جزء خانواده ولی طبیعتا پایینتر از صاحب خود و نه یونانی، بلکه از نژاد پست تر و دارای روحی کوچکتر!!! هستند. پیشه وری فن ثروت اندوزی نیست و راه طبیعی ثروت اندوختن اداره کردن خانه و زمین است. از این راه ثروت محدود به دست می آید ولی تجارت ثروت نامحدود می آفریند و ربا خواری منفور است.
نظام اشتراکی افلاطون و از بین بردن خانواده برای ارسطو ناگوار است و معتقد است فرزندان باید والدین خود را بشناسند و برعکس تا توجه کافی دریافت کنند و اگر بنیان خانواده نباشد، کدام زن باید خانه را اداره کند؟ او معتقد است نظام مالکیت اشتراکی مین نیز مردان را تنبل بار می آورد ولی باید مردم را به گونه ای تربیت کرد که مال خود را تا اندازه زیادی در اختیار دیگران بگذارند… ( برای مطالعه بیشتر به کتاب تاریخ فلسفه غرب مراجعه نمایید )
ǂ زیبایی و تقلید در کتاب ارسطو
در سده های میانه می پنداشتند که ارسطو جلد دومی برکتاب پوئتیک درباره کمدی نوشته است که از خنده آغاز می شود و گم شده است، بحث درباره آثار گم شده ارسطو زیاد است از جمله کتابی درباره زیبایی. البته به نظر می رسد کتاب پوئتیک موجود بخشی از کتاب مفصلی بوده است اما مدرکی در دست نیست که باور کنیم این کتاب در باره زیبایی بوده است و جای این بحث در آثار ارسطو خالی است.
بنا به مباحث کتاب پوئتیک آشکار می شود که ارسطو نیز با افلاطون در مورد اهمیت توجه به هنر از دیدگاه کارکردی هم نظر بوده است. اما در حالیکه افلاطون بیشتر به کارکردهای اجتماعی هنر هنر می اندیشید و دیدیم که دیدگاه سختگیرانه و حتی می توان گفت استبدادی در مورد هنر نیز از اینجا ریشه می گرفت، ارسطو به کارکردهای فردی، درونی و ژرف هنر فکر می کرد و آن ها را با واژه ی ” کاتارسیس” یعنی پالایش یا تطهیر مشخص می کرد. نزد او این واژه به این معنا بود که هنر روح و جان آدمی را می پالاید، از بدی ها پاک می کند و اسباب تزکیه نفس را فراهم می آورد. این دیدگاه موجب می شود که ارسطو نه از هنر فاسد و تاثیرهای ویرانگر آن، بل از هنر همچون اسباب پیشرفت و سازندگی روحح آدمی یاد کند و می توان برداشت وی را تا حدودی روانشناسانه نیز دانست. وی بیان می کند که تراژدی شفقت و هراس را بر می انگیزد تا سبب پالایش و تطهیر نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد. پیداستت که گوینده چنین نظری آنجا هم که حکم به کارآیی یا ناکارآیی اثر هنری بدهد، باز فرمان اخراج هنرمند از کشور را صادر نمی کند. می توان دید که نظر ارسطو در تقابل با دیدگاه افلاطون قرار دارد که هنر را جزء فرودست نفس می دانست.
در فصل هفتم کتاب پوئتیک می خوانیم که ” امر زیبا، ناچار باید که بین اجزاء آن نظم و ترتیبی وجود داشته باشد و همچنین باید حدی و اندازه ای معین داشته باشد … ” موضوعی که ذهن افلاطون را به خود مشغول داشته بود و سده ها بعد، نظریه پردازان رمانتی سیسم آلمانی در تعریف زیبایی از آن سود بردند.
بسیاری از خوانندگان پوئتیک از بحث آن در مورد هنر همچون تقلید واقعیت به نتیجه ای نادرست رسیده اند. به گمان آن ها ارسطو هنر را تقلید دقیق، کامل و جزء به جزء طبیعت می دانست. در آغاز کتاب ارسطو گفته است که تمامی هنرها در حکم تقلید هستند. در فصل دوم آمده است: ” کسانی که تقلید می کنند، کارشان توصیف افعال اشخاص است”، البته مقصودش در گستره هنرهای نمایشی است. ارسطو شرح می دهد که می توانن کردار افراد را یا بهتر از آنچه به راستی هست نشان داد یا بدتر از آن. پس روشن است که بحث بر سر تقلید صرف نیست. وی می گوید همانطور که نقاشان اندازه های واقعی را رعایت نمی کنند، هنرهای نمایشی هم افعال و کردارها را با تفاوت هایی نمایش می دهد و همین تفاوت است که تراژدی را از کمدی جدا می کند، زیرا این یکی مردم را پست تر از آن چه در واقع هستند تصویر می کند و آن دیگر مردم را از آن چه در واقع هستند برتر و بالاتر نشان می دهد. پس می توان گفت که تقلید هنری لزوما تقلید از امر واقعی نیست، بل استوار است به برداشت ذهنی از واقعیت.
افلاطون می گفت که هنر و نمایش عواطف و هیجان را به جان آدمی بیدار می کنند و از این رو روح را دستخوش آشفتگی و آشوب می سازند. ارسطو برعکس می گفت که اگر روح مستعد این آشوب باشد، از راه های دیگری جز هنر نیز به این آشفتگی گرفتار خواهد آمد. اما نکته اینجاست که هنر و نمایش با ایجاد امکان ظهور این عوامل آشوب، در واقع روح را آرام می کنند و می پالایند.
ǁ مارکوس ویتروویوس
در عهد باستان نقد معماری پیش رفتی بسیار کمتر از نقد در عرصه نگارگری و پیکرتراشی داشت. این وضعیت در طول سدههای بعد نیز ادامه یافت. به نظر میرسد که علت عمدة این پدیده، دشواری شناخت تمایز بین فعالیتهای معماری و ساختمان سازی باشد.
ارسطو معماری را هنری مفید میشناسد، زیرا خانه که به طوری عادی محصول معماری است، انسان را از ناملایمات طبیعی مصون میدارد. تقلیدی نبودن معماری باعث شده است که همچون نگارگری و پیکرتراشی هنر تلقی نشود. حداکثر چنین درک شده است که در معماری به اثر مفید، ارزش زیبایی تزئین نیز افزوده شده است.
ارسطو میان عناصر، علل و اصول تمایز قایل بود. برای تعیین اصول معماری خوب راه منطقی این خواهد بود که اول عناصر معماری را تعریف کنیم، دوم اینکه علمی که خوب بودن را شکل میدهد، کشف کنیم و پس از آن است که با ترکیب این دو مورد آنها را بعنوان اصول معماری خوب کنار هم قرار میدهیم.
ویتروویوس با بستری که از اندیشه های فیلسوفان یونانی از جمله افلاطون و ارسطو بوجود آمده بود، به تدوین نظریه معماری پرداخت. او در قرن اول بعد از میلاد کتاب «ده کتاب معماری» را نوشته است که در نوع خود بسیار واجد اهمیت است.
ویتروویوس ضمن تصدیق نوشته های معماران یونانی بویژه پیتیوس و هرموژنه در تدوین دیدگاههای او در خصوص معماری، بر اهمیت آموختن فلسفه و موسیقی توسط معماران بسیار تائید کرد. او ضمن بیان آشنایی خود با آثار سیسرو، لوکرتوس و دارو اشارهای داشت بر اینکه این نویسندگان رومی در ارائه آثار خود بطور آشکار از ادبیات یونانیان الگوبرداری کردند. در سراسر کتاب ویتروویوس به نظرات فیثاغورث، دموکریتوس، افلاطون و ارسطو اشاره شده است
ویتروویوس- در کتاب «ده کتاب معماری» آورده است : “من قوانین مشخصی را تنظیم کردهام که شما با مطالعة آنها میتوانید کیفیت ابنیهای را که تاکنون احداث کردهاید و همچنین آنهایی را که قرار است احداث کنید، مورد قضاوت قرار دهید؛ چرا که من در این رساله اصول معماری را ارائه دادهام.”
این کتاب که از ده فصل تشکیل شده، هر فصل رایک کتاب نامیده که دارای مباحثی به شرح زیر است:
– کتاب اول:
آموزش معمار، قواعد کلی تکنیکی و زیبایی شناسی پایه. بخش های فرعی معماری، مکان یابی شهر، دیوار های شهر، جهت یابی خیابان ها با توجه به باد ها و … .
– کتاب دوم: منشا خانه ی مسکونی، مصالح ساختمانی.
– کتاب سوم: ساخت معبد.
– کتاب چهارم: انواع معبد: نظامهای ستون گذاری، نظریة تناسب .
– کتاب پنجم: ابنیة عمومی، با اشارة خاص به تئاترها.
– کتاب ششم: خانه های شخصی.
– کتاب هفتم: کاربرد مصالح ساختمانی، نقاشی دیوار و رنگها.
– کتاب هشتم: آب و تدارک برای ذخیرة آب.
– کتاب نهم: ساعتهای خورشیدی و آبی.
– کتاب دهم: ساخت ماشین آلات
ویتروویوس در بخش اول کتاب دوم، نظریة خود را در مورد اصول معماری ارائه داده است: “نخستین خانه ها نمونه برداری از اشکال طبیعی (پناهگاه، لانه پرندگان و غارها) بودهاند، چرا که بشر از طبیعت پیروی میکند و از طبیعت میآموزد. او معتقد است که معماری اولین هنر و علمی است که ایجاد شده است و از این رو برتری خاصی در میان سایر هنرها دارد. ” در بخش اول کتاب نهم، وی گیتی و سیارات و جهان را به صورت طرحی معماری توصیف می کند که در آن قوانین گیتی و معماری به طور آشکار و به صورت همانند و یکسان مورد ملاحظه قرار گرفتهاند. این دیدگاه اساس و پایة بیانات بعدی در باب معماری و خداوند- به عنوان معمار جهان- فرض شده است: «دوس آرکیتکوس ماندی» به عنوان خداوند و معمار به عنوان خدای دوم «آرکتیکوس- سکندوس دوس» مطرح شده است.
او در بخش اول کتاب نخست خود، معمار را همانند صنعتگر مینگرد و معتقد است که معمار باید در صناعت و نظریه پردازی استاد باشد. صنعت ایدهای است که به واسطة مفاهیم عملی تشخیص داده میشود. ویتروویوس تحصیلات وسیع و متنوع را برای معمار ضروری میداند. این تحصیلات در زمینههایی هستند که مشاغل مختلف مربوط به معماری اقتضا میکند.” اما مهمترین نظریه ی ویتروویوس که از آن زمان تا کنون، به روش های مختلف مورد بحث قرار گرفته، مطرح کردن سه اصلآسایش(Firmitas )، استحکام (Utilitas )و زیبایی(Venustas)، به عنوان اصول معماری است. او در فصل سوم کتاب اول بیان میکند، معماری باید به این سه اصل وفادار بماند.
مقولة اصلی زیبایی به شش نظریة عمده تقسیم میگردد، که از میان آنها فقط دیستریبیوتیو در زمره ی کارایی نیز میآید. ویتروویوس برخی مواقع به این ایدهها اسامی لاتین میدهد و بعضی مواقع وقتی مترادف مشخص لاتین ندارد، از اسامی یونانی استفاده کرده است:
1) اوردیناتیو (ordinative)
2) دیسپوزیتیو(dispositive)
3) اوریتمیا(orythmia)
4) سیمتریا(semmetria)
5) دکور(décor)
6) دیستریبیوتیو (disturbutive)
برخی از تعاریف ویتروویوس که در درک این نظریات مشکلاتی را ایجاد میکند، با شرح و تفسیر در زیر آورده شدهاند:
اوردیناتیو: متناسب کردن جزئیات در بخشهای جداگانه ساختمان، و خارج از تناسبات است.
اوریتمیا : که حاصل تناسبات معقول و تأثیر تناسبات در نقطه دید ناظر است. این مورد کمابیش به مفاهیم مدرن هارمونی و هماهنگی ارتباط پیدا میکند.
سیمتریا: تقارن، عبارت از هارمونی ناشی از بخشهای تشکیل دهندة ساختمان است و عبارت است از مجموعه بخشهای مجزای ساختمان که به فرم، کلیتی متناسب و پایدار میبخشد. مفاهیم اوردیناتیو، اوریتمیا و سیمتریا جنبه های متفاوتی از پدید ه ی زیباشناسی ساختمان هستند. ارودیناتیو به عنوان اصل اولیه، سیمتریا به عنوان نتیجه و اوریتمیا به عنوان تأثیر توصیف میشود.
دکور: ظاهر صحیح ساختمان، بدین معنی که ساختمان با کاربردی که دارد، متناسب باشد؛ بخصوص در ساخت معبد، دکور به اقتضای فرم و محتواست، نه آرایشها و تزئینات بکار رفته. به کارگیری دستورالعمل ها نیز تحت همین نظام صورت میگیرد.
دیستریبیوتیو: عبارت است از ادارة ممتاز مصالح و سایت همراه با دقت و اقتصاد در محاسبه هزینه های ساختمان و نظایر آن. دیستریبیوتیو ساختمان ها باید به گونهای طراحی گردند که متناسب با نیازهای ساکنان آنها باشند.
شش ایده بنیادین ویتروویوس به سه دسته تقسیم میشود:
اوردیناتیو، اوریتمیا، و سیمتریا: جنبه های متفاوت تناسبات ساختمان را مشخص مینمایند.
دیسپوزیتیو: مربوط به طرح هنری است که انعکاس و ابداع لازمة آن هستند.
دکور و دیستریبیوتیو: به کاربرد مقتضی دستورالعمل و ارتباط بین خانه و ساکنان مربوط میباشند.
جملات کلیدی ویتروویوس در باب تناسب در فصل اول کتاب سوم آمده است که در آن، موضوع ساخت معبد را برای نخستین بار مطرح میکند. طراحی معابد بر پایة تقارن است و معماران باید از این قانون تبعیت کنند. این امر از تناسب که یونانی ها به آن انالوجیا میگویند، ناشی میشود. وقتی همه ی بخش های ساختمان در کل بر پایه ی یک واحد منتخب واقع شده باشند، که به عنوان پیمون (مدول) مورد استفاده قرار گیرد، تناسب ایجاد میشود. تقارن از این جا محاسبه میشود و استنباط میگردد. چرا که بدون تقارن و تناسب هیچ معبدی نمیتواند طرحی مستدل و منطقی داشته باشد. مگر اینکه ارتباط دقیقی بین بخش های آن همانند ارتباط بین اجزاء بدن انسان وجود داشته باشد. در این بخش کتاب، تناسب معماری به سه شیوه تعریف شده است:
1) به واسطة ارتباط بخش ها با یکدیگر 2) به واسطة ارجاع همة اندازه گیری ها به یک مدول رایج 3) به واسطه قیاس با تناسبات بدن انسان
این تعاریف که دو جنبه از مفهوم تناسب را نشان می دهند، از زمان ویتروویوس تاکنون عمدتآً باعث ایجاد بحث نظریة معماری شدهاند: یکی تناسب به عنوان ارتباط اعداد مطلق، و دیگری تناسب ناشی از مقایسه با بدن انسان. ویتروویوس سپس قوانین بنیادی تناسب را برای بدن انسان وضع مینماید.
طول پیشانی یک سوم طول صورت را به عنوان مدول فرض میکند. او این تناسبات انسانی را برای نقاشی و مجسمه سازی به کار میبندد ولی فوراً ادامه میدهد: “به طور مشابه بخش های معابد باید با کلیت آن در تناسب و هماهنگی باشد.” ویتروویوس در جملات بعدی، تلاش میکند تا بدن انسان را با فرمهای مربع و دایره ترکیب کند و به این طریق ارتباطی بین انسان، هندسه و عدد به وجود آورد. در این بخش از کتاب،« مرد ویتروویوسی» توصیف میشود. نقطة مرکزی در بدن انسان ناف است، چرا که اگر انسان به پشت دراز بکشد و بازوها و پاهای خود را دراز کند و دایرهای به مرکز ناف وی زده شود، انگشتان دست و پای وی روی محیط دایره واقع خواهند شد. به این ترتیب همان طور که دایره تشکیل میشود، مربع نیز ایجاد میگردد، چرا که اگر از کف پا تا بالای سر اندازه گرفته شود و این اندازه با فاصله بین بازوها مقایسه گردد، میتوان دریافت که عرض و ارتفاع با هم برابرند.” .(مرد ویتورین که توسط داوینچی کشیده شده و تناسبات بدن انسان را نشان می دهد براساس نوشته های ویتروویوس است)
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF_%D9%88%DB%8C%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86
” ویتروویوس به منظور اثبات رابطة بین تناسبات بدن انسان و اعداد، مدعی است که همة اندازه ها (انگشت، کف، دست، پا و بازو) از تناسبات بدنی انسان فسخ شدهاند و اینکه در نهایت عدد صحیح ده و سیستم اعشاری، مربوط به تعداد انگشتان دست است. (همچنین باید به این واقعیت توجه داشت که تعداد رسالههای ویتروویوس ده تا هستند.) ویتروویوس عدد 6 را به عنوان عددی صحیح در نظر میگیرد. حاصل جمع این دو عدد یعنی 16، از نظر ویتروویوس صحیح تر از هر دوی این اعداد (6 و 10) است.”
“ویتروویوس در هیچ جا نظریة عمومی در باب تناسب با مقادیر عددی ارائه نمیدهد. فقط وقتی که در مورد انواع معابد توضیح میدهد، اعداد نسبی واقعی را که با قیاس ستون با بدن انسان استدلال میشوند، ارائه میدهد. از این رو تصور میشود که ستون دوریک با بدن انسان مذکر ارتباط داشته باشد. این ستون با 6 فوت (حدود 828/1 متر) بلندی است. بنابراین بلندی ستون دوریک با احتساب سر ستون باید 6 برابر کمترین قطر آن باشد. بدین ترتیب، او با الهام از تناسبات بدن انسان مؤنث، نسبت 1 به 8 (کمترین قطر به ارتفاع) را برای ستون یونیک پیشنهاد میدهد.”
او در جای دیگری بطور خلاصه، روند فعالیت معماری را توضیح داده است :” لازم نیست که یک معمار به چیزی جز اندازه ی نسبت های دقیق ساختمان توجه نماید. در مرحله بعد کار، عاقلانه این است که ماهیت و مشخصات محل را در نظر بگیرد، یا به کاربرد و زیبایی توجه کند.”
ویتروویوس کتاب سوم را با این جملات ادامه داد:
“همه ساختمان ها باید با توجه لازم به استحکام، آسایش و زیبایی ساخته شوند.” استحکام به پی و مصالح بستگی دارد، آسایش به ترتیب آپارتمان ها بستگی دارد، بطوریکه هیچ مانعی بر سر راه استفاده از آنها وجود نداشته باشد و زمانی که ظاهر کار خوشایند و نشانی از سلیقة خوب باشد و آنگاه که اجزاء ساختمان با توجه به اصول صحیح تقارن در تناسب کامل باشند.
ǁ لئون باتیستا آلبرتی
نویسنده، هنرمند، معمار، شاعر و فیلسوف دوره رنسانس، متولد 14 فوریه 144 و درگذشته به تاریخ 25 آوریل 1472 خانواده او به دلیل مشکلات سیاسی از فلورانس به جنوا تبعید شده بودند و آلبرتی در آنجا متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در علوم انسانی و در حالی که نوجوان بود، طی کرد. سپس به تحصیل حقوق، فیزیک و ریاضیات پیوست و در سال 1428 با درجه دکتری در حقوق فارغالتحصیل شد. در همین سالها چند کتاب منتشر کرد، از جمله “دی پیکتورا” که درباره نقاشی است و از اولین مطالعات علمی به روی پرسپکتیو به حساب میآید. در سفرهایی که با روحانیون آن دوران به نقاط مختلف داشت، با برونلسکی و دوناتلو آشنا شد. در سال 1452 کتاب ده جلدی “درباره معماری” را نوشت. در 25 سال آخر زندگیاش به طور جدی به معماری پرداخت و کتابهایی در ریاضیات، زیبایی شناسی و ادبیات منتشر کرد.
ǂ برخی دیدگاه های آلبرتی
آلبرتی متاثر از دیدگاههای ارسطو در زمینه هنر و زیبایی بود، زیبایی را نمودی از عالم مثل میدانست، به همین جهت معتقد بود برای زیباتر شدن باید هرچه بیشتر به طبیعت نزدیک شد. چرا که طبیعت نمودی از عالم مثل و نشانهای از زیبایی است.
ریاضی را پایه مشترک علم و هنر میدانست و معتقد بود هدف نهایی هنرمند که تقلید از طبیعت است، باید به کمک ریاضیات و استفاده از آن برای ایجاد هماهنگی صورت گیرد.
کتاب “درباره معماری” او، در محتوا و قالب تا حدی تحت تاثیر کتاب ویتروویوس بود که حدود 1500 سال قبل از آن نوشته شده بود، اما با این حال به آن کتاب با دید انتقادی نگریسته بود. تقسیم بندی کتاب بر اساس همان سه اصل ویتروویوس (فیرمیتاس، یوتیلیتاس و ونوستاس) انجام گرفته بود، اما به دلیل ارجحیت کارکردی بودن هنر (تحت تاثیر دیدگاه افلاطون و ارسطو) ، تقسیم بناها بر اساس عملکرد در آن نقش پررنگی دارد.
کتاب اول: تعاریف (طراحی)
کتاب دوم و سوم: فیرمیتاس (مواد و ساختار)
کتاب چهارم و پنجم: یوتیلیتاس (انواع ساختمان و کاربرد آن)
کتاب ششم تا نهم: ونوستاس (تزئین، ساختمانهای مقدس، بناهای عمومی و خصوصی، نظریه تناسب)
کتاب دهم: نتایج کلی
آلبرتی معتقد بود معمار کسی است که با هنر و روش اعجاب انگیزش قار است با تفکر و ابداع، تدبیر کند و با درایت تمام کارها را به انجام برساند.
بر اساس کاربرد گونههای مختلف، بناها را به سه دسته تقسیم میکند (که یادآور هرم نیازهای مازلو ست)
تامین نیاز: ساختمانهایی که صرفا نیازهای انسان را برآورده میکنند
آسایش: ساختمانهایی که به منظوری مشخص به کار میروند
لذت: ساختمانهایی که برای لذت، خوشی و تفریح ساخته میشوند
ترکیبی زیباست که دیگر نتوان به آن چیزی اضافه یا از آن کم کرد.
همچنین به استفاده از اعداد (زوج و فرد) برای ایجاد تناسب و هماهنگی اعتقاد داشت.
پروژهها
– قصر روچلای ، تبحر آلبرتی، ترکیب طرحهای قدیمی و به دست آوردن یک طرح جدید از آنها بود، خود درباره این طرح گفته است: “من از هشت خانه، یک خانه ساختم”.
http://en.wikipedia.org/wiki/Palazzo_Rucellai
– طراحی نمای کلیسای سانتاماریا نوولا
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Santa_Maria_Novella.jpg
– کلیسای سن فرانچسکو
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Tempio_Malatestiano_Rimini.jpg
– کلیسای سن آندریا، آلبرتی در این پروژه که از بزرگترین بناهای دوره ابتدایی رنسانس است، عناصر معماری قدیمی کلیسا را با طاق نصرت ترکیب کرده و به طرح جدیدی رسیده است.
http://en.wikipedia.org/wiki/Sant%27Andrea,_Mantua
نوشته شده در ۱۳٩٠/٩/٧ساعت ۳:٥٧ ب.ظ توسط روشنک روشنایی نظرات (1) |
زبان تخصصی – Practice Test 5
لینک برای دانلود سری پنجم text و سوالات درس زبان تخصصی :
PDF و Docx هردو
https://rapidshare.com/files/713863217/Practice_Test_5.docx
https://rapidshare.com/files/1830550580/Practice_Test_5.pdf
نوشته شده در ۱۳٩٠/٩/٥ساعت ٦:٥٥ ب.ظ توسط روشنک روشنایی نظرات (0) |
افلاطون
1 – مبانی نظری معماری
3 آذر 1390 – مطالب جلسه هشتم
مراجع این قسمت کتاب های « تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل به ترجمه نجف دریا بندری و « حقیقت و زیبایی» بابک احمدی هستند.
2 – افلاطون
از میان فلاسفه باستانی و قرون وسطایی و جدید، نفوذ افلاطون و ارسطو از همه بیشتر است و در این میان افلاطون در فلاسفه پس از خود تاثیر بیشتری داشت. این را به دو دلیل می گویند چرا که نخست ارسطو خود محصول افلاطون است و دو اینکه الهیات مسیحی، تا قرن سیزدهم بیشتر افلاطونی بوده است تا ارسطویی.
مهمترین موضوعات فلسفه افلاطون عبارتند از:
– مدینه فاضله که نخستین حلقه طولانی مدیته های فاضله است.
– نظریه مثل که نخستین کوشش برای حل مسئله لاینحل جهان هستی است.
– براهین وی برای اتبات بقای روح.
– جهان شناسی او
افلاطون در سال های 8-427 ق.م در نخستین سال های جنگ آتن و اسپارت به دنیا آمد، از اشراف مرفه بود، در هنگام شکست آتن او جوان بود و ممکن است همین امر همراه با ارادت و شاگردی سقراط و مرگ وی به دلیل دموکراسی، بیزاری افلاطون را از دموکراسی موجب شده باشد.
– مدینه فاضله افلاطون
جمهوری مهمترین رساله افلاطون از سه بخش تشکیل شده است:
بخش نخست، وصف یک جامعه اشتراکی آرمانی است: حکام باید حکیم باشند و بخش دوم صرف تعریف کلمه حکیم یا فیلسوف شده است و بخش سوم توصیف محاسن و معایب دولت های واقعی است. غرض ظاهری کتاب تعریف عدالت است، اما او تصمیم می گیرد از مقیاس کلان به امور بنگرد و به جای اینکه ببیند چه عواملی شخص عادل را پدید می آورد به تحقیق این امر بپردازد که چه چه عواملی دولت عادل را پدید می آورد. او چنین آغاز می کند که افراد جامعه باید به سه طبقه تقسیم شوند: توده ی مردم، سربازان و سرپرستان. فقط طبقه اخیر قدرت سیاسی دارند و تعدادشان کمتر از سایرین است و توسط قانونگذار معین می شوند. چگونگی مسلم شدن اجرای مقاصد قانونگذار توسط سرپرستان با امر مهم تعلیم و تربیت است. که شامل موسیقی ( کلیه هنر ها، تقریبا معادل فرهنگ امروزی ) و ورزش ( سلامت، تربیت و شایستگی بدن ) است.
در مدینه فاضله افلاطون سانسور قصه و موسیقی وجود دارد، نمایش بازی کردن اصول دارد و هرکسی نمی تواند نقش انسان های بد را بازی کند، مالکیت اشتراکی وجود دارد، تملک طلا و نقره ممنوع است، جوانان باید بی باک و دلیر با بیایند، ثروت و فقر هر دو مضرند، خیر و صلاح جمعی مطرح است، تعلیم دختران و پسران مانند یکدیگر است حتی در جنگ و فلسفه. فرزند بیشتر داشتن پسندیده است و همسران به قید قرعه انتخاب می شوند. دولت حق دروغ گویی دارد! و یک دروغ شاهانه نیز در کار است!
تعریف عدالت در پس تمام این ها به دست می اید و آن این است که هرکسی سرش به کار خودش باشد و فضولی نکند و شهر هنگامی متعادل است که هر طبقه به کار خود بپردازد و در امور طبقات دیگر دخالت نکند. در تعریف افلاطون ذکر چند نکته ضروری است:
– این تعریف عدم تساوی اختیارات و حقوق افراد را بدون وقوع ظلم، ممکن می انگارد. ( خون و تربیت سرپرستان و فرزندانشان )
– افلاطون می گوید عدالت این است که هر فرد وظیفه خود را انجام دهد، اما باید دید وظیفه فرد چیست؟ ( ذوق فرد و تصمیم دولت)
– مدینه فاضله به چه مقصودی خواهد رسید و به چه توفیقی دست خواهد یافت؟ ( آرمان مشترک )
– نظریه مثل
اواسط کتاب جمهوری بیشتر صرف مسائل فلسفی محض، در برابر سیاست شده است: ” مفاسد نوع بشر هرگز نقصان نخواهد یافت مگر آن گاه که در شهر ها فلاسفه پادشاه یا پادشاهان فیلسوف شوند…” فیلسوف کیست؟ فیلسوف یعنی دوستدار حکمت ولیکن دوستدار حکمت با دوستدار دانش فرق دارد، هیچ شخصی از کنجکاوی عوامانه فیلسوف نمی شود پس فیلسوف کسی ست که منظر راستی یا جمال حق را دوست دارد، اما جمال حق چیست؟
اگر شخصی چیزهای زیبا را دوست داشته باشد، در نمایش های جدید حاضر شود و موسیقی های تازه را بشنود، فیلسوف نیست. شخص فیلسوف نفس زیبایی را دوست دارد. آن کس که چیزهای زیبا را دوست دارد خواب و آن که زیبایی مطلق را می شناسد بیدار است. اولی دچار وهم و دومی صاحب معرفت است.
در کتاب جمهوری برای محکوم ساختن نقاشان شرح بسیار روشنی از نظریه مثل یا صور آمده است:
اینجا افلاطون توضیح می دهد که هرگاه عده ای از افراد اسمی مشترک یا عام داشته باشند، این افراد صورت یا مثال مشترکی نیز دارند. برای نمونه میز های بسیاری وجود دارند اما فقط یک مثال یا صورت از میز واقعی وجود دارد. چنان که تصویر یک میز در آینه فقط ظاهری ست و واقعی نیست، میز های مختلف نیز غیر واقعی هستند، زیرا که فقط تصاویری از مثال اند که یگانه میز واقعی ست و خدا آن را آفریده است. از این یگانه میز معرفت نیز حاصل می شود. حال آن که از میز های متعدد که نجاران می سازند، فقط میتوان وهم داشت. فیلسوف کسی است که به آن یک میز مثالی دلبسته است و به میزهای متعدد دیگر که در عالم محسوس یافته می شوند اعتنایی ندارد و به امور دنیوی دل نمی بندد.
این مقدمه منجر می شود به تمثیل معروف غار که می گوید کسانی را که از فلسفه بی بهره اند می توان تشبیه کرد به زندانیانی که در غاری جای دارند و فقط می توانند به یک سو نگاه کنند چرا که زنجیر در پای دارند و در پشت سرشان آتش است و در پیش رویشان دیوار. میان آن ها و دیوار چیزی نیست. آنچه می بیند سایه های خودشان است و چیزهایی که در پشت سرشان قرار دارد، که از پرتو آتش روی دیوار نقش می بندد. زندانیان ناچار این سایه ها را واقعی می پندارند و از اشیایی که باعث این سایه ها هستند خبر ندارند. سرانجام یک تن از غار می گریزد و قدم در نور خورشید می گذارد و برای نخستین بار اشیای واقعی را می بیند و درمی یابد که تا کنون سایه ها او را می فریفته اند. اگر این ندانی فراری آن فیلسوفی باشد که برای سرپرستی مناسب است، وظیفه خویش می داند که به غار بازگردد و حقیقت را به زندانیان بگوید و راه نجات را به آن ها نشان دهد. اما چون از روشنی به تاریکی رفته است سایه ها را به خوبی نمی بیند و در نظر دیگران ابله جلوه خواهد کرد.
– زیبایی و ایده در مکالمه های افلاطون
زیبایی در مکالمه های افلاطون تنها در آثار هنری مجسم نمی شود. آنچه ما امروزه اثر هنری می خوانیم برای افلاطون یکی از نتیجه های کار و تولید آدمی بود، در حد تخنه ( Tekhne ) یا فن جای می گرفت و هیچ تفاوتی با دیگر فراورده های فن آوری انسانی نداشت.
برای همین هم او می توانست چنان ساده در باره نتایج اجتماعی هنر نظر دهد و در مکالماتش بارها و بارها زیابیی را از دیدگاه سودمندی مورد بحث قرار دهد. اما این نکته نیز مهم است که جدا از این داوری کارکردگرا، از نظر افلاطون درک زیبایی معضل کلیدی ای است که با گشوده شدن رازش، امکان فهم نکته های بسیاری در گستره ی آفرینندگی و تولید انسانی فراهم می آید. موضوع یکی از مکالمه های دوره ی نخست آثار افلاطون به نام هپیاس بزرگ، زیبایی است. این مکالمه ای است بین سقراط و هیپیاس سوفیست.بحث که پیش می رود مواردی غیر از هنر زیبا خوانده می شوند، مواردی چون چنگ، مادیان، حتی ظرف سفالی و دیگی سفالی اگر که درست ساخته شده باشند. سقراط می گوید این همه می تواندد زیبا باشند، اما به هر حال خودِ زیبایی نیستند. پس خود زیبایی چیست و کجاست؟ ما به طور معمول مواردی را که زیبا می خوانیم با هم مقایسه می کنیم و به پایگانی در بحث از زیبایی باور داریم. اما معیار داوری میان چیزهای زیبا کجاست؟
سقراط می گوید که زیبایی نمی تواند تناسب باشد چون تناسب سبب می شود که چیزها زیبا بنمایند و از آن جایی که علت چیزی نمی تواند خود آن چیز باشد پس تناسب نمی تواند خود زیبایی باشد. گذشته از این با چنین فرضی سرانجام روشن نمی شود که چرا چیزهای متناسب گاه زیبا و گاه زشت به نظر می آیند. در ادامه سقراط نشان می دهد که زیبایی، سودمندی نیز نیست و می کوید که سودمندی و نیکی زاده زیبایی هستند و نمی توانند خود آن باشند. سپس پرسشی سر برمی آورد که یادآور بحث کانت است: آیا زیبایی لذت است؟ اگر زیبا را لذتی خاص که سودمند است بخوانی باز با معضل پیشین روبرو می شویم، سودمندی نتیجه و معلول زیبایی ست و نه خود آن. در کتاب قوانین افلاطون به این مسئله باز می گردد و می نویسد که معیار ارزش هنر زیبایی نیست، بلکه درستی آن است، و مقصودش از درستی ” آن برابری ای است که هر اثر هنری باید از لحاظ اندازه و دیگر خصائص با سرمشق داشته باشد. ” در ادامه بحث یکی از نخستین احکام نقد هنر در فرهنگ غرب مطرح می شود: ” هرکه بخواهد به هنگام داوری درباره یک شعر یا یک قطعه موسیقی خطا نرود باید اولا بداند که آن قطعه چه چیزی را می خواهد مجسم سازد، در ثانی آن چیز را بشناسد.”
با اختراع ایده که به نظر نیچه و هایدگر خطای نخستین و بزرگ افلاطون بود، حقیقت که قابل شناخت و محسوس بود تبدیل شد به چیزی فرا حسی. یعنی حقیقت چیزی دانسته شد بارها مهمتر از آنچه حس می شناسد و عقل بدان راه می برد. این سان هنر که پیش از هر چیز به حس و پدیدارهای محسوس وابسته است، در قیاس با زیبایی طبیعی بی اعتبار می شود. چرا که ایده ی زیبایی به زیبایی طبیعی مرتبط می شود، سپس از راه بازسازی هنری در اثر هنری جلوه ی مجدد می یابد. هر چیز طبیعی یا مصنوع جلوه ای یا تقلیدی است از ایده، و هنر تقلیدی است از این تقلید، که به این ترتیب دو بار از حقیقت دور افتاده است.
به نظر افلاطون هنر و آفرینش زیبایی محصول از خود به در شدگی ِهنرمند در لحظه آفرینش است. این نکته به ما مفهوم الهام را می رساند که برای رمانتیک ها و فیلسوفان سده نوزدهم مهم است. سقراط می گوید که شاعران در حالت جذبه و از خود بی خودی و به نیروی الهام با خداوند شعر ارتباط می یابند و به سان حلقه ای از زنجیر آهنین که با سنگ مغناطیس برخورد می کند از نیروی آن برخوردار می شوند، یعنی شاعر از خود اراده ای ندارد. در جمهوری اساس استدلال افلاطون در اخراج شاعران از آرمان شهرش کارکرد منفی آنان در آموزش جوانان است. منبع : پرشین بلاگ http://roshanakroshanaee.persianblog.ir/
خلاصه کتاب
معماری غرب
خلاصه از صفحه266 تا382
خاستگاه های هنری معماری مدرن:
هنر انتزاعی
شکل گیری هنر انتزاعی در اوایل قرن بیستم و مهم ترین دستاورد هنری مدرن است.اصل این هنر رهایی یکباره از کالبد هنر رسمی است .اگر تغییر از شیوه ای به شیوه دیگر را حرکتی تدریجی در نطر بگیریم هنر انتزاعی جهشی به فراسوی این حرکت و ظهور تفکری از بطن حرکت مادی و تولد معنویت مجدد درهنر است.هنر انتزاعی در واقع شیوه ای کاملا فرمالیستی بود که از درون گرایش اکسپرسیونیستی سر برآورد و به ناب ترین جریان مدرنیستی تبدیل شد.( بانی مسعود، 267:1392)
هنر کوبیسم
می توان هنر کوبیسم را محصول نگرش خردگرایانه به جهان دانست موضوع اصلی این هنر طبیعت بی جان است این هنر بدون اینکه از پرسپکتیو استفاده کند اجسام و احجام در سطح دو بعدی به تصویر می کشید.(همان:267)
فوتوریسم
در جنبش فوتوریسم حرکت مطرح است. در این جنبش برای تجسم پویایی باید به نور و حرکت تأکیدنمود درآثارهنرمندان فتوریست میتوان سرعت وپیشرفت و تهاجم را دید این هنرمندان میکوشیدند تا فضا را به گونه ای مجسم نمایند که ناظر خود را در مرکز تصویر حس کند.جنبش فتوریسم توسط انتونیوسانت الیا در سال 1914 وارد حیطه معماری شد (همان:267-269)
کنستروکتیویسم
جنبش کنستروکتیویسم رهنمود های آن ساختن هنر بود و اصطلاح کنستروکتیویسم یا ساخت گرایی از همین رهنمود ریشه گرفت.اصیل ترین کار کنستروکتیویسم بنای بین الملل سوم اثر ولادیمیر تاتلین که نماد آن قدرت آرمان های یک اتحاد جهانی است.یک ساختمان مارپیچی به صورت مخروط ناقص مورب با سه بدنه دوار در حول محور مرکزی طراحی شده است.دیدگاه تاتلین این بود که فرم باید از عملکرد تبعیت کند.ـ(همان271-269)
ده استیل:
نظریه موندریان هنر باید طبیعت زدایی شود.هنرمندان جنبش ده استیل به دنبال یافتن قوانین تعادل وهماهنگی بودند به گونه ای که بتوانند بااجتماع وهنرقابل انطباق باشند.عناصرهنری بااستفاده ازخطوط راست,زوایای قائم ورنگ های پایه محدود می شود.ازمهمترین آثاراین جنبش خانه شرودراشاره نمود.(همان:272)
باوهاوس
رسالت باوهاوس این بودکه نوع جدیدی از هنر ومعماری رامتناسب با اهداف ودیدگاه مدرن توسعه دهند. فلسفه ای که والترگروپیوس به باوهاوس برد به رابطه میان طراحی وتولیدصنعتی ، میان هنرومهندسی مربوط می شد.(همان: 273-276)
مدرنیسم هنری
جنبشی است که درسالهای 1890تا1940دراروپا به راه افتاد ونه تنهادرحیطه هنربلکه درتمام جهان زندگی اروپاییشان اثرگذاربوده است.
مدرنیسم ومدرنیته تفاوت دارد.مدرنیته محوریت بخشیدن به عقل انسانی درتمام شئونات مذهب وطبیعت واموراقتصادی وملی درحالیکه مدرنیسم اشاره به نهضت های زیبایی شناسی قرن بیستم دارد.مدرنیسم درمعماری درقالب سبک بین الملی ظاهرشد.این سبک درپی نوآوری درفرآیندساخت وساز و نفی محیطهای سنتی بود که درآن ساخت وساز از قواعد یکسانی تبعیت می نماید و از مواد جدید (فولاد،بتن،شیشه)استفاده می کرد. (همان:277)
پیشتازان مدرنیسم
آدولف لوس:
درسنگ تراشی متبحر وآشنا به مکتب شیکاگو و به عنوان نظریه پردازمعماری مدرن مطرح بود. او در مقاله تزئین جنایت،حذف تزئینات را باعث پیشرفت وتحول فرهنگی داشته وبراین عقیده بودکه اشیا کاربردی نیاز به تزئینات ندارد معماری راهنرنمی دانست وتمام تلاش خود را به کاربست تا نشان بدهد فرم وقتی زیباست که منعکس کننده کارخویش باشد.نمودعینی نظرات اورامی توان درپروژه های ساخته شده او مشاهده کرد. از بهترین این پروژه ها خانه اشتانیر وساختمان اداره مرکزی گولدسن وزالاچ وروین می باشدکه عموما سطوحی سفید و بدون تزئین داشته و از مصالحی خوش پرداخت وسطوحی صیقلی استفاده میکرد که ازاین رو با کارهای لوکوربوزیه مقایسه می شد.(همان:277-279)
لوکوربوزیه:
مجموعه مقالاتی به نام به سوی یک معماری داردکه درآن وظیفه نسل خویش را تفکر مجدد درباره معنای معماری برای عصرجدید می دانست، ماشین جایگاه خاصی دراندیشه های اودارد وماشین را بزرگترین دستاورد بشر و به عنوان الگوی ذهنی که اصول طراحی معماری مدرن ازآن منتج شده می دانست.
نظریه معماری_ماشین:
دیدگاه رایت دراین مورد نگرشی عام به تکنولوژی وماشین است ولی ازدیدگاهی خاص یکی ازشاخه های مدرنیسم بوده که کارکرد بنا را تعیین کننده فرم آن یعنی عملکردگرایی می داند،ازپروژه های او خانه دم_ایتو را می توان نام برد که دارای ساختار اسکلتی جهت آزادسازی فضا از یوغ دیوارهای باربر می باشد واز بتن مسلح ساخته شده است.درمعماری لوکوربوزیه فضا به صورت یک جریان سیال و روشن وبا تنوع زیاد و نامحدود درتمامی بنا حضور دارد. ازدیگرپروژه های او طرح نسخه دوم خانه شیروئان می باشد که درآن از بام به عنوان حیاط و از پایه هایی آزاد که ساختمان برروی آن قرار می گیرد استفاده شده است.
ویلاساووآ دیگرپروژه مهم لوکوربوزیه است.طرح این ویلا نشان دهنده مطالعات لوکوربوزیه تحت عنوان پنج نکته یک معماری جدید می باشد که عبارتنداز:
1)پیلوتی ها: خانه روی ستون
2)باغچه های پشت بام: اجرای بام های یک دست با بتن مسلح
3)پلان آزاد: تاکنون پلان در قید دیوارهای باربر بود که بتون مسلح پلان آزاد را به ارمغان آورد.
4)پنجره های نواری(افقی): با وجود بتن مسلح پنجره ها از یک طرف به طرف دیگر نما حرکت کنند.
5)نمای آزاد
ویلاساووآ به معنای واقعی کلمه،مظهر(فضا_زمان)است.
آپارتمان های مارسی از دیگر پروژه های لوکوربوزیه است که نشان می دهد برای لوکوربوزیه معماری وشهرسازی جدایی ناپذیرند.نمازخانه نوتردام_دو_اّ دیگر اثر لوکوربوزیه بوده که در طرح آن از فرم های منحنی استفاده نموده که حجم نهایی ساختمان محصول آنهاست.نظارت وطراحی شهرجدید چندیگره در هند از دیگر پروژه های لوکوربوزیه است که در آن نظریه هفت راه (شبکه ای از راههای سریع با اهمیت های متفاوت که یکدیگر را در زاویه های قائم قطع می کنند)اعمال نمود.(همان: 288-279)
میراث داران مدرنیسم
لودویگ میس وان در روهه:
شعار معروف او(هرچه کمتر بهتر)است .اولین پروژه وی خانه آلویس ریل بعد از آن خانه ییلاقی آجری وییلاقی بتنی است که در خانه های ییلاقی پلان آزادوفضای سیال را تجربه کرد او چندین آسمان خراش طراحی کرد که ایده ای متضاد با سبک آسمان خراش های مکتب شیگاگورا مطرح کرد.آسمان خراش های مکتب شیگاگو سازه های فولادی را در لفافی از آجرو سفال می پوشاند ولی میس در طرح های خود ترجیح داد سازه ساختمان به صورت نمایان وشفاف خود را در نماهای ساختمان نشان دهد.ساختمان شرکت سیگوم که میس آن را با همکاری جانسن طراحی واجرا نمود بیانیه میس در حیطه ساختمانهای بلند است.
گالری ملی مدرن برلین جزء آخرین کارهای میس است که در نهایت اعجاز در معماری وسازه طراحی شده است.(همان: 288-298)
لویی کان:
لویی کان به سمت معماری کلاسیک گرایش یافت از مهمترین کارهای وی مرکز پژوهشی پزشکی آلفرد نیوتن ریچاردز در دانشگاه پنسیلوینیا،مجموعه ساختمان های آزمایشگاه انستیتوی سالک در لافویا واقع در کالیفرنیا،ساختمان موزه ی هنری کیمبل،…..(همان: 298-304)
میراث معماری مدرن
این میراث را می توان در فاصله زمانی جنگ جهانی اول و دوم جست وجو نمود.
سیام: مخفف(کنگره بین المللی معماری مدرن)
اولین سیام:در سوئیس با همکاری لوکوربوزیه و زیگفریدگیریون و رساله مهم ارائه راهکارهای عملی جهت همسو کردن معماری با واقعیت های اجتماعی است.
دومین سیام: در فرانکسفورت مهم ترین موضوع آن بحث (مسکن حداقل)
سومین سیام: در بلژیک با عنوان (استفاده بهینه از زمین)
چهارمین سیام: در کشتی پاتری ملی مسافرتی از مارسی به آتن با عنوان (شهر کارکردی)
اهداف اصلی منشور آتن: ایجاد تعادل بین نیاز فردی و جمعی،تسلط محوطه سازی بر ساختمان وفضای سبز_شرایط آب وهوایی،عایق سازی وتهویه،جداسازی ورفع درهم تنیدگی،تشکیل چهار عملکرد اصلی شهر(زندگی،کار،تفریح،حمل ونقل)
پنجمین سیام:در پاریس،موضوع اصلی کنگره(محل سکونت وتفریح)
ششمین سیام: در انگلستان،موضوع اصلی کنگره (زیبایی شناسی در معماری)
هفتمین سیام:در برگامو،(بحث عمدتأ با موضوعات آزاد پرداخت).
هشتمین سیام: در لندن،( قلب شهر با تأکید خاص بر حق عابر پیاده)
نهمین سیام:با عنوان (محیط طبیعی انسان)
دهمین سیام:مهمترین موضوع (محیط زندگی انسان )وبعد از این ،سیام منحل شد.(همان: 305-306)
سبک بین المللی:
در این سبک ایده جدیدی همسو با تکنولوژی وعملکرد ساختمان مطرح شده است. سبک بین الملل فرم ها به صورت پوسته ای نازک و بی وزن از شیشه وگچ تأکید خاص شده است. این گونه ساختمان ها تأکید بر کاربرد و کارکرد دارد. این طرح ها کارکردگرایی خود ،تابع عنصر زیبایی شناسی در معماری است. بیشترین تأکید را مشخصا بر حجم در برابر جرم،انتظام و قاعده مندی در برابر تقارن وتناظر ودسته بندی وتنظیم جزئیات در برابر استفاده از تزئینات قائل هستند.
والترگروپیوس: این بنا ها را ساختمان های شفافوطرح هایی به صراحت شکل یافتهمی دانست که در آنها هر جزء به طرز طبیعی در حجم جامع کل ،محو می شود.(همان: 306ـ307)
مینیمالیسم:
این هنر در توصیف سبکی به کار می رود که ویژگی آن بی پیرایگی فوق العاده شکل بندی های هندسی ساده وبهره گیری از مواد ومصالح صنعتی است . از طرفی هنر مینیمال را هنر مصنوع نامید.
شعار معروف معماری مینیمالیسم (هر چه کمتر بهتر!)معماران این هنر ایده سازه ی شفاف، سیالیت ،و فقدان مرز بین فضای درون وبیرون به وسیله دیوار های غیر سازه ای و استفاده از مصالح،بتن،آهن وپرهیز از تزئینات را از کار های میس وان در روهه آموختند.
فیلیپ جانسن که پیرو اندیشه های میس وان در روهه بود و او را استاد بزرگ عنوان می کرد.
تادائو آندو معمار ژاپن که دیدگاه لوکوربوزیه نسبت به معماری داشت که می توان آن را لوکوربوزیه ی بودایی شده با گرایش مینیمالیسم نامید.کارهای او توازن معماری با طبیعت و پرداختن به مفاهیم متافیزیکی است . موزه هنرفورت ورث از نمونه آثار اوست.
ژاک هرتسوگ معمار مینیمالیسم با گرایش اکسپر سیونیستی نامید.ساختمان گالری هنر گوس از نمونه آثار اوست .(همان: 307ـ310)
های تک
های تک معماری با تکنولوژی برتراست که به گفته میس وان در روهه معماری باید همسو با تکنولوژی روز شکل گیرد که شعار محوری،های تک شد.مشخصه مهم ساختمان های این سبک،سبکی وزن ساختمان و استفاده از مصالح وتکنولوژی پیشرفته دانست که می توان به گنبد های ژئودزی اشاره کرد.
از معماران این سبک می توان ریچارد راجرز و رنتسو پیانو را نماد معماری های تک قلمداد کرد.دیگر معمار مهم معماری های تک نورمن فاستر اشاره نمود.برای وی فرایند طراحی ساختمان مهم تر از محصول و صورت نهایی آن است. مهم ترین کارهای وی دفتر مرکزی بانک هنگ کنگ و شانگ های در هنگ کنگ اشاره کرد.(همان:311-317)
پست مدرنیسم
از نظر چارلزجنکس معماری پست مدرنیسم عبارت است از کنارهم قراردادن دموکراتیک سلیقه ها وجهان بینی ها و پاسخی به این واقعیت که ما بیشتردر فرهنگ جهانی و متکثر گزینش ها، زندگی می کنیم تا در فرهنگ یکسانی و یکنواختی تحمیلی.(همان: 319-320)
اولین مدافع پست مدرن رابرت ونتوری ،معماری پست مدرنیسم را این طور تعریف کردمعماری،ساختمانی است با تزئینات روی آن)ونتوری نظریه میس وان در روهه را که (هرچه کمتر بهتر)رد کرد وشعار (هر جه کمتر،ملال آور تر)را بیان نمود و معتقد است از طراحی ساختمان باید بیشتر ارتباط و معنا باشد نه تکامل و کارایی.(همان: 320ـ322)
دومین مدافع پست مدرن مایکل گریوز است . از مهمترین پروژه های گریوز ساختمان خدمات عمومی پرتلند که برگرفته از معماری کلاسیک (تاج قوس ها)که یاد اور معماری معابد مصری است.(همان: 323ـ324) ساختمان شرکت تلفن و تلگراف آمریکا معروف (ای تی اندتی)که توسط فیلیپ جانسن طراحی شده است. این ساختمان تلفیقی از معماری کلاسیک،معماری رنسانس وآردکو است دربالای این آسمان خراش تقریبا مستطیلی شکل که نمونه سبک بین المللی است،سنتوری شکسته که به سبک معماری کلاسیک ساخته شده ونمای ساختمان سبک رنسانسی دارد و طراحی داخلی آن سبک رومی وتزئینات معماری به سبک نئوکلاسیک و حتی ورودی ساختمان به شیوه رنسانسی به الهام از نمازخانه پاتسی ساخته شده است وشعار جانسون (هم این/هم آن)که در پی آن بود که ساختمان بیانگر معنایی متفاوتی باشد.(همان: 326)
همسوی مدرنیسم با معماری کلاسیک را می توان در کارهای جیمز استرلینگ مشاهده کرد.ویژگی مهم کارهای وی طراحی با فرم کلاسیک بدون رعایت اصول کلاسیک است مفاهیم کلاسیک ظاهری مدرن مهم ترین کارهای استرلینگ ساختمان تئاتر و نمایشگاه ایالتی است.(همان:326-327)
نئوکلاسیک
دمتری پرفوریوس نظریه پرداز این گرایش (نئوکلاسیک سبک نیست بلکه مفاهیم جاودانگی در دل خود دارد که با سپری شدن دوران نه از بین می روند ونه به کهنگی می گرایند.)در حیطه ی نئوکلاسیک آشتی مفاهیم کلاسیک با بومی گرایی است تمام ساختمان با اولویت قرار دادن مصالح و فرم های بومی طراحی شده و در اکثر موارد از تیپولوژی واحدی تبعیت می کند. تلفیق معماری کلاسیک با معماری بومی است .
کتابخانه واشینگتن در شیکاگو تکنولوژی مدرنی در قالب کلاسیک حجم آن شبیه بناهای رنسانسی و عناصر مکتب شیکاگو طراحی شده است.(همان: 329ـ332)
دیکانستراکشن:
ژاک دریدا شخصیت اصلی معماری دیکانستراکشن است.دیکانستراکشن در جستجو نقاطی است که ساختار در آن متزلزل شود وقتی ساختار یک نظام دیکانستراک می شود دیگر مرکز اجرا را در جای ثابتی نگه نمی دارد وتقابل های دو تایی از میان بر می خیزند. این تلاش برای از بین بردن مرکز نیست بلکه تلاش دارد که یک مرکز دیگر را جایگزین سازد.(همان: 333)
پیترآیزنفن،برنارد چومی،دانیل لیبسکینز نگرش متفاوت بر مبانی معماری داشتند مدافعین معماری دیکانشن محسوب می شوند.
از نظر آیزنفن معماری پر از ظرافت های تناقض گراست. از آثار آیزلفن خانه شماره یک وشش،آپارتمان مسکونی IBA و… اشاره کرد .(همان: 333-336)
برنارد چومی سعی نمود معماری را با فلسفه آشتی دهد. از مهم ترین آثار چومی پارک دولاوی یت در پاریس است. برنامه پارک پیجیده بود که طرح پارک از روی هم قرار گیری سه سیستم منظم کاملا متفاوت تشکیل می شود: نقاط، خطوط، سطوح (همان: 337ـ338)
دانیل لیبسکینز بر ضد تفکر کلاسیک بود و از آثار مهم او موزه یهود است.خط مهم ترین عنصر معماری دانیل است از این رو طرح موزه او را بین الخطوط نامیدند.(همان: 339)
زاهاحدید معماری او همخوانی خاصی با معماری دیکانستراکشن دارد ولی مبانی معماری وی در جنبش های آوانگارد اروپا نظیر کنستروکتیویسم،سوپرماتیسم، ده استیل و هنر انتزاعی است.یکی از موفق ترین کار وی ایسگاه آتش نشانی شهر، دانشگاهی ویترا است. ساختار طرح وی به صورت یک سری دیوار های خطی ولایه لایه شکل گرفت.(همان: 340ـ341)
یکی از گروه های مهم معماری دیکانستراکشن گروه کوپ هیمل بلاو است و شیوع معماری آنها معماری باز است.یعنی ساکنان را در کاربرد آن محدود نسازد.از موفق ترین کار این گروه مجموعه سینماهای یواف ایUFA در آلمان است.(همان: 342)
اکوتک
معماری اکوتک می توان به بحران زیست محیطی وجنبش سبز جهان قلمداد کرد.معماری اکوتک دوهدف تکنولوژی و اهداف انسانی را کنار هم آورد وایجاد رابطه ای انسانی اعتبار معنوی بخشید و بناهای این معماری را(ساختمان سبز)می نامند.(همان: 345)
کن سینگ یکی از معماران اکوتک که از نظر سینگ طراحی پایدار همان طراحی اکولوژی است.مناره ی مزینیاگا یکی از مهمترین کارهای سینگ است. در طراحی این بنا اقلیم منطقه و ایده ی حیاط آسمانی در نظر گرفته شده است.(همان: 346)
نورمن فاستر روش کار او توجه به سازماندهی عناصر شکل گیری معماری در نظام بوم شناختی بود.ساختمان دفتر مرکزی کومرتس بانک اولین برج اداری جهان است که با تاکید بر ویژگی های بوم شناختی طراحی شده است.ساختمان اداره ی مرکزی شرکت بیمه ی سوئیس ره از دیگر آثار نورمن فاستر اولین برج اکولوژیکی است.(همان: 346-350)
ریچارد راجرزطرح های وی احداث ساختمان انعطاف پذیر و سازگار با اقلیم و طبیعت جغرافیایی است. از طرح های ریچارد می توان به دادگاه مرکزی شهر بوردو اشاره کرد.(همان:350)
رنتسو پیانو: توجه به طبیعت،سایت،کشف اصل استقراری نهفته در سایت و رابطه انسان با معماری را دارد. از کارهای مهم پیانو می توان مرکز فرهنگی ژان-ماری جیبائو نام برد. آن چه پیانو بعنوان مجموعه فرهنگی در نومه آ خلق کرد از لحاظ فرم، نمادین وبه لحاظ عملکردی،واقع گرایانه میباشد.(همان:352-354)
یکی از پروژه های نیکلاس گریمشو،پروژه ایدن است.در این پروژه رابطه زنده وپویا بین گیاهان وفرهنگ ملل مختلف است. ایده اصلی طراحی پروژه رابطه پیچیده بین انسان وطبیعت است وبراساس هندسه ارگانیک طراحی شده است.(همان: 354-356)
نئومدرن:
آنچه در کارهای معماران نئومدرن حائز اهمیت است گذر از اهداف جهان بینی مدرن ورسیدن به فرم جدیدی که ماهیتأ با معماری مدرن تفاوت دارد.(همان:357)
ریچارد مایز: بعنوان رهبر گروه سفید معرفی میشود .مهمترین پروژه او که اعتبار جهانی دارد،طرح خانه اسمیت است ودیگر طرح او مرکز پال گتی میباشد.(همان: 358-360)
مایکل گریوز:از طرحهای مهم او خانه هانسلمن و ساختمان الحاقی بنا سراف را میتوان اشاره کرد.خانه هانسلمن به جنبه کارکردی آن توجه کرد واز لحاظ علائم شباهت خاصی به سبک لوکوربوزیه دارد.
(همان: 361)
معتبرترین معمار نئو مدرن رم کلهاس است.از پروژه های او میتوان ویلای دال آوا وساختمان همایش لیل وکتابخانه مرکزی سئیل اشاره کرد.(همان: 362-367)
استیون هول:استاد مسلم طراحی با نور وسایه است.از مهمترین پروژه های او خانه استرتو در تگزاس است که با مفاهیم بنیادین موسیقی ومعماری طراحی شده است.هول در این مجموعه فضای سیال را نمایش می دهد.از دیگر پروژه های هول موزه هنر هلسینکی می باشد.هدف از طراحی این موزه تعریف عملکرد ومفاهیم بکاررفته است.طرح موزه از تلفیق 3 محور شهرودو محور فرهنگ وطبیعت تشکیل شده است.حرکت در داخل بنا یک سفر درونگراست.(همان: 367-371)
سوپر مدرن
فضای مجازی اینترنت وروند دیجیتالی از مشخصه های این سبک است.(همان:373)
موزه گوگنهایم فرانک گری یکی از مهمترین پروژه هایی است که توسط رئیکرد کامپیوتر ومعماری طراحی شده است.فرانک گری توسط سالن کنسرت والت دیزنی یکی از کارهای معماری سوپر مدرن را خلق کرد.طرح بنا دارای سیالیت فرم واتصالات متعدد وترکیبات چندگانه است.(همان: 374-377)
طرح شهر فرهنگی گالیثیا مهمترین طرح پیتر آیزنمن است.فرم اصلی طرح براساس توپوگرافی زمین بازسازی شده است.(همان: 377)
پاویون آب شیرین وپاویون آب شور جزاولین اقدامات معماری مجازی که توسط گروه ناکس در هلند طراحی وساخته شد. بنا به نوشته طراحان این پاویون در اینجا تمام جهت یابی ها واحساسات ناظرین واژگون می شود.(همان: 378-380)
پایانه بین المللی یوکوهاما توسط فرشید موسوی وآلخاندرو سائراپولو طراحی شد.فرم در پایانه چندان اهمیت ندارد.آنها این طرح را اسکله بدون بازگشت نامیدند وطراحی اسکله با حرکت وسیال وبدون مکث بوده است.(همان: 380-382)
کتاب معماری غرب