چیلان
لغت نامه دهخدا
چیلان . (اِ) عناب را گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). عناب بود. (اوبهی ). سنجد گرگانی بود. (صحاح الفرس ). سنجد جیلان . در ترکستان چین نوعی عناب است ریزتر از عناب ایران :
سنجد چیلان به دو نیمه شده
نقطه ٔ به سرمه به یک یک زده .
رودکی .
مانند یکی درخت چیلان
سرکنده و برگ و بر ندارد.
؟ (از فرهنگ جهانگیری ).
|| چوب سفتی است از درخت عناب و نسبت بدان و مشتغل به پیشه ٔ مربوط به آن چیلانی است . (الانساب سمعانی ).
معنی کلمه چیلان به فارسی
چیلان
( اسم ) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه های کوچک ویران زین و لگام اسب و رکاب .
دهیست از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه .
چیلان کشه
دهیست جزئ دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان .
قره چیلان
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 10 هزار گزی جنوب مهاباد بسردشت و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریائی است .
چیلانگر
( صفت ) آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد .
کسیکه چیلان میسازد . که چیلان سازد . که افزاز آهنین کوچک سازد .
چیلانه
عناب
عناب بن است که آنرا سنجد گرگان هم میگویند .