آنچه پارسيان به جهان آموختند

برپا شدن شاهنشاهي هخامنشی دوران نوي را در تمدن جهان آغاز کرد. پيش از ايشان مغرب آسيا و جنوب شرقي اروپا و شمال افريقا جايگاه اقوام گوناگوني بود که تمدن داشتند و دولت هائي بنياد کرده بودند. دنياي آن روزگار بسيار آشفته بود. اين کشورهاي کوچک پيوسته با هم درجنگ بودند. هيچ جا ايمني نبود. هرکه زورش مي رسيد برديگران ستم مي کرد. ايرانيان مادي برکشور ستمگر آشور پيروز شدند و قسمتي از دنياي متمدن آن زمان را زير فرمان آوردند. اما شايد از اين پيروزي و دست يافتن بر مال بسيار که به غنيمت گرفته بودند زود سرمست شدند و به تجمل و خوشگذراني پرداختند.

پارسيان هخامنشي که مردمي دلير و ساده بودند ناگهان سر برافراشتند و سراسر جهان را يکي کردند و برآن فرمانروا شدند. از همان نخستين روزهائي که خاندان پارسي اداره جهان را بدست گرفت بر همه آشکار شد که شريف ترين و آزاده ترين نژاد دنياي کهن بر سر کار آمده است. حق پرستي و مردم دوستي و دليري ايرانيان در برابر کينه توزي ها و سنگدلي هاي مردم بابل و آشور و فنيقيه چنان درخشيد که چشم همه جهانيان از آن خيره شد. مردم جهان از رنج فراوان آسودند و دمي به آسايش برآوردند تا آنجا که بسياري از مورخان، دوران شاهنشاهي اين خاندان را «روزگار آسودگي» نام داده اند.

اما ايرانيان هخامنشي در پيشرفت تمدن جهان هم سهم بزرگي داشته اند و در اداره و اخلاق و آموزش و پرورش و شيوه زندگي و هنر و دين درس هاي سودمند به مردمي ديگر دنيا داده اند.

اداره جهان

سازمان اداري شاهنشاهي هخامنشي نخستين نمونه و سرمشق اداره سرزمين هاي پهناور به وسيله يک دستگاه بود و تا قرن ها دولت هاي بزرگ جهان از آن پيروي کردند. اين شيوه کشورداري نشانه قابليت و استعداد بي مانند ايرانيان است.

اخلاق

ايرانيان هخامنشي پيرو راستي و دادگري بودند. بيگانگان هم بارها نوشته اند که نزد ماديان و پارسيان قانون هرگز منسوخ نمي شود.

راستي و درستي و دادگري پايه اخلاق پارسيان بود. داريوش بزرگ پيش از مرگ فرمان داد تا روش اخلاقي او را که دستوري براي بازماندگان بود برسنگ نوشتند. اين نوشته که هنوز برجاست مايه سرافرازي ملت ايران خواهد بود و ترجمه قسمتي از آنچه بر ديوار مقبره داريوش در نقش رستم فارس نوشته اند چنين است :

خداي بزرگ است اهورمزدا که اين دستگاه شگرف را آفريد که مي بينيد. اوست که شادي را براي مردم آفريد. اوست که به داريوش شاه دانائي و توانائي داد.

داريوش شاه مي گويد:

به خواست اهورمزدا من چنينم که دوستدار راستي ام و بدي را دوست ندارم. پسند من نيست که ناتواني از توانا ستم بيند، چنانکه نمي پسندم که زيردستي با زيردست ناروا رفتار کند. من آنچه را مي پسندم که حق باشد.

من دوستدار کسي نيستم که پيرو دروغ باشد. من تندخو نيستم. چون چيزي مرا به خشم بياورد.، من نيروي خرد را بر خشم مي گمارم. من بر خويشتن چيره ام.

هرکس با من همکاري کند فراخورکارش به او ياداش مي بخشم. هرکس خطا کند او را در خور گناهش گوشمالي مي دهم. خواست من نه آنست که کسي بدي کند و نه آنکه بدکار بي کيفر بماند.

آنچه را کسي بر ضد ديگري بگويد باور نمي کنم مگر آنکه برحسب قانون درست ثابت شود.

چون کسي تا آنجا که مي تواند بکوشد من خشنود و کامروا مي شوم و خشنودي من از آن بسيار است.

هنر و صنعت هخامنشي

ايرانيان وارث تمدن هاي کهن باستان بودند و چون از آموختن ننگ نداشتند از همه ملت هائي که پيش از ايشان تمدني داشتند هنر و دانش آموختند.

شاهنشاهان هخامنشي هنرمندان و صنعتگران را از هر گوشه کشور پهناور خود دعوت مي کردند تا در ايران کار کنند و به اين کارگران مزد خوب مي دادند. معماري در عهد ايشان پيشرفت بسيار کرد. ويرانه هاي کاخ شاهان اين خانواده که در تخت جمشيد و شوش برجاست هنوز از شکوه و جلال روزگار آبادي نشانه هاي فراوان دارد.

خانه هاي مردمان در اين زمان از گل و خشت ساخته مي شد. چون ايرانيان پرستش خدا را در فضاي آزاد و زير آسمان انجام مي دادند به خلاف مردم بابل و مصر و يونان پرستشگاه نمي ساختند و پيکر خدايان را از سنگ نمي تراشيدند.

بناهاي بزرگ را تنها براي کاخ شاهان برپا مي کردند و ساختن کاشي هاي لعابي رنگين را با نقش هاي انسان و حيوان و جانوران از بابل و آشور آموخته و اين هنر را به کمال رسنده بودند. ظرف هاي زيباي سفالي با نقش هاي گوناگون نيز مي ساختند و پيکرسازي در نقش هاي برجسته کاخ ها و لوح هاي ياد بود پيروزي ها بر سينه کوهها به کار ميرفت.

مهندسان ايراني در راه سازي استادي تمام داشتند و مي توانستند پل هاي بزرگ بر رودخانه ها و تنگه ها بسازند.

آموزش و پرورش

جوانان پارسي نخست سه هنر مي آموختند: سواري، تيراندازي، راستي.

نيرومندي تن و روان پايه پرورش پارسيان بود. ايرانيان اين روزگار مردماني شريف و نجيب و درستکار بودند. ورزش هاي پهلواني تن و بازوي ايشان را نيرومند مي کرد و راستي و درستي و پاکدامني ايشان ميان همه ملت هاي آن روزگار مثل شده بود. يکي از نويسندگان بزرگ يونان باستان کتابي به نام «پرورش کوروش» نوشته و شاهنشاه بزرگ هخامنشي را درآن کتاب نمونه شرافت و کمال بشري شمرده است.

خط و زبان

هخامنشيان و همه خاندان ايشان به زباني گفتگو مي کردند که اکنون «پارسي باستان» خوانده مي شود. اين زبان، مادر زباني است که امروز ما بدان سخن مي گوئيم. البته از آن روزگار تاکنون که بيش از دو هزارو پانصد سال مي گذرد زبان پارسي بسيار تغيير يافته است. اما بسياري از کلمه ها در فارسي امروز با صورتي که در آن زمان داشته بسيار نزديک است.

خطي که اين زبان به آن نوشته مي شد خط ميخي نام دارد. اين خط را شايد نخست سومريان اختراع کرده باشند. مردم اکد و عيلام و بابل و آشور نيز آنرا از سومريان گرفتند و با تغيير و اصلاح بکار بردند. اما پارسيان در آن تغيير بسيار دادند و آنرا ساده و کامل کردند چنانکه خط ميخي پارسي پيشرفت بزرگي را در ايجاد الفباي ساده و خوب نشان مي دهد. اين خط از چپ به راست نوشته مي شد.

مادها و پارس ها به جاي لوح گلي که معمول سومريان و آشوريان بود کاغذ پوستي و قلم براي نوشتن به کار مي بردند و به اين سبب از نوشته هاي ايشان جز آنچه بر سنگ نقش شده چيزي باقي نمانده است.

WhatsApp us