گفتوگوی گیل نگاه با تنها دختران نجار در گیلان:
انتخاب راهی سخت اما شیرین؛ از گلایهها و حسرت، تا دلخوشیها و آرزوهای بزرگ دخترانِ «ماندنی»
گیل نگاه/ سارا قنبرنیا: دو درِ شیشهای بزرگ که با دیوار سبزرنگی از هم جدا شدند، نردههای چوبی سفید و گلهای ریز و درشت رنگی که روی پسزمینه سبز دیوار خودنمایی میکنند در ترکیب با درخت بیدی که درست روبه روی آنها قرار دارد، در دل پاییز هم یادآور بهار است و تازگی. از فاصله نزدیکتر روی نردههای چوبی سفید عنوانی دیده میشود: «ماندنی»
کارگاه برخلاف تصور، کوچک اما پرنور و دلباز است؛ دو میز کار و تکههای بریدهشده چوب، الوارهای چیده شده روی زمین، دستگاههای کوچک و بزرگ و در آخر قفسههای پر از میخ و سمباده و ابزارهای ریزودرشت دیگر، فضای کار را تشکیل میدهند.
اینجا «آتلیه نجاری ماندنی» است؛ کارگاه کوچک دختران نجار در خیابان ارشاد واقع در بلوار انصاری رشت. دو دختر جوان با آرزوهای بزرگ و پشتکار زیاد با سرمایه اندک و بدون پشتیبان، کارگاه کوچک خود را راهاندازی کردند و این روزها از طریق فضای مجازی علاوه بر معرفی خود و ارتباط مستقیم با مخاطب، عکس هایی از مرحلهبهمرحله آماده شدن سفارش ها به اشتراک می گذارند.(صفحه اینستاگرام آتلیه ماندنی)
آنها بهراحتی و دوستانه حرف میزنند، میخندند و سربهسر هم میگذارند. گاهی بغض میآید و سکوت میکنند اما همچنان با هیجان و انگیزه از خودشان، نجاری و اهداف بلندمدتشان در کار صحبت میکنند.
یادگیری و ساخت وسایل، تنها با نگاه کردن به عکسها!
لیلا آوخ و صدیقه مؤمن نیا تنها دختران نجار استان گیلان هستند که هفت سال است در کنار هم نجاری میکنند و یک سالی میشود که این کارگاه را راهاندازی کردهاند.
صدیقه اهل رودسر است و مدیریت بازرگانی خوانده؛ دستی بر هنر خوشنویسی و شمعسازی دارد اما قبل از نجاری همیشه به کارهای مرتبط با رشتهاش میپرداخت؛ یک شرکت خدمات آموزشی در رودسر ثبت کرده بود و در کنار آن به امور بازاریابی مشغول بود. ازآنجاییکه کار در شهر کوچک بازار خوبی نداشت، تصمیم گرفت به رشت بیاید و کارش را گسترش دهد اما از هفت سال پیش و بعد از آشنایی با لیلا، نجاری را شروع کرد.
لیلا ادبیات خوانده و عاشق چوب است. قبل از نجاری سالها به فعالیت هنری میپرداخت؛ معرق، منبت و نقاشی. او پانزده سال در گالریاش به تدریس نقاشی پرداخت، نمایشگاههای متعددی برگزار کرد و آثار زیادی را به فروش رساند درحالیکه هیچ آموزشی در رشتههای هنری و حتی نجاری ندیده است.
او استعداد عجیبی در یادگیری از طریق نگاه کردن دارد؛ کافی است عکس یک صندلی، میز، کمد یا هر چیز دیگری را ببیند و به آن دقت کند. همین برای پیدا کردن راه و روش ساخت آن وسیله کافی است! او حتی برای برش چوبها الگو نمیکشد و تمام طرح را در ذهنش تصور میکند و روی چوب برش میدهد.
صدیقه درباره این خصلت لیلا به گیل نگاه میگوید: لیلا هیچوقت نحوه ساخت و اجرای وسیلهای را از نزدیک ندید بلکه فقط با نگاه کردن به هر چیزی حتی از روی عکس میتواند راه و روش ساخت آن را بفهمد. البته چون روال اجرای کار را نمیدانستیم، گاهی از نقطه نادرستی شروع به ساخت میکردیم و همین موضوع باعث صرف وقت و هزینه بیشتری میشد چون باید کار را دوباره از اول شروع میکردیم.
او درباره نحوه یادگیری نجاری میگوید: ما امکان آموزش دیدن نداشتیم بنابراین تمام کار را باتجربه کردن آموختیم که همین موضوع گاهی ضررهایی به ما وارد میکرد؛ چه از نظر متریال مورد استفاده و چه ضررهای مالی. چون هیچ نجاری اجازه حضور در کارگاه و نگاه کردن را حتی بهعنوان کارگر و برای یک ساعت به ما نداد.
کاری جسورانه، خاص و متفاوت
دلایل آنها برای انتخاب شغل نجاری یکسان است. هر دو معتقد بودند باید کاری انجام دهند که خاص و متفاوت باشد؛ کاری که تا قبل از آن کمتر کسی جسارت انجامش را داشت و همین نجاری را برای آنها جذاب میکند.
صدیقه درباره شروع یک کار جدید و ریسک بالای آن میگوید: قبل از شروع، من کمی مردد و نگران بودم و فکر میکردم بهتر است اول طرحهایی برای ساخت آماده کنیم و بعد وارد کار شویم اما در هر کاری اول باید خود را در موقعیت شروع قرار داد و مرحلهبهمرحله پیش رفت. ما هم لازم بود اول کارمان را با سفارشهای ریز و درشت شروع کنیم و کمکم به مرحله اجرای طرحهای موردعلاقه خود برسیم.
لیلا اما هیچ نگرانی از این بابت نداشت: برای کسی که سالها بدون کوچکترین آموزشی کارهای هنری زیادی انجام داده، شروع کار جدید ترسی ندارد چون میداند از پس آن کار برمیآید. من معتقد بودم در بدترین شرایط ممکن است ضرر کنیم و مجبور به فروش دستگاهها شویم اما اصلاً از این بابت نگران نبودم.
عدم تعلق تسهیلات کارآفرینی به دلیل دختر بودن
یک سال از راهاندازی «آتلیه نجاری ماندنی» میگذرد اما آنها از هفت سال پیش نجاری را شروع کردند. صدیقه دراینباره میگوید: ما کارمان را در یک پارکینگ کوچک شروع کردیم. تا قبل از آن لیلا کارهای هنریاش را همانجا انجام میداد و بعدها با بزرگتر کردن فضای پارکینگ، نجاری را شروع کردیم.
آنها معتقدند فضای مجازی نقش بسیار پررنگی در معرفی و شناخته شدن آنها داشت. لیلا میگوید: اگر در همان سالهای شروع کارمان فضای مجازی بهاندازه امروز رونق داشت، ما خیلی زودتر معرفی میشدیم و قطعاً جلوتر از امروز بودیم.
آنها سرمایه اولیه برای شروع کار و خرید دستگاههای موردنیاز خود را بدون هیچگونه پشتوانه مالی و با فروختن طلا، تابلویهای نقاشی و کلکسیونهای خود به دست آوردند.
لیلا به گیل نگاه میگوید: دلم میخواهد این حرف به گوش همه برسد؛ ما در سالهای اول کارمان برای وام گرفتن تلاش بسیاری کردیم. گرفتن وام و تسهیلات کارآفرینی که بهراحتی به آقایان تعلق میگرفت اما به ما نه!
صدیقه ادامه میدهد: هنوز هم برایم عجیب است و آن برخوردها باورم نمیشود؛ به ما گفتند شغل نجاری برای خانمها ثبت نشده و باید از تسهیلات صنایعدستی استفاده کنید درحالیکه ابزارهای موردنیاز ما برای نجاری هم بیشتر است و هم پرهزینهتر.
یادآوری این موضوع برای هردوی آنها ناراحتکننده است و یادآور فشارها و سختیهایی که برای شروع کار، بهعنوان دو دختر پیش روی آنها بود؛ آنهم بدون هیچ پشتوانه مالی و روحی دیگری.
همسایههای خوب، بزرگترین شانس
برای دختران نجار تمایل به دیده و شناخته شدن توسط مردم، یکی از فاکتورهای اصلی در انتخاب موقعیت مکانی مغازه بود: دیگر دوست نداشتیم در کوچهپسکوچهها و دور از دید باشیم. میخواستیم خودمان را نشان بدهیم تا عده بیشتری کارهای ما را ببینند.
آنها داشتن همسایههای خوب را یکی از بزرگترین شانسهای خود می دانند؛ همسایه هایی که تا امروز نه از سروصدای دستگاهها شکایتی داشتند، و نه از خاکی که هر روز بر خانه و مغازه آنها مینشیند. هردوی آنها جلیقههای «جین» بر تن دارند که هدیه یکی از همسایه ها است؛ تولیدی پوشاک دارد و هیچوقت از دختران نجار غافل نشده و هوای آنها را دارد.
لیلا میگوید: همسایههای بد علاوه بر ایجاد ناراحتی و آزردگی ، باعث عقب ماندن از کارها میشوند که ما از این نظر شانس بسیار بزرگی داشتیم.
در کنار همه این مسائل، گاهی بعضی عکسالعملها باعث ناراحتی میشود. لیلا توضیح میدهد: واکنش اغلب مردها زیاد خوب نبوده و انگار از جانب آنها جدی گرفته نمیشدیم. هرکدام از ما تحصیلکردهایم و از روی علاقه این کار انتخاب کردیم اما دیگران گاهی خلاف این فکر میکنند.
او اینطور ادامه میدهد: هردوی ما به برخوردها بسیار حساسیم؛ انتخاب کلمات و نوع بیان کردن انتظارات برایمان مهم است. درنتیجه از بعضی برخوردها کمی ناراحت میشویم.
صدیقه صحبتهای لیلا را اینطور ادامه میدهد: بعضی برخوردها هم برایمان جالب است؛ عدهای فکر میکنند مسوول کارگاه شخص دیگری است و ما برای او کار میکنیم. خیلیها هنوز باورشان نمیشود بهتنهایی کار میکنیم؛ به همین دلیل گاهی بریدههای چوب را نگه میداریم که ثابت کنیم تمام مراحل کار به عهده خودمان است!
بیپشتوانه اما قوی و محکم
صدیقه و لیلا هفت سال پیش نجاری را بدون پشتوانه مالی و باهمت و پشتکار خود شروع کردند. صدیقه میگوید: خانواده من نه موافق بودند و نه مخالف؛ مثل هر خانواده دیگری ترجیح میداند دخترشان به مشاغل مرسوم و تعریفشده برای دختران مشغول شود. اوایل تشویقم نمیکردند اما امروز از جایگاهی که دارم راضی و خوشحال هستند.
لیلا در همین مورد به گیل نگاه میگوید: هیچگونه حمایتی از طرف خانواده نداشتم؛ نه بهصورت مالی و نه کلامی، و همین موضوع باعث شد با کمترین امکانات روی پای خودم بایستم و کارکنم. حمایت نشدن از طرف خانواده ممکن است باعث دلسردی در شروع کار شود اما آنها همیشه به من اعتماد داشتند و هیچوقت مانع تصمیمات من نشدند؛ من همیشه برای انجام کارهای موردعلاقهام آزاد بودم.
کارگاه کوچک آنها هنوز بهطور کامل به مرحله سوددهی نرسیده است. صدیقه که مدیریت بازرگانی خوانده دراینباره میگوید: اولین قدم ما برای شروع کار، تجهیز کارگاه نبود بنابراین نمیتوانیم طبق فرمول مشخصی بگوییم در چه مرحلهای از سوددهی هستیم. در حال حاضر درآمد ما از سفارشها برای خرید وسایل موردنیاز کارگاه هزینه میشود؛ پس هنوز در حال سرمایهگذاری هستیم.
آنها حتی بعضی ابزارهای موردنیاز را خودشان میسازند تا مجبور به خرید دستگاه و صرف هزینه نباشند؛ ابزاری که استفاده از آنهم وقت بیشتری میطلبد و هم انرژی زیادی صرف استفاده از آن میشود. لیلا سمبادههای ریزودرشتی را نشان میدهد که دور چوبهای استوانهای پیچیده شده: سمباده زدن به این شکل آدم را بسیار خسته میکند؛ هم ازنظر جسمی و هم روحی. بهخصوص وقتی میدانیم دستگاهی همین کار را انجام میدهد و ما فعلاً توان خریدش را نداریم.
لیلا عاشق نوشتن است. او میگوید: نوشتن یکی از بزرگترین دغدغههای ذهنی من است؛ اینکه به مرحلهای برسم که فرصت و فضای کافی برای نوشتن داشته باشم اما در حال حاضر این امکان را ندارم چون دغدغه های کاری و مالی زیادی دارم.
دختران نجار باوجود تمام مسائل و سختیهای راه، از خودشان و جسارتی که به خرج دادند، موقعیت و کارشان راضی هستند و تنها یک هدف را دنبال میکنند؛ آنها آرزو دارند در آیندهای نزدیک بتوانند «ماندنی» را گسترش دهند و ازنظر مالی به مرحلهای برسند که لذت اجرای طرحهای خود را بچشند؛ طرحهایی برگرفته از خلاقیت و استعداد خودشان.
عکاس: پویا بازارگرد