امپرسیونیسم

امپرسیونیسم:در کتاب‌های مرجع تاریخ هنر مونه و مانه را پدارن سبک امپرسیونیسم دانسته‌اند، سبکی که در نیمه دوم قرن ۱۹، قرن روشنگری و نبوغ، قرن فلسفه و علوم جدید پا به عرصهٔ هنر گذاشت، همان‌طور که در رئالیسم ادبی از نقاشی این سبک در قرن ۱۷ وام گرفته و به نوعی سبکرئالیسم با پایه‌های نظری خود که بر گرفته از فلسفهٔ پوزیتویسم و رنسانس قرن ۱۶ بود. اساساً سبک رئالیسم (به خصوص در رمان) را پایه‌گذاری کرد.

سبک امپرسیونیسم یک شبه زاده نشد و پایه‌های آن را می‌توان در آرای هگل و نیچه و فلسفهٔ نسبی گرایی آنها دید. سبکی که بیش از هر سبک نقاشی از ادبیات مدرن و به خصوص داستان کوتاه و اشعار مدرنیستی وام گرفته و اما چرا و به چه دلیل می‌توان گفت که سبک مدرنیسم در ادبیات خود را وام دار این سبک یا به نوعی این مکتب می‌داند. امپرسیونیسم هنری است شهری نه تنها به خاطر اینکه نقاشی را از دشت به شهر باز می‌گرداند، بلکه جهان رااز دریچهٔ چشم فرد شهرنشین می‌نگرد وبه برداشتهایی از برون القا شده با اعصاب خستهٔ انسان مدرن واکنش نشان می دهدو در واقع نقطه اوج رشدی را تشکیل می‌دهد که در آن عناصر پویا و زندهٔ تجربه مورد توجه قرار می‌گیرند و یکسره جهان بینی ایستای قرون وسطایی را منسوخ می‌سازد ومی‌توان آن را استیلای لحظه بر بقا و تداوم و این احساس که هر پدیده یک منظومهٔ گذرا وتکرار نشدنی دانست که عبور دوباره نمی‌پذیرد، یعنی جهانی که پدیده‌هایش دائماً در جریان و تحولند ودر مقایسه تمامی هنرهای پیش از خود که همه هنرها نتیجه یک ترکیب بودند امپرسیونیسم را می‌توان نتیجهٔ یک تجزیه دانست. برای این منظور ابتدا به تحلیل و بررسی بنیان‌های نظری این سبک می‌پردازیم و به یقین از آثار کلود مونه آغاز می‌کنیم.

WhatsApp us