درباره ، شعر و سخن از : معماری ، طراحی و دیزاین . عشق به معماری
فرانک لوید رایت :
معمار بایستی یک پیامبر باشد … یک پیامبر به مفهوم واقعی کلمه … اگر او قادر نباشد حداقل ده سال جلوتر را ببیند, نمی توان او را یک معمار نامید.
معماری زمانی آغاز می شود که شما دو آجر را با دقت پیش هم می گذارید.
معماری محدود کردن فضاست
پروژه یعنی شالوده دادن به یک فرم, درون یک نظم.
اینکه معماری در لحظهای از خلاقیت بوجود میآید، یک حقیقت انکارناپذیر است، زمانی که ذهن درگیر چگونگی تضمین استحکام یک ساختمان و نیز تأمین خواستههایی برای آسایش و راحتی است، برای رسیدن به هدفی متعالیتر از تأمین نیازهای صرفاً کارکردی برانگیخته میشود و آماده میگردد تا تواناییهای شاعرانهای را به معرض نمایش گذارد که ما را برمیانگیزانند و به ما لذت و سرور میبخشند.
من ترسیم کردن را به حرف زدن ترجیح میدهم، زیرا ترسیم کردن سریعتر است و مجال کمتری برای دروغ گفتن باقی میگذارد.
معماری، بازی استادانه، صحیح و باشکوهی از احجام ترکیب شده در زیر نور می باشد. معماری، فرهنگ عمومی است.
معماری فرم ها، حجم ها، رنگ ها، آکوستیک و موسیقی است. نور و سایه، بلندگوهای معماری اند.
فرانک گهری :
من بیشتر وقتم را صرف کارفرماها میکنم. زیرا معتقدم این کار ما را به پیش میبرد و آنها هم به آنچه که میخواهند، میرسند و از کار احساس رضایت میکنند. این روند باعث میشود آنها بدانند که شما مسائل آنها را می شنوید. همچنین این تعامل موقعیت ابداع را برای شما فراهم می آورد.
هندسه شالوده و مبنای ادراک معماری است. من از طریق هندسه به اثر خود دست می یابم.
در شناخت جهان معماری، زبان هندسه مانند زبان سازه اهمیت دارد. هر دوی آنها در کنار خواص مصالح و عالم طبیعت، برای من سرچشمههای زاینده و مهم الهام هستند.
اساس معماری در نحوه فکر کردن به آن می باشد.
معماری
عشق منست…
آنجا که از ویرانه های مشکلاتم؛
پلی برای عبور میسازم؛
نه دیواری ته یک بن بست!!
از تکه های شکسته اشتباهاتم؛
سکوی بلندی میسازم که زیر پایم قرار دهم؛
و بر تجربیاتم لبخند پیروزی زنم!!
و از خرابه های کاخ آرزوهایم؛
قصری با شکوهتر از پیش؛
برای تجلی قدرت توکل به خدا می سازم!!
آری من یک معمارم…
منتظر هیچ فرصتی نمی ایستم؛
و خودم فرصت ها را خلق میکنم…
من امروزم را بر شهر سوخته دل دیروز میسازم؛
چرا که تنها فردا؛ از آن منست…
و با افکار مثبتم؛
آینده ام را زیباتر خواهم ساخت!!
بهترین روزها؛
همانست که در آن شادم و خندان…
من خودم را از نو می سازم!!
آری
شعر طنز فولاد و بتن
یاد دارم که شبی در دل دال بین فولاد و بتن گشت جدال
هر دو از خستگی و کار زیاد بر فلک برده دو صد ناله و داد
بتنش گفت به صد خشم و خروش ای تو زنازکی همچون دم موش
با چنین هیکل نازک که تراست طاقت و تاب فشاریت کجاست
جمله نیروی فشاری به من است زان مرا مانده و افسرده تن است
گفت فولاد که ای یار عزیز این چنین سخت تو با من مستیز
من و تو راحت و آسوده بدیم هریکی در طرفی توده بدیم
روزی آمد بر ما صاحب کار با من و با تو چنین کرد قرار
که بیاییم و به هم در سازیم کار او زود به راه اندازیم
او به ما وعده خوبیها داد وعده لطف و نکوییها داد
گفت جای تو به بالا سازم بهرت از چوب متکا سازم
گرچه اول بنهاد او دو سه بند لیک برداشت پس از روزی چند
زان سپس ما بفتادیم به کار من فتادم به کشش تو به فشار
بین کنون از چه در این حال شدیم راست بشنو زمن، اغفال شدیم
این شعر در سال ۱۳۲۲ به وسیله مهندس اصغر جاویدان سروده شده است …
گرداوری گروه فن و هنر
شعر از طناز ح. فرهانی درباره کار من <strong>معماری</strong> است
مطالب مرتبط با معماری :
- مارکوس ویترویوس نویسنده و معمارمعماران بزرگ جهان مارکوس ویترویوس
- 7 عنصر طراحی داخلیطراحی داخلی , معماری , فرم در معماری
- فرم در معماریفرم٬ معماری٬ طراحی داخلی٬
- سبک بینالمللی (معماری)معماری , معماری مدرن
- لئون باتيستا آلبرتيلئون باتيستا آلبرتي
- معنی mullionستون و باد بند درگاه پنجره